eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌿🌹 ای برده دلم به غمزه، جان نیز ببر بردی دل و جان، نام و نشان نیز ببر گر هیچ اثر نماند، از من به جهان تأخیر روا مدار، آن نیز ببر
یک قدم برداشتم دور از تو سرگردان شدم آنقدر باریدم و باریدم و باران شدم با نسیمی که گذشت از لای موهای سرت دور خود چرخیدم و چرخیدم و طوفان شدم بی سر و سامانی امروز این دل را نبین من همان کوهم که دور از تو چنین لرزان شدم رفتنت حتی خدا را بُرد از دنیای من کوه ایمان بودم و از قصد بی ایمان شدم ای پرستو! آسمان را مال خود کردی و من عاقبت سایه نشین گوشه ی زندان شدم آرامی
دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت اللَّــهْ اللَّــهْ که تلف کرد و که اندوخته بود حافظ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﯾﺖ ﺭﺍ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﺎﺯ ﺳﻬﻢ ِ ﺑﺎﺩ ﺭﺍ ﺧﺎﻧــــﻪ ﺧﺮﺍﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻣﺎﻩ ﺁﻧﻬﻢ ﺭﻭﺯ ِ ﺭﻭﺷﻦ ﺩﯾﺪﻩ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﺴﯽ؟ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺁﻓﺘــﺎﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺗﺎﺟﺮ ِ ﻓﯿـﺮﻭﺯﻩ، ﻧﯿﺸـــﺎﺑﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﯾﺸـــﻢ ﺍﺯ ﮔﻠﻬﺎﯼ ِ ﺁﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﻫﻠﺶ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺗﻌﺎﺭﻑ، ﺑﺪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﯽ ﻣﺮﺍ ﻣﻬﻤـــﺎﻥ ِ ﺁﻥ ﺑﺎﻍ ِ ﮔﻼﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﻫﺮﭼﻪ ﻟﺒﻬﺎﯾﺖ ﻓﺸﺮﺩﻩ ﯾﺎﺩﮔﯿﺮﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﻮﺳﻪ ﺭﺍ ﮐﯽ ﺑﺮ ﻟﺒﻢ ﻗﻔﻞ ِ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﯼ ِ ﺗﻮ ﺷﻼﻕ ﻭ ﺟﺮﻣﻢ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺳﺖ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺳﯿﻠﯽ ﺧﻮﺭ ِ ﺣﮑﻢ ِ ﻏﯿﺎﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﭼﻮﻥ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﯼ ﺑﺠﺎﯼ ِ ﺗﻮ " ﺷﻤﺎ " ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻣﺮﺍ ﺁﺩﻡ ﺣﺴــــﺎﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻣﺜﻞ ِ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺳﺮ ﺯﺩﻩ ﺗﺎ ﺑﺴﺘﺮﻡ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﭘﻠﮏ ﺭﺍ ﻧﺎﺑــــﺎﻭﺭ ِ ﺑﯿﺪﺍﺭﺧـــــابی ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺳﻮﺧﺖ ﻧﺴﻠﻢ، ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﺮﺩﺍﺭ، ﺑﺲ ﮐﻦ، ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﯽ ﺩﻟﺨﻮﺷﻢ ﺑﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﻫــــــﺎﯼ ِ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ " ﺩﻭﺳﺘــﺖ ﺩﺍﺭﻡ " ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺟﺰ ﺳﮑﻮﺗﺖ ﭘﺎﺳﺨﯽ ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻣﺎﺕ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﺿــــﺮﺟﻮﺍﺑﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ 🌿🥀🌿
دلــم تنـڪَ اسـٺ صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلـب من پاییــــز طولانـی است... 🧚🏻‍♀️
امان از این سماور احساس و جوش سرد من از این صعود عمیق و شگرف درد من مرا به سبزی سرشاخه‌ها امیدی نیست صدای خش‌خش‌ پاییز و برگ زرد من
من نه آنم که تراوش کند از من گله ای می دهد خون جگر رنگ به بیرون چه کنم؟
من وفادارم به این خودکار و این اشعارِ غم می نویسم تا "قلم"، تنها نماند مثل من.... لاادری
یارِعاشـــــق‌رابه‌روزِسخـــــت‌می‌بایـــد شـناخــــت ور‌نه‌درایـامِ‌دیگــَــرمدعـــی‌بسیـــار‌هســـــت...
ای هَمیشـه جاودانـه دَر میانِ لَحظه‌هایَم غُصِّه مَعنایی نَدارَد تا تو می‌خَندی بَرایَم
تشنه ام چای نداری بدهی لیوانی؟ لرزش سینی و چشمان تو دیدن دارد! احمد علیزاده
استکانی بوسه با طعم بغل آورده‌ام! سر بکش تا یخ نکرده روی لب! صُبحت بخیر @Sherkhas
"بیدارباش " میزنم از راس صفر عشق تا لحظه ی طلوعِ تو، هر لحظه خواب را خواهان خلسه ی دمِ بودِ توام ، بـیـا- -خوابم نما و ختم کن این اضطراب را سلام❤️ صبحتون مبارک🌹
نه مثل كوه محكمم نه مثل رود جارى ام نه لايقم به دشمنى نه آن كه دوست دارى ام تو آن نگاه خيره اى در انتظار آمدن من آن دو پلك خسته كه به هم نمى گذارى ام تو خسته اى و خسته تر منم كه هرز مى روم تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى مرا به بند مى كشد به جرم راز دارى ام شناختند مردمان من و تو را به اين نشان تو را به صبر كردنت مرا به بى قرارى ام چقدر غصه مى خورم كه هستى و ندارمت مدام طعنه ميزند به بودنم ، ندارى ام
من سرم بر شانه ات ؟... يا تو سرت بر شانه ام؟... فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است...؟
با دل آزرده‌ام چیزی نمی‌گویی ولی از دل آزردن که حرفی می‌شود آماده‌ای
از کیمیایِ مِهرِ تو زَر گَشت رویِ مَن آری به لُطف یُمن شُما خاک زَر شَوَد
عاقبت با شعرها دستانمان رو میشود مست آن چشمان مست و تاب گیسو میشود هرچه کردم دل نلغزد رفت از دستم دلم با نگاهی ناگهان انگار جادو میشود باد و طوفان هم نمیشد باعث مکثم ولی ظاهرا انگار دارم محو ابرو میشوم ابروانت تیغ بران آن نگاهت همچو تیر زین شکار بی امان مانند آهو میشوم شانه ها وگردنم در نزد هرکس مثل سرو پیش تو چون میرسم من چارزانو میشوم بی تو من درد گرانم تلختر از زهر مار با تو من چون انگبینم عینِ دارو میشوم بی تو من چون دوزخم غرق گداز و آتشم باتو من جنات تجری بین مینو میشوم بی تو من غرق سکوت و عزلت و خاموشیم با تو من سرمست شور و پر هیاهو میشوم☺️
"می‌خواهَمَت" که خواستَنی‌تَر زِ هَر کَسی کـو واژه‌ای که سـاده‌تَر از این بَیان کُـنَـم؟
┄┅─═🍁 ═─┅┄ با عزیزان درنیامیزد دل دیوانه‌ام در میان آشنایانم ولی بیگانه‌ام از چو من آزاده‌ای الفت بریدن سهل نیست می‌رود با چشم گریان سیل از ویرانه‌ام
چه رفته است بر این بینوا؟ نمی پرسی؟ کجاست شور و شر من؟ کجا؟ نمی پرسی ... مگو که از غم این سالخورده باخبری تو سالهاست که حال مرا نمی پرسی ... چنان که حد وفای تو را شناخته ام غریب نیست که از آشنا نمی پرسی حکایت ستمی را که رفته بر دل من از آن دو چشم ستمگر چرا نمی پرسی ؟ نوشتمت که هنوز اشک های من جاریست ولی دریغ که از ماجرا نمی پرسی ... 😴✋️
صبح ‌دلم ‌بخیر شودچون ‌تومرا صداڪنی اےڪه‌ صدایت‌ همه‌ عشق ‌بے توبه‌ سر نمیشود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸‍ ꦿ🍃
ظاهرا هرچند میخندم، درونم شاد نیست باد اگر در غبغبم دیدی به جز غمباد نیست!
مهم نیست چقدر خودت را خرج حال خوب آدم ها کرده باشی! حالشان که خوب شد؛ فراموش می‌کنند اصلا کسی وجود داشته است که وقتی رو به راه نبودند، برایشان گوش شنوا بوده و پا به پایشان غصّه خورده است . . . اصلا برایشان اهمیت ندارد چقدر کنارشان بودی؛ به موقعش می روند و شیفته آدم های جدید زندگیشان میشوند! هیچ اهمیتی نمی‌دهند که چقدر دردهایشان را به جان خریده ای! اصلاً فراموش میکنند چقدر بار تنهایی هایشان را بر دوش کشیده ای... فقط!! این را به خاطر بسپار که از این آدم ها در زندگی ات معلمی بسازی و از آنها یاد بگیری که معرفت داشته باشی؛ ولی هر جایی آن را خرج نکنی
بدجور هوس کرده دلم "ناز" برقصی! در خلوت بی پنجره ام "باز" برقصی من "مولوی"چشم غزلپوش توباشم تو در غزلم با دف و آواز برقصی هر چند که ناکوک تر از سوز دلم نیست! اما کمی ای کاش به این ساز برقصی وقتی که دلم لک زده در ترس قناری ای کاش پر از جرات پرواز برقصی تا چشم تو در خاطر هر شهر بماند، در حافظه ی حافظ شیراز برقصی چون سهم من از عشق،فقط خانه به دوشیست غم نیست اگرخانه برانداز برقصی در فصل پر از زایش غم،این چه ویاریست بد جور هوس کرده دلم ناز برقصی