eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نازنین از این اذان.. تا آن اذان.. می شود از آنِ .. چشمانم شوی..
چون مفلسی که بیخبر افتد رهش به گنج می‌میرم از تبسّمِ صبحِ وصال او...
یک قدم برداشتم دور از تو سرگردان شدم آنقدر باریدم و باریدم و باران شدم با نسیمی که گذشت از لای موهای سرت دور خود چرخیدم و چرخیدم و طوفان شدم
یک نفر در زندگی از من "کمی لبخند" خواست آه او عکاس بــــــود و پــــول حرفش را گرفت
باز مےپرسے:چطور اینگونہ شاعࢪ شد دلت؟ تو دلٺ را جای من بگذار، شاعࢪ مےشود!
‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎჻ᭂ࿐ می‌رسد آخر زمانی تا ببینم روی دوست آن زمان دیر است، اما من صبوری میکنم
ڪَــمان ڪنم ڪھ خدا وقتِ آفریدنِ تو نوشته عشق و تو ناڪَــاه آفریده شدے ‌ ‌‌
لبخند تو شیرین و نگاهت نمکین است روی تو در اندیشه ی من صبح و پسین است لبخند تو طعم عسل کوهِ سهند است کندوی دهانت به یقین ناب ترین است ماندم که رُخَت را به چه تشبیه توان کرد؟ جز اینکه فقط رویِ تو با ماه قرین است! نزدیکترین حالت ایجاد خسوف است گیسوی سیاهت که به پهنایِ جبین است با عشق تو می میرم و با عشق تو هستم مهرت به دلم تا ابدالدهر عجین است باز آی تو ای مایه ی آرامشِ خاطر چون عمر دو روز است و اجل هم به کمین است بگشای دو بازوی و بغل گیر "حمیدی" آغوش پر از مهر تو فردوس برین است (شگفتی)
تکیه کن بر تن من شانه شدن را بلدم تا ابدی گرمی این خانه شدن را بلدم تو بیا کاخ برای تو دلم میسازد رمز ابادی ویرانه شدن رابلدم پیله کن غر بزن آشوب کن اینجا که فقط من در آغوش تو پروانه شدن را بلدم پربکش تا بسرایم لب و چشمانت را که برای دل تو لانه شدن را بلدم تو بیا تا بزنم طعنه به نیما یوشیج شاعر دفتر افسانه شدن را بلدم تو بیا دل بده دل را ببر ای بانو که قول مردانه ی مردانه شدن رابلدم بلدی لیلی این شاعر مجنون بشوی من که در چشم تو دیوانه شدن را بلدم
نازم آن آهـــوی چشمٺ ڪه به هم‌دستی زلف شـــیر را بر سر ڪوی تو به قلاده زند...
سه شنبه های امام زمانی💚 ☘قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت حتی به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود در راهِ جمکران سر راهی ببینمت یا که مُحَرَمی شود و بین کوچه‌ای در حالِ کار ِ نصبِ سیاهی ببینمت آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من سرگرم میشوم به گناهی ببینمت دارم یقین که روز ِ وصالِ تو میرسد ذکر ِ لبم شده که الهی ببینمت
سہ‌شنبہ من و حسرتے بیڪران براے هواے خوش جمڪران دعاے فرج ، مهر و سجاده و دو رڪعٺ نماز امام زمان
تماشایت شروع عشق در شبهای بارانیست مرا آغاز کن با خود، جهان جای تماشا نیست! چنان بی اختیارم کرده گندمزار موهایت که شرح حال من مانند موهایت، پریشانیست پریشان کن وجودم را پریشان و پریشان تر که فرق عشق با عادت، همین میزان ویرانیست غمی زیباتر از این عشق در دنیا نخواهی دید که آغازش پریشانی و پایانش پشیمانیست به بغض و گریه هایم قول دادم شانه هایت را همین انگیزه ی طی کردن شب های طولانیست گناه دلبری کردن تمامش گردن یوسف که در این عشق بدنامی سزاوار زلیخا نیست به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم علاج خستگی هایم، کنارت چای درمانیست! تو را از درد تنهایی،مرا از عشق ترساندند هزاران دوستت دارم در این تردید زندانیست من از دیوانگی در اولین دیدار فهمیدم که امکان فرار از عشق، با دیوار حاشا نیست نبودی باز امشب هم، خیالت را بغل کردم به لطف عشق، با تنهایی ام تا صبح مهمانیست تو تنها تکیه گاه امن در روز مبادایی بیا! شب‌های تنهایی کم از روز مبادا نیست تمام شهر احوال مرا با چتر می پرسند که بی تو آسمان روزگارم خیس و بارانیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبای امام_رضای خودم باش سیدمحمدرضانوشه ور ساعت به وقت عاشقی
چشم از تو غایبانه به دل داشت شورشی اشک آمد و به گوشِ نگه گفت رازِ چشم
ای زلف یار این همه گردنکشی چرا آخر تو هم فتاده و ما هم فتاده ایم
Anne_Shirley-Bikalam_Golchinmusics.ir.mp3
10.6M
-صبحتون‌پر‌از‌حس‌‌زیبای‌ روزهای‌کودکی🌱
با این‌که در زمانۀ بیداد می‌توان سر را به چاه صبر فرو برد و داد زد یا می‌توان که سیلی فریاد خویش را با کینه‌ای گداخته، بر گوش باد زد گاهی نمی‌توان به خدا حرف درد را با خود نگاه داشت و روز معاد زد
به جز هوای تو و شانه‌های آرامت برای گریه مگر جای دیگری هم هست؟ به کام دل نرسیدیم اگر در این دنیا، به این خوشیم که دنیای دیگری هم هست!
‌ ‌‌ای تهی‌دستان عالم سائل امداد تو افضل الاعمال من یعنی سلام و نام تو ...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♡ دلمـ بہ مهرِ تُـو صدپاره باد و هرپاره هزار ذره و هر ذره در هواے تُــو باد...
قدم به کلبه من رنجه گو نسازد یار مرا ز وعده او، ذوقِ انتظار بس است...
به روزهای جدایی، دو حالت است فقط در انتظارِ تواَم، یا در انتظارِ منی! بمان که عشق، به حالِ من و تو غبطه خورَد بمان که یارِ تواَم، عشق کن که یارِِ منی
یکی مثل خودت ای کاش می آمد سر راهت بفهمی عاشق دیوانه شاعر می شود یا نه؟
غم که می‌آید در و دیوار شاعر می‌شود در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود
کنارِ در به خیابان نگاه می‌کردم چه‌ گریه‌دار به باران نگاه می‌کردم به پرسشی که نیامد به لب: کجا بی‌چتر؟ به این سکوت پشیمان نگاه می‌کردم به چایِ نیمِ تمامت که تلخ‌تر می‌شد به نیمه‌ی پُرِ لیوان نگاه می‌کردم نبودنت همه‌ی خانه را قُرق می‌کرد به زندگی نه‌، به زندان نگاه می‌کردم به دور و بَر که پر از دوریِ تو بود فقط! به این طبیعت بی‌جان! نگاه می‌کردم - محمدمهدی‌سیار
عاشقی جرم است و من پرونده ام سنگین شده بس که هر شب شعری از من بایگانی میکنی
خاطرم را الفتی با اهل عالم نیست، نیست... کز جهانی دیگرند و از جهانی دیگرم... ..
✍✍✍ من بـرای مـا شدن، دیـوانـه کم می آورم در میـانِ عـاقـلان هـم خانه کم می آورم از کسی پنهـان نبـوده شـرحِ رسـواییِ ما من همیشه گـوشـهٔ، میخانه کم می آورم من برای رد شدن از حلقـه یِ بیداد و غم یک دلیـل و همـتِ مـردانـه کم می آورم آتـشی در سینـه ام، شورِ قشنـگی در دلم من کـه می سوزم ولی پروانه کم می آورم قهـرمـانی تـازه می خواهد سپاهِ عاشقان چون همیشه مُرشد و فرزانه، کم می آورم کهنه است و نخ نَما،هر داستان و قصه ام من در این ماتم سرا، افسانـه کم می آورم پشتِ پَرچینِ خیالم مانده ام در بی کسی من در این کاشانه یِ ویرانـه، کم می آورم ࿇─┅═‎═‎•♤♡♤•═‎═‎┅─࿇