eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که عید باشد نوه‌اش سمت اتاقش نرود!
گفته بودى با قطار اين بار خواهى رفت و من مانده بودم كه چطور اين چرخ را پنچر كنم
حرامم باد اگر بعد از نـــگاهت نگاهی لرزه اندازد به جـــــانم...!
به همواری ، ادب کن خصم سرکش را، که خاکستر به نرمی زیر دست خویش می گرداند آتش را
نه ذوق هنر دارم و نه محو کمالم مجنون توام، دانش و فرهنگ من این است
نه عشق بود،نه باران، نه سوز سینه ی تنگ جهنمی شده بوداین جهان بی فرهنگ
دانه سرخ اناریم و نگه داشته اند دل چون سنگ تو را در دل چون شیشه ما !
گفت قربان ره جانان چه داری؟گفتمش جان وای از آن مردآزمایی وه از این حاضر جوابی...
بى تو بى فايده و بى هيجان است جَهان مثل يك پنجره كه منظره اش ديوار است ..
کاش روزی حال و روز بهتری پیدا کنم گوهری بی‌قیمتم؛ انگشتری پیدا کنم عکست از اشک روان من مکدر شد، ببخش! می‌روم سنگ صبور بهتری پیدا کنم شاعران گل گفته‌اند؛ اما برای وصف تو باز باید معنی نازک‌تری پیدا کنم بین ما تقدیر دیواری بنا کرده‌ست و من از مدارا خسته‌ام باید دری پیدا کنم کشتی جانم به سوی مرگ راه افتاده است سخت می‌ترسم، مبادا لنگری پیدا کنم
سر بر در کویت گذاشتم اما تو نمیدانی چه ها که بر سرم امد
هرچند دشمنم شده‌ای دوست دارمت بر دوستان گلایه روا نیست، بگذریم 
خداوندا روا فرما تو هر چندان که میخواهی از این مشکین‌بلاها تا سیه سازد جهانم را
اقرار میکنم که‌ دلم پایبند توست هرچند اعتراف به غم افتخار نیست!
دل بکن تا برود، بغض نکن، حرف نزن مرد باش و سر امضای خودت اشک نریز...
-چه عیش از وعده؟ چون باور زِ عنوانم نمی‌آید.. ..به نوعی گفت "می‌آیم" که می‌دانم نمی‌آید
تا که برسد به فصل پاییز انار... چه خون دلي به باغ و بوستان خورده است اکنون به دل سرخ پر از یاقوتش.. از رهگذران هزار و یک دل برده است "عاصی" ❤️🌹
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ دَر آن سو سـودِ سَـرشـار و دَر این سو حافِظ و سَعدی تو و سودایِ شیرینَت مَن و یارانِ دیرینَم...! ━━━━💠🌸💠━━━━
۰ دیگری نیست که مِهر تو در او شاید بَست چاره بعد از تو ندانیم بجز تنهایی... 🌹
مست توام چه می‌دهی باده به دست مست خود؟ بوسه بده، که نشکند باده‌ خمار مست تو!
آنکه دل کاشت ولی دلهره برداشت منم آنکه دائم نفسش حس تورا داشت منم دگر آنکه نگشود دفتر احساس ، توئی آنکه رویای تورا خاطره پنداشت منم آنکه کافر به دل مومن من بود توئی آنکه هرشعر تورا معجزه انگاشت منم آنکه بر سینهء من خنجر غم کوفت توئی آنکه قامت به قد تیر برافراشت منم آنکه در باغ غزل گشت و خرامید توئی آنکه یک بوته در این باغچه نگذاشت منم
‌‌ ‎‎჻ᭂ࿐ در شهر عشق رسم وفا نیست، بگذریم یارای گفتن گله‌ها نیست، بگذریم ...
ما را به لب یار دل آرا نظري نیست... در آن لب آتش زده از ما اثری نیست یک عمر دویدم که دهد بوسه ای ، اکنون... گردید عیان از غم عشقش خبری نیست! "عاصی" 🌹❤️
اگر خطِ خوشی دارم تمام علتش این است؛ که خطِ چشم هایت را همیشه مشق می‌گیرم!
زخم پرواز اگر در غزلِ لال من است كوله‌باری ز غمِ پنجره بر بال من است خيره تا دورترين نقطه‌ی آينده شدم چه كسی ضامن آينده‌ی امسال من است؟ ديده‌ام گاه غريبانه كسی را ببَرند غافل از اينكه همين حادثه در فال من است سرنوشتی كه كمين كرده به دامش برسم مثل يک سايه كه بی‌فاصله دنبال من است برويد ای همه‌ی هستی من! دور شويد عاقبت يک وجب از خاک زمين مال من است!
بی‌وفایے می‌ڪنے من هم تماشا می‌ڪنم فرصتے تازه براے گریه پیدا می‌ڪنم دوستت دارم... ولے می‌ترسم از رسوا شدن هرچه از زیباییت گفتند حاشا می‌ڪنم من ڪه یک لشڪر حریفم نیست تسلیم توام با رقیبان پیش چشمانت مدارا می‌ڪنم از ڪنارم رفته‌اے اما به یادم مانده ‌است خاطراتے ڪه دلم را خوش به آن‌ها می‌ڪنم...
مشركان وقتی دو چشمت را تماشا می كنند زیر لب گویند: حقا "قل هو الله احد" !
باشد را خواستی کنی زخم بر بگذار، بیشتر
تو خداوند نگاه پر تمنای منی تو ضمیر ناخودآگاه غزل های منی شبی از کوچه من عطر نگاه تو گذشت تو دلیل پرسه های پرت وبی جای منی کافه ای نیست که بی عطرتو باشد، شاید تو درون قهوه ام فال و تماشای منی من دیوانه که دنبال بهشتش نروم توهمان سرخ ترین سیب معمای منی گرچه یک ثانیه دنیای تواز دستم رفت تو شریک آخرین لحظه ی دنیای منی ...