🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌼🍃🌼🍃🌼 محال بود ببیند پدرش در حال نماز خواندن است و نرود پشت او اقامه ببندد ... محال بود ... #شهید_
0⃣5⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠ولایت پذیری
🔰« #حسین_مقصودی» از دوستان هیئتی #شهید محمدخانی درباره خصوصیات اخلاقی و نگاه تربیتی او در هیئت میگوید:👇
🔰 «نگاه 👀محمدخانی به عزادارانی که به هیئت میآمدند، جدی و عجیب بود. مثلاً اگر یک نفر جدید میآمد، میگفت با این آدم #دمخور شوید و با او برو و بیا داشته باشید تا #جذب شود.یا به یک نفر میسپرد که همراهش باشد و مثلاً اگر در درس📚 و دانشگاه مشکل دارد کمکش کند.
🔰 تیپهای مختلف را اینگونه در هیئت جذب میکرد و نگه میداشت👌. میگفت هر کس که #سوسولتر است و تیپ و ظاهرش کمتر به ما میخورد را #بیشتر تحویل بگیرید تا به این واسطه جذب هیئت #امام_حسین(ع) شود.»
🔰«محمدخانی اعتقاد داشت که بچههای هیئتی باید #ولایتپذیری را یاد بگیرند. باید یک نفر که مسئولیت را بر عهده دارد، حرف آخر را بزند✋ و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت.
با رفتارهای خود هم سعی میکرد افراد را طوری تربیت کند که ولایتپذیر باشد.
🔰 یک سال و نیم #قبل از رفتنش مسئولیت هیئت را تحویل داد تا بعد از رفتنش هیئت ضربه⚡️ نبیند. خودش کنار رفت، اما به هیئت میآمد و به تصمیمات مسئول هیئت #عمل میکرد تا بقیه یاد بگیرند که باید ولایتپذیر باشند، ولو اینکه بزرگتر باشند یا سابقه بیشتری داشته باشند.
🔰یا مثلاً یک سال با اینکه خودش حضور داشت، اما #مسئولیت اردوی مشهد هیئت را به شخص دیگری داد و با اینکه از اول تا آخر اردو میدوید و کارها را خودش میکرد، اما خودش را تحت فرمان مسئول اردو نشان میداد. این کارها را برای این میکرد که #ولایتپذیری را به بچهها یاد بدهد.»✅
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_ابراهیم_همت : من زندگے امـ را #دوست دارمـ ولے نه آنقدر ڪه #آلوده اش شومـ و #خویشتن را گُمـ و
4⃣3⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰وقتي به خانه 🏡مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم🚫 .بچه را عوض مي كرد ، #شير برايش درست مي كرد .
🔰سفره را مي انداخت🍱 و جمع مي كرد ، #پابه_پاي من مي نشست ، لباس ها👚👖 را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و #جمع مي كرد .
🔰آن قدر محبت💖 به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه #كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا #محبت_های_تو را جمع كنم😍 ، براي يك ماه ديگر وقت دارم .
🔰نگاهم مي كرد و مي گفت : تو #بيشتر از اين ها به گردن من حق داري😊.يك بار هم گفت : من #زودتر_از_جنگ تمام مي شوم✋
🔰وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم #تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم👌.
🎤به روایت همسر شهید
#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شــهیدان #هوایـے دگـر داشتند ز #غیـرت دلـے شـعلہ ور داشتند شهیدان ڪہ #دل را بہ #دریـا زدند عجـب
۱۹ شهریور ۹۷ تصویری منو شوکه کرد، تشییع پیکر شهیدی به نام #سیدسجاد_خلیلی.
آخه هر وقت میرم #بهشت_زهرا اول سر مزار سید، بعد سر مزار سجاد و بعد سر مزار رسول میرم،
می پرسیدند بهشت زهرا سر مزار کدوم شهدا #بیشتر میری؟ می گفتم سید سجاد خلیلی 😔
اصلا فکرشو نمی کردم روزی این اسم رو روی پیکر #شهیدی ببینم 😔😔
#شهدا_را_باصلواتی_یاد_کنید
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#حجــابــ🌸🍃
این بار...
روبه روۍ بارگاهتان ایستاده
پاهایم سست شـــــــــده
نداشته هایم را از فراموش🗯 ڪرده ام.
ازهمیشه #بیشتر
محٺاج #نگاهـِ_خواهرانه تان❣ هســــــتم...
#بانوےبزرگ و #معصومِ سرزمینِ منـ🇮🇷...
بد زمانه اے شده
من نگرانم...
نگرانِ خودمـ😔
نگرانِ #پاڪی و معصومیت دخترانِ سرزمینم.
دوست داشتم
#همه_ےدختران ✨معصومہ ✨باشند🌾
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 گفت: از دوست چه خواهی که تو را #شاد کند گفتم: از دوست همین بس که ز ما #یاد کند... #علمد
5⃣1⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 شهید ابراهیم هادی و #فتنه 88
✔️راوی : خانم رسولی و...
🍃🌹در دوران دفاع مقدس با همسرم راهي #جبهه شديم. شوهرم در گروه شهيد اندرزگو و من #امدادگر بيمارستان گيلان غرب بودم.
🍃🌹ابراهيم هادي را اولين بار در آنجا ديدم. يکبار که پيکر چند شهيد را به بيمارستان آوردند، آقای هادي آمد و گفت: شما خانم ها جلو نيائيد! پيکر شهدا متلاشي شده و بايد آنها را #شناسائي کنم.
🍃🌹بعدها چند بار نواي #ملکوتي ايشان را شنيدم. صداي بسيار زيبائي داشت.
وقتي مشغول #دعا مي شد، حال و هواي همه تغيير مي کرد.
من ديده بودم که بسيجي ها #عاشق_ابراهيم بودند و هميشه در اطراف او پر از نيروهاي رزمنده بود.
🍃🌹تا اينکه در اواخر سال 1360 آنها به #جنوب رفتند و من هم به تهران برگشتم.
چند سال بعد داشتيم از خيابان 17 شهريور عبور مي کرديم که يکباره #تصوير آقا ابراهيم را روي ديوار ديدم! من نمي دانستم که ايشان #شهيد و مفقود شده!
از آن زمان، هر #شب_جمعه به نيت ايشان و ديگر شهدا دو رکعت #نماز مي خوانم.
🍃🌹تا اينکه در 1388 و در ايام ماجراي #فتنه، يک شب اتفاق #عجيبي افتاد.
در عالم #رويا ديدم که آقا ابراهيم با چهره اي بسيار نوراني و زيبا، روي يک تپه #سرسبز ايستاده!
پشت سر او هم #درختاني زيبا قرار داشت.
بعد متوجه شدم که دو نفر از #دوستان ايشان که آنها را هم مي شناختم، در پائين تپه مشغول دست و پا زدن در يک #باتلاق هستند!
🍃🌹آنها مي خواستند به جائي بروند، اما هرچه دست و پا مي زدند #بيشتر در باتلاق فرو مي رفتند!
ابراهيم رو به آنها کرد و #فرياد زد و اين آيه را خواند:
اَينَ تَذهَبوُن (به کجا مي رويد)؟! اما آنها اعتنایی نکردند!
🍃🌹روز بعد خيلي به اين ماجرا فکر کردم. اين #خواب چه تعبيري داشت؟!
پسرم از دانشگاه به خانه آمد. بعد با #خوشحالي به سمت من آمد
و گفت:
مادر، يک #هديه برايت گرفته ام!
بعد هم کتابي را در دست گرفت و گفت: کتاب #شهيد_ابراهيم_هادي چاپ شده...
به محض اينکه #عكس جلد کتاب را ديدم رنگ از صورتم پريد!
🍃🌹پسرم ترسيد و گفت: مادر چي شد؟ من فکر مي کردم #خوشحال مي شي؟!
جلو آمدم و گفتم: ببينم اين کتاب رو...
من دقيقاً همين صحنه روي جلد را ديشب ديده بودم! ابراهيم را درست در #همين_حالت ديدم!
بعد مشغول مطالعه کتاب شدم.
🍃🌹وقتي که فهميدم خواب من #روياي_صادقه بوده، از طريق همسرم به يکي از بسيجيان آن سال ها زنگ زديم.
از او پرسيديم
كه از آن دو نفر كه من در خواب ديده بودم خبري داري؟
خلاصه بعد از تحقيق فهميدم که آن دو نفر، با همه ي #سابقه_جبهه و مجاهدت، از #حاميان_سران_فتنه شده و در مقابل #رهبر_انقلاب موضع گيري دارند!
🍃🌹هرچند خواب ديدن #حجت_شرعي نيست، اما وظيفه دانستم که با آنها تماس بگيرم و ماجراي آن خواب را تعريف کنم.
خدا را شکر،
همين رويا #اثربخش بود. ابراهيم، بار ديگر، هادي دوستانش شد و... .
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#شهید_گمنام
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#رهبر_انقلاب:
💖🇮🇷 اکنون با نسلی مواجه هستیم که ایمان، استعداد، شکوفایی و اقتدار او از نسل اول #بیشتر است و #این_نسل برای عقب راندن دشمن از نسل های قبل #آماده_تر هستند.
✨همت ها، خرازی ها، باکری ها، برونسی ها، چیت سازیان ها و هزاران جوان دیگر، انسانهای معمولی بودند که جنگ آنها را به #اسطوره های عظیم و چهره های ماندگار و #ستاره های درخشان تبدیل کرد.🌹🍃
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸علت مفقود شدن جنازه حاج همت🌷 #نداشتن_سر در بدن او بود. چند روز قبل از شهادت #حاج_عباديان مسئول تدار
🖋 #خاطرات
💢حاجهمّت پيش از آن كه يك فرمانده نظامى باشد، يك عنصر #ايمانى و #فرهنگى بود.
💢حاجى معتقد بود كه جنگ ما بر اساس #اعتقاد بوده و اگر بنا است بين آموزش نظامی و عقيدتى به يكى بيشتر ارزش بدهيم آن #آموزش_عقيدتى است.
💢«قبل از عمليات والفجر 4، وقتى لشكر در اردوگاه شهيد بروجردى بود به من میگفت: حاج آقا! بچهها را جمع كنيد و برايشان كلاس عقيدتى بگذاريد.»
💢يكبار ديگر به من گفت: «من در اين عمليات روى آموزش عقيدتى #بيشتر از آموزش نظامى حساب میكنم.»
#شهید_محمدابراهیم_همت🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💖 #اخلاق_شهدایی 💖 اون شب بہ #سنگر ما آمده بود تا شب را در سنگر بگذراند 😴 ولی ما او را نمی شناختیم.
#اخلاق_شهدایی 🌷
🔰اگر ڪسی او را نمی شناخت؛ هرگز باور نمی کرد که با #فرمانده ی لشکر مقدس امام حسین (ع) روبروست
🔹نماز📿 جماعت ظهر تمام شد. جعبه شیرینی را برداشت🍱. چون وقت تنگ بود؛ سریع #خودش به هر نفر یکی می داد و می رفت سراغ بعدی.
🔸رسید به #حاج_حسین_خرازی؛ چون فرمانده بود کمرش را #بیشتر خم کرد و جعبه را پایین آورد. رنگ حاجی عوض شد😕 با اخم زد زیر جعبه و گفت: #خودت مثل بقیه یکی بده
بہ نقل از: آقای مرتضوی
#سردارشهید_حسین_خرازی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#حجاب
💠رهبر انقلاب:
⚜عفت زن
مایه احترام و #شخصیت اوست.
💢این مسأله #حجاب، محرم و نامحرم، نگاه کردن و نگاه نکردن🚫، همه به خاطر این است که قضیه #عفاف در این بین سالم بماند.
💢اسلام به مسأله #عفاف_زن اهمیت میدهد. البته عفاف مرد هم مهم است👌 عفاف مخصوص زنان نیست❌ مردان هم باید عفیف باشند.
💥منتها چون درجامعه، #مرد به خاطر قدرت جسمانی💪 می تواند به زن ظلم کند و برخلاف تمایل زن رفتار نماید، روی عفت زن #بیشتر تکیه شده است.
#حجاب_فاطمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در #عشـــــقــ❤️ یا وارد نشو یا مـــ✊ــرد #رفتن باش ... این جاده #اصلا دوربرگــ↪️ـــردان نخواهد داش
1⃣7⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔻راوی: همسرشهید
🔰در یک #روستا زندگی می کردیم و نسبت دور فامیلی👥 با هم داشتیم. ایشان با #برادر بزرگ من دوست بود، من هم او را دیده بودم. خودش من را به خانوادهاش معرفی کردوبه #خواستگاری ام آمدند.
🔰در طول #خواستگاری صحبت خاصی باهم نکردیم❌ چون یکدیگر را از قبل می شناختیم. #ملاک من ✔️تدین خودش و خانواده اش بود ضمن اینکه در #سپاه پاسداران کار می کرد و به شغلش علاقه💖 داشتم.
🔰جشن نامزدی💍 گرفتیم و #عقد کردیم، یکی دو هفته قبلش #صیغه محرمیت خواندیم بعد از هفت ماه📆 جشن عروسی🎊 گرفتیم، نزدیک سه سال خانه #مادر_همسرم زندگی کردیم چون پدر و مادر پیری داشت
🔰ایشان #آخرین_فرزند خانه بود و میبایست از آنها نگهداری می کرد. بعد از چند سال یک خانه🏡 جدا در روستا گرفتیم و #مستقل شدیم. حسرت #دفاع_مقدس را داشتم، دلم می خواست سهمی در #جهاد داشته باشم
🔰گفت: ما چون #نظامی هستیم هرجا که بگویند باید برویم🚗 من هم #قبول کرده بودم و می دانستم اختیارش دست خودش نیست🚫 و اگر دستور #جهاد بدهند باید حضور داشته باشد، البته من هم #شغلش را دوست داشتم و مشکلی با آن نداشتم.
🔰اول ازدواج به یک دوره #شش_ماهه در کرج رفت. سه ماهش را در تابستان رفته بود و 10 روز بعد از عروسی🎉 به ادامه دوره رفت و فقط #پنجشنبه و جمعه ها📆 می آمد. مدتی هم به ماموریت سردشت رفت، در همان ماموریت خیلی از #شهادت صحبت می کرد و می گفت دعا کنید شهید شوم🌷
🔰همیشه در دعاهای نمازش📿 از خدا می خواست مرگش را #شهادت قرار دهد. تا زمانی که در خانه کنار هم💞 بودیم متوجه نبود #حضورش نمی شدم اما به محض اینکه پایش را از خانه بیرون🏘 می گذاشت دلتنگی هایم💔 شروع می شد. دلم می خواست #بیشتر در منزل باشد اما چون #راهش را دوست داشتم حرفی نمی زدم✘
#شهید_الیاس_چگینی
#شهید_مفقودالاثر_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍂چند روز که صداشو نمیشنیدم دلمـ💔 میگرفت. #پرمشغله بود یعنی خودش دورشو شلوغ کرده بود. یه بار از #اداره با من تماس☎️ گرفته بود؛ صحبتمون به درازا کشید
🍂میشناختمش که #وسواس داره. با خودم گفتم یادآوری کنم بهش که از اداره زنگ میزنه📞 بهم گفت نگران نباش😊 یه #صندوق گذاشتم اینجا تلفنای شخصی رو حساب میکنم💰 #بیشتر از معمولش هم تو صندوق میذارم.
#شهید_هادی_باغبانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطره_شهدا 🌷آقا رسول همیشه #پیگیر و مصمم، دنبال یادگیری علوم نظامی و فنی بود. آنقدر ازم سوال می
💠خاطرات خودنوشته شهید
🔸صبح موقع بیرون آمدن از خانه🏡 #مامان مثل هر روز تا پشت در ورودی آمد. کلی هم سفارش کرد که #مراقب خودت باش. من این بدرقه کردن های مامان را خیلی دوست دارم❤️
🔹مسیر راه مدرسه🏘 درست از جلوی پایگاه #بسیجی رد می شد که مامان عضو فعال آن بود👌 یاد روزهایی افتادم که کوچک تر بودم، اگر کاری پیش می آمد، می رفتم جلوی در، صدایم را کمی #مردانه تر می کردم و می گفتم: #یاالله. می شه خانم افراز رو صدا کنید.
🔸گاهی خانم ساسانی یا خانم نظری جلوی در🚪 می آمدند، به خاطر شناختی که اخلاق من داشتند، #شوخی می کردند، می گفتند: این صدای مردونه چیه⁉️ تو که هنوز #کوچیکی، یاالله برای چی می گی؟
🔹از همان بچگی خیلی روی ارتباط با #نامحرم حساس بودم💥حالا هم بزرگتر شدم، حساسیتم #بیشتر شده. همیشه از خدا می خواهم, کمک کند که این اخلاقم را #حفظ کنم🙏
📚 #رفیق_مثل_رسول
#شهید_رسول_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸چند سالی از #تولد مهدی نگذشته بود که پدر دعوت حق را لبیک گفت🕊 و به #دیار_باقی شتافت، مهدی به همراه
#قاب_ماندگار
🎉بعضی ها وقتی #میروند
دوست داشتنی تر💖
می شوند ...
🎉امروز روز #تولد_توست
ولی بی حضورت👤
اما همچنان دوست داشتنی هستی😍
حتی #بیشتر از پیش👌
#تولدت_مبارک🎈 مرد خدا
#شهید_مهدی_عسگری
#سالروز_ولادت🎁
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍂چند روز که صداشو نمیشنیدم دلمـ💔 میگرفت. #پرمشغله بود یعنی خودش دورشو شلوغ کرده بود. یه بار از #اداره با من تماس☎️ گرفته بود؛ صحبتمون به درازا کشید
🍂میشناختمش که #وسواس داره. با خودم گفتم یادآوری کنم بهش که از اداره زنگ میزنه📞 بهم گفت نگران نباش😊 یه #صندوق گذاشتم اینجا تلفنای شخصی رو حساب میکنم💰 #بیشتر از معمولش هم تو صندوق میذارم.
#شهید_هادی_باغبانی
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠خاطرات خودنوشته شهید
🔸صبح موقع بیرون آمدن از خانه🏡 #مامان مثل هر روز تا پشت در ورودی آمد. کلی هم سفارش کرد که #مراقب خودت باش. من این بدرقه کردن های مامان را خیلی دوست دارم❤️
🔹مسیر راه مدرسه🏘 درست از جلوی پایگاه #بسیجی رد می شد که مامان عضو فعال آن بود👌 یاد روزهایی افتادم که کوچک تر بودم، اگر کاری پیش می آمد، می رفتم جلوی در، صدایم را کمی #مردانه تر می کردم و می گفتم: #یاالله. می شه خانم افراز رو صدا کنید.
🔸گاهی خانم ساسانی یا خانم نظری جلوی در🚪 می آمدند، به خاطر شناختی که اخلاق من داشتند، #شوخی می کردند، می گفتند: این صدای مردونه چیه⁉️ تو که هنوز #کوچیکی، یاالله برای چی می گی؟
🔹از همان بچگی خیلی روی ارتباط با #نامحرم حساس بودم💥حالا هم بزرگتر شدم، حساسیتم #بیشتر شده. همیشه از خدا می خواهم, کمک کند که این اخلاقم را #حفظ کنم🙏
📚 #رفیق_مثل_رسول
#شهید_رسول_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_شصت_ویکم 1⃣6⃣ 🍂باورم نمی شد این جمله را بالاخره از زبانش می شنوم. آن
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_شصت_ودوم 2⃣6⃣
🍂مدتی بعد امیلی درخواست کرد که در صورت امکان یک روز برای ملاقات با فاطمه به منزلمان بیاید. برای شام🍲 دعوتش کردیم وقتی رسید #فاطمه به گرمی از او استقبال کرد♥️ نشستند و مشغول صحبت شدند. فاطمه بعضی کلمات و اصطلاحات را بلد نبود و گاهی برای فهمیدن حرف های امیلی یا گفتن جملاتش از من کمک می گرفت☺️
🌿مشغول خوردن کیک و چای☕️ بودند و همانطور که صدایشان را می شنیدم خودم را به کارهایم مشغول کردم. امیلی گفت:
_میتونم ازت یه سوالی بپرسم؟
+ بله، حتما. بپرس😊
_از اینکه #رضا نمیذاره به مردها نزدیک شی و بهشون دست بزنی ناراحت نمیشی⁉️
🍂فاطمه خندید و گفت:
+نه. اتفاقا وقتی که میبینم رضا من رو فقط برای خودش میخواد عشقم♥️ بهش بیشتر میشه😍 البته رضا منو مجبور نمیکنه نزدیک مردها نشم! چون میدونه خودم به این مساله تمایلی ندارم کمکم میکنه تا چیزی برخلاف خواسته ام پیش نیاد.
_راستش زندگیتون کمی برای من عجیبه😕 نمیفهمم تو که چهره ای به این زیبایی داری چرا وقتی میری بیرون از خونه انقدر خودت رو می پوشونی؟ فکر می کردم شاید مشکل یا #بیماری خاصی داشته باشی. اما الان که از نزدیک دیدمت فهمیدم نه تنها هیچ مشکلی نداری بلکه واقعا یک زن شایسته ای👌
🌿+ممنون از لطفت. خب جواب این سوالت کمی پیچیده ست. اما دلیلش اینه که ما توی باورهامون به #حجاب معتقدیم. البته این فقط مختص دین ما نیست، توی #ادیان_دیگه هم بهش توصیه شده✅
_ولی من به رضا هم گفتم که به هیچ #دینی اعتقاد ندارم. یعنی باور داشتن به هر دینی از نظرم خرافه است🙄 همه ی حرفهای پیامبرها شعار بوده. واقعیت زندگی آدم ها خیلی غم انگیزتر از دنیای رویایی اونهاست.
🍂من هرگز چیزی درباره ی امیلی به #فاطمه نگفته بودم. اما خودش از حرف هایش فهمید زندگی سختی داشته. گفت:
+ نمیخوام وارد حریم خصوصیت بشم، ولی میتونم بپرسم که آیا توی زندگیت #شکست خوردی؟
_بله. بارها و بارها. یعنی بجز چند باری که شانس آوردم بقیه ی زندگیمو شکست خوردم😞
🌿امیلی بغضش گرفت😢 و چشمانش پر از اشک شد. فورا با آستینش اشکهایش را پاک کرد و ادامه داد:
_چند ساله هیچ خبری از #مادرم ندارم. آخرین باری که دیدمش روزی بود که منو از خونه ش بیرون کرد😔 چند ماه بعد وقتی رفتم سراغش از اون خونه🏡 رفته بود. دیگه هیچوقت پیداش نکردم.
🍂+پدرت چی؟ پدرتم از دست دادی؟
_ پدر! هه... من حتی نمیدونم پدرم
کیه😕
فاطمه دستش را گرفت و با ناراحتی گفت:
+ متاسفم.
سکوت کرد و ادامه داد:
+من میدونم تحمل شکست ها و رنج ها چقدر سخت و دردناکه، ولی ما آدم ها خودمون دنیای خودمونو میسازیم. تو از من درباره ی #حجابم پرسیدی. حالا که میگی به هیچ دینی اعتقاد نداری من جور دیگه ای برات توضیح میدم. تو تحصیلکرده ای و حتما میدونی که همه ی موجودات انرژی دارن. بیا فرض کنیم تمام مردهای دنیا الکتریسیته ی مثبت➕ و تمام زن های دنیا الکتریسیته ی منفی➖ ساطع می کنن، و قطعا همیشه دو قطب مخالف همدیگرو جذب می کنن. حجاب🌸 میتونه یک مختل کننده برای این میدان مغناطیسی باشه. اینجوری یک زن از بین مردهای اطرافش فقط برای #همسرش جاذبه ایجاد می کنه و دیگه اتفاقاتی رخ نمیده که طی اون یک امیلی دیگه بدنیا بیاد و هرگز نفهمه پدرش کی بوده
🌿_پس چرا فقط زن ها باید رنج پوشوندن خودشونو تحمل کنن. این یه #تبعیض جنسیتیه!
+ البته فقط زن ها نیستن که باید حجاب داشته باشن. #مردا هم باید بخشی از پوشش خودشونو رعایت کنن. ولی خب این درسته که زن ها باید #بیشتر به حجاب مقید باشن. و قطعا هم این یک تبعیض نیست❌ با هر دین و تفکری اگه بخوای #عادلانه قضاوت کنی باید اینو بپذیری که قدرت خودداری زن ها بیشتر از مرد هاست. یه حقوقدان فرانسوی هم گفته که "قوانين طبيعت حکم مي کنه زن خوددار باشه!" یعنی طبیعتاً و ذاتاً زن ها بیشتر از مردها میتونن توی این مساله جلوی خودشونو بگیرن. پس رعایت حجاب و دشواریهاشم به نسبت برای زن ها راحت تر از مردهاست👌
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍂چند روز که صداشو نمیشنیدم دلمـ💔 میگرفت. #پرمشغله بود یعنی خودش دورشو شلوغ کرده بود. یه بار از #اداره با من تماس☎️ گرفته بود؛ صحبتمون به درازا کشید
🍂میشناختمش که #وسواس داره. با خودم گفتم یادآوری کنم بهش که از اداره زنگ میزنه📞 بهم گفت نگران نباش😊 یه #صندوق گذاشتم اینجا تلفنای شخصی رو حساب میکنم💰 #بیشتر از معمولش هم تو صندوق میذارم.
#شهید_هادی_باغبانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰زینب سلیمانی در جدیدترین پست اینستاگرامی خود نوشت:
🔸مشتی گرهخورده✊ رو به آسمان و دست بر روی دست که #محکم کند پیمان خیالمان را؛ چه احساس زیبایی میان ما حکمفرما شد که هنوز دست سه نفرهمان عشقی♥️ میان شما و مادرم و من.
🔹چه احساس زیبایی😍 که هنوز هوش و حواسم را میبرد تا سراپردهی خیال بودنتان گرمی #دستانتان که امروز از من دریغ شد.
🔸در همین لحظه دستم را به دستانتان #دخیل کردم که تبرکیاش تسبیحتان📿 بود. کاش دستم هیچوقت از دستتان جدا نمیشد که در آن نیمهشب به وقت سفر طولانیتان، محکم دستتان را #میفشردم
🔹آن روز مثل این عکس که شما دست من و #مادر را بهم فشردید؛ امروز من دست مادر را همین گونه میفشارم و هر روز که میگذرد گرمای دستانتان💗 را بر روی دستانمان #بیشتر حس میکنم.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#زینب_حاج_قاسم
#یقینا_کله_خیر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #شهید_سیدمیلاد_مصطفوی 🌸} 🍃🌹🍃🌹 @shahed_sticker
شهید #تاسوعا🏴
#سید_میلاد_مصطفوی 🕊
🌸او بسیار اهل #ورزش بود، کمربند مشکی جودو داشت، و در ورزشهای رزمی مقام دومی کشور را به دست آورده بود.💪اهل #مسجد🕌 بود و به #نمازش خیلی اهمیت میداد.
همیشه #خمس مالش را دقیق حساب و پرداخت میکرد
🌸هیچ وقت در هیچ #شرایطی برنامه #هیئت 🚩را ترک نمیکرد. ☝️
سید میلاد شخصیت #دستگیری داشت مشکلات همه رو حل میکرد، و اگر کسی از ایشان کمک میخواست چیزی کم نمیگذاشت. و تا #مشکلش را بر طرف نمیکرد دست بردار نبود.
💠 #امام_صادق_علیه_السلام:
فضیلت پاداش بر طرف كردن #نیـــــاز_مؤمن, از هزار حجّی که تمام اعمال آن قبول شده باشد و آزاد کردن یک بنده در راه خدا و صرف بار هزار اسب در راه خدا با زین و لجامش, #بـــــیشتر است. 🍁
🌸#شهیدی_که_دست_پا_و_سرش
#را_جداکردند...😭😭
#شهادت_تاسوعای_۹۴
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🥀شبی 🌙تو خواب #دیدمش.... بهم گفت: به بچه ها بگو سمت گناه🔞 هم نرن... اینجا خیلی #سخت می گیرن...! باب
💗به من #توصیه کرد اجازه ندهم بچهها به مراسم گناه بروند از جمله مراسم #🎉عروسی همراه با گناه 🔞و اینکه به مسائل تربیت دینی خیلی حساس بود.
💗با آقاحجت همیشه در #خانه نماز جماعت میخواندیم. چراکه اهمیت عجیبی به نماز اول وقت به خصوص به صورت #نماز جماعت میداد.🌱
بسیار ساده پوش بود و تا لباس👕هایش کامل از کار افتاده نمیشد هیچ وقت راضی به خرید لباس جدید به نمیشد.
💗بسیار کم حرف و #بیشتر اهل عمل کردن بود؛ هیچ وقت کاری نمیکرد که مادر و پدرش ناراحت شوند اگر هم کاری میکرد فورا از دل آنها درمیآورد😊 و همیشه به مادرش #سفارش میکرد برای شهادتش دعا کنند.
💗آقاحجت فوق العاده رک بود و صراحت کلام داشت البته درکمال ادب و اخلاق کلام خود را میگفت، همیشه دائم الوضو بود✨
💗به مسائل محرم و نامحرمی خیلی حساس بود☝️و یادم است یکبار از تلویزیون مصاحبه #همسران شهدا پخش میشد #شهید به من گفت مبادا بعد از شهادت من صدا یا تصویری از شما پخش شود.❣
#شهید_حجت_اسدی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠پسر شهید مدافع حرم: میخواهم دانشمند یا #سرلشکر شوم ♦️سپهر سلطانی خطاب به #پدر_شهیدش: میخواهم به
🌸زمیـن حقیـر بود
❄️بـرای #داشتنـت
آسمــــان 🌫
🌸به تـ✨ـو #بیشتر می آید...
#شهید_حامد_سلطانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نبردمدافعان حرم ولحظه شهادت #شهید_محمد_سخندان🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✍خوابش #تعبیر شد؛ بر اثر جراحت پهلو و مثل #حضرت_زهرا(س) شهید شداز بچگی به #شهدا علاقه داشت اما اصلا فکر نمیکردم که به این زودی به این قافله بپیوندد.
💠دوست داشت #بیشتر زمانش را با رزمندگان فاطمیون بگذراند؛ میگفت: «فاطمیون خیلی مظلوم هستند.» در منطقه به بچهها گفته بود:«میشود #شبیه حضرت زهرا (س) و مثل خوابی که دیدهام، به سبب جراحت در ناحیه پهلو به شهادت برسم؟»
و در نهایت همان طور که #میخواست شهید شد.
#شهید_محمد_سخندان🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
#کلام_شهید💌
هیچ وقت نگو:
✘محیط خرابه منم خراب شدم✘
همانگونه که هرچه هوا سردتر❄️ باشد لباست را #بیشتر میکنی!
پس هر چه جامعه فاسدتر شد
تو #لباسِ_تقوایت را بیشتر کن...👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🥀✨⊱
.
.
+ناهدهمغنیه(خواهرشهیدعمادمغنیه)
هرروز #صبح بیدارکهمیشدیم
منتظربودیمشهیدش🌷کننو
هرروزکهمیگذشتمیگفتیمیه
روز #بیشتر پیشمونه😍
#شهید_عماد_مغنیه
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh