eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
••° مثل سربازی که جا مانده میان دشمنان دستها روی سرم تسلیم (چشمان) توام ♥️
دوستت دارم و از لطفِ خدا ممنونم که تو را سهمِ من‌ از شادیِ این دنیا کرد...
آرزویم فقط این‌ست بگویم سرِ صبح عصر هم منتظـر آمدنـم باشی‌ها...!
ترش و ملس و دلبر و شیرین عسلی تو😋😅 گرد و تپل و خوشگل و اهل بغلی تو😉😍 😁
سراغم را بگیر از آسمان وقتی که می‌بارد که دارد از من تنها نشان وقتی که می‌بارد در آن ساعت که نازل می‌شود آیات بارانی توقف می کند یک دم زمان وقتی که می بارد بجای بیقراری خوش بکن دل را به دیدارِ شکوه جلوهٔ رنگین کمان وقتی که می بارد نترس از هیبت ابر سیاه و تیره روزی که دلی دارد بزرگ و مهربان وقتی که می بارد تجسم کن مرا با چشمهای قهوه ای رنگت تماشا دارد از چشمت جهان وقتی که می‌بارد فرود قطره های اشک هم باید عیان باشد نباید گردد ازچشمی نهان وقتی که می بارد ٩٩.١١.٢٣
‌ بُوَد که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟ ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را ؟ بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم ببوسم آن سر و چشمان دل ربای تو را...
ز من مپرس كيم یا كجا دیار من است ز شهر عشقم و دیوانگی شعار من است منم ستارهٔ شام و تویی سپیدهٔ صبح همیشه سوى رهت چشم انتظار من است
آخر همگی پیر و جوان باید مُرد وقتی به لبی رسید جان،باید مُرد گاهی به هوای ذره ای آزادی گاهی زفشار خفقان باید مرد گاهی حملات قلبی وسکته وایدز گاهی ز عفونت، سرطان باید مرد با گونه ی گنده ودماغ عملی با بخیه و زخم و پانسمان، بایدمرد یا کارگر گرسنه باشی و نزار یا دولتیِ شکم چران باید مرد فرقی نکند که گردنت هست کلفت یا پوستِ روی استخوان باید مرد با پای پیاده گز کنی از سرفقر یا پشت اتل های گران،باید مرد یا لای پرقو وسط تخت روان یا زیر پل و در اوتوبان باید مرد درقصر کنار جکوزی مست خوشی یا در دو وجب آپارتمان باید مرد درمحفل جاسوسی زنهای محل یا توی مجالس لوزان،باید مرد فکری به لحظات رفتنت باید کرد چون نیست ره فرار ازآن،باید مرد ؟؟؟؟؟😬😈 ❣
♥️ وقتی قرارِ وصل طو باشد میان خواب شب تا حلولِ صبح قیامت، سحر مباد!! ❤️❤️❤️
الهی ... لال شود کسی که جانم گفتن تورا جواب می دهد !😐✌️
جانم خیال شد به خیال خیال دوست دل بیقرار گشت به وصال دوست هر کس به آرزوی جمالست در جهان مائیم و آرزوی خیال جمال دوست ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ❤️✌️
ای فصل غیر منتظرِ داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من، ای چشم روشنت - زیباترین ستارهٔ هفت‌آسمان من حس کردنی‌ست قصهٔ عشقم نه گفتنی ای قاصر از حکایت حُسنت بیان من با من بمان و سایهٔ مهر از سرم مگیر من زنده‌ام به مهر تو ای مهربان من! کی می‌رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من | | ♥
دو شاخه نرگست ای یار دلبند چه خوش عطری درین ایوان پراکند اگر صد گونه غم داری چو نرگس به روی زندگی لبخند لبخند فریدون_مشیری
دوست دارم در غزل غوغا کند امشب قلم وصفِ تـو زیبای بی همتا کند امشب قلم نازِ چشمانِ نجیب ات را بگویم مو بـه مو شور و حالِ دیگری بر پا کنـد امشب قلم بـاتـو بـاشم نـازنیـنم بـی نیــازِ عـالمم واژه ها با شوقِ تو شیـدا کند امشب قلم از نگاهم خوانده اۍحرفِ دلم را خوبِ من دوست دارم سفـرهٔ دل وا کند امشب قلم ماهِ من هستی و زیبایی و از بس دلفریب هر کسی را غیـرِ تـو حاشا کند امشب قلم یـوسفی هستـم بـه دیـدارِ زلیخـا آمـدم ترسم اینست خواهشِ بیجا کند امشب قلم هیچ کس مانندِ تو سنگِ صبـورِ من نشد من که مجنونم تـو را لیلا کند امشب قلم
عاشقان از لب خوبان می مستانه زدند بنظر زلف دلاویز بتان شانه زدند هر که مجنون تو شد از همه قیدی وارست عاقلان راه نبردند به افسانه زدند | | ♥
نوشتم درد دلهایم همه گفتند عالی بود ندانستند که درمانی برای زخم کاری بود نوشتم درد دلهایم شبیه شعر بر دفتر ندانستند که هر شعرم برایم یادگاری بود نوشتم درد دلهایم همه خواندند و اما حیف ندانستند که سوز من همه از غمگساری بود نوشتم درد دلهایم گهی شاد و گهی غمگین ندانستند که این خنده فقط چهره نگاری بود نوشتم درد دلهایم زدست روزگار بد ندانستند که اشک چشم برایم برد باری بود نوشتم درد دلهایم به شبها کنج یک خلوت لقب سنگ صبورم داد عجب شب زنده داری بود | | ♥
میترسم این آقا بیا های دعایم از نامه های کوفیان سبقت بگیرد... 😔
چيست در گردش جادویی چشمت که هنوز قلم فرشچيان دور خودش می‌چرخد لاادری
مهربانی را زچشمانت بگیری مرده ام مثل انگشترب انگشتان قلبم خفته ای ترس ازدست دادنت آتش ب خرمن میزند با نم وباران اشک چشمان من را شسته ای
تو در تقویم من روزی نوشتی دوستت دارم از آن پس بارها گم کرده‌ام فصل خزانش را...
‌°•🌸|°• او را برنگ و بوی نگویم نظیر نیست گلبن نظیر اوست ولی دلپذیر نیست روی نکو به طینت ساقی نمی رسد گل را صفای شبنم روشن ضمیر نیست
آنچه را عقل به یک عمر بدست آورده ست عشق یک لحظه ی کوتاه بهم میریزد ❣
مردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود شادمانم کن و اندوه مکرر برسان
سـمــــ✨somayeh✨ـــیه: در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند دل خراب من دگر خراب تر نمی شود که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
رها کنی برود از دلت جدا باشد؛ به آن که دوست‌تَرش داشته، به آن برسد...