eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 طاق ابروی تو را تا بست معمارِ قضا روی من از قبله‌ی اسلام برگردیده ماند...
‌ گواهی داد بر توفیقِ وصلش عطسه‌ی صبحم به عمرِ خویشتن یک صبحِ صادق در جهان دیدم..!
تا نگاهم می کنی ،حالم پریشان میشود قطره های ِاشک من،از دیده غلتان میشود زُل به رویم میزنی، کلی خجالت میکشم دست و پاهایم مثال ِ بید ، لرزان میشود شاخه ها از شوق دیدارت، زبان وا میکنند غنچه هاکف میزنند،گلبرگ رقصان میشود چون صدایم میکنی ،روحم هوا پر میزند مردم چشمم ،به زیر پلک ، پنهان میشود بَسکه آن لبهای ِتو، قندوشکر پاشیده است حتم ِ این دارم شکر، اهدا به لبنان میشود پا به هر جا می گذاری،صد گِرِه وا میکنی بلبل ِ در لک فرو ، فورا غزلخوان میشود شاعران در وصف ِموهایت،غزلها گفته اند تاری از موهای ِتو، صدجلد دیوان میشود در رکابت مانده ام ، باشی به همراهم اگر دردِ بی درمان ِ من ،یکباره درمان میشود
عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم هر که خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم 🌹❤️🌹
مداحی آنلاین - خبر دوباره ورین نگاره - مهدی لیثی.mp3
4.85M
🌸 (ع) 💐خبر دوباره ورین نگاره 💐گلیبدی دیلبر 🎤 👏 👌فوق زیبا
صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است یا که قدَّ آسمان آوار  اگر داری کم است یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است غم جگر دارد بیاید گفته‌ام در هر غمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد می‌کند کربلا را قسمت ما راهِ مشهد می‌کند یک دوراهی هست ما را هِی مُردد می‌کند در میانِ دو حرم دل رفت آمد می‌کند مثل اینکه شهریار آنجاست می‌خواند : هَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟ حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست جان عزرائیل در دست علمدار علیست بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تا زره را می‌کشد بر شانه مُحکم می‌کند تا که اَبرو را زمان رزم در هم می‌کند چیست لشکر کوه از هولش کمر خم می‌کند یا که عزرائیل را پیشش مجسم می‌کند آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی یک قدم کوبیدی و هفت آسمان‌ها ریختند یک علم کوبیدی و هِی کهکشان‌ها ریختند ضرب شصت توست یا آتشفشان‌ها ریختند مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنان‌ها ریختند این به مولارفته دارد ضربه های محکمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی جذب تو جبریل تا شد شهپرش بر باد رفت خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت... یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت شاهباز کربلایی شهریار القمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی بِرکه‌ای رفتی و عکست را به آب انداختی یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی ماه بی تکرار ما تکرار اسم اعظمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی شانه‌ات نازم که جایِ دستهای زینب است تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است کور می‌سازد نگاهت چشم هر نامحرمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد فاطمه هست حسن  شد فاطمه هست تو شد از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود قبله‌ی ما چشم تو خواهی نخواهی میشود گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود تو شراب کوثری و موج موجِ زمزمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی ناز مجنون را اگر در کوی لیلا می‌کِشند ناز دستان تو را دستان زهرا می‌کِشند آش نذری تو را هم ارمنی‌ها می‌کِشند در جوارت منتِ بیچاره‌ها را می‌کِشند دل ، ابالفضلی نمی‌ماند برایش ماتمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی مَشک وقتی می‌چکد تقدیر می‌ریزد بِهم دست وقتی نیست در تَن شیر می‌ریزد بِهم حق بده این چشها را تیر می‌ریزد بِهَم دختران را بعدِ تو زنجیر می‌ریزد بِهَم بر زمین اُفتاده‌ای بد جور آقا درهَمی... یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی 🔆
نیست جز پاکی دامن گنهم چون مَهِ مصر کـو عزیزی که بـرون آورد از بـند مرا.. ؟!
نور خورشید زچشمان تو دیدن دارد چای هل دار زدست تو چشیدن دارد گفتن صبح بخیری که همه میگویند از لب حادثه خیز تو شنیدن دارد سلام صبح همتون بخیر
•💞• نه فقط ستون خیمه، که پناه عالمینی دل من دخیل اسمت ، تو برادر حسینی...
♥‌ ○ • ببین چگونه دلم سر به راه عشقت شد که عقل نیز دراین راه، هم‌گناهِ من‌است! 𝓣_𝓰𝓱𝓪𝓵𝓪𝓶🖇
•○🌸 به روی هر پر فطرس دخیل بسته ملڪ ڪہ بال او متبرک شده بہ شالِ حسین!
مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم که جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندویت تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت
از طعم و برق تو هنوز این چنین حتی ندیدم در
شاید به پاس حرمت ویرانه‌های عشق مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت
ای زلیخا دست از پیراهن یوسف بکش... عشق تو روزی خودش دامان او خواهد گرفت...
"آسمان ماه شعبان نور باران می شود" کودکی غرق نیایشهای جانان می شود نورآمد در درون ظلمت شهری عبوس درمدینه یک بغل احساس باران می شود خانه ارباب از عطر علی سرشار شد آینه در آینه حیدر نمایان می شود سجده طولانی سجادشد سرفصل عشق باعلی بن الحسین ایمان دوچندان می شود ذکر لبهای دل رنجیدگان در طول راه با نگاه حضرت سجاد آسان می‌شود آمده چشم و چراغ راه زین العابدین زینت شب زنده داران،ماه شعبان می شود
به دور از غم، میان جمعی و خوشحال و خندانی تو از یک آدم بی‌همدم تنها چه می‌دانی؟ اگر چه تلخ می‌گویی و دورم می‌کنی اما به چشمانت نمی‌آید‌ که قلبی را برنجانی به هرکس می‌رسم نام تو را با ذوق می‌گویم شبیه اولین تکلیف یک طفل دبستانی چه رازی عشق دارد با خودش تا حرف قلبت را نمی‌گویی، پشیمانی و می‌گویی پریشانی‌؟ کسی که عزم رفتن کرده با منت نمی‌ماند نمی‌گویم‌ بمانی چون که می‌دانم نمی‌مانی خیال خام من این بود پنهانت کنم اما نمی‌دانم چرا از پشت هر شعرم نمایانی ..
شب های دلتنگی دگر باران نبارد کاش آری برای جان سپردن دوری ات کافیست !!!
تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد چشم انتظار باش در این ماجرا تو هم...
تا تشنه شدم وعده ی آبم دادند دیدند که شاعرم شرابم دادند فریاد زدم که زنده هستم با عشق با غسل وکفن ولی جوابم دادند
دعای هرشب و صبحم شده همین نفرین جهان به کام تو اما قیامتی هم هست
شبیه ات هرکه را دیدم کشیدم از ته دل، آه... مرا دیوانه می خوانند این مردم، نه خاطر خواه پر از دلتنگی ام چون برکه ی چشم انتظاری که محاق افتاده با اندوه می گیرد سراغ از ماه شکستم ،سوختم، ویران شدم،نفرین به هرکس که جدایی بین ما انداخت در آغاز بسم الله پریدن با تو را آموختم در عاشقی هامان ولی بی عشق ممکن نیست بیرون آمدن از چاه تو دل بردی و دل دادم، حسودان دردشان آمد تمام قصه ی ما بود ،در یک جمله ی کوتاه..‌. مرا دیوانه می خوانند... خاطر خواه نه ...اما به آنکه فتح قلبم کرده می گویند «نادر شاه»
گفتی که به جز من به کسی دل نسپردی نفرین به سخن‌چین! که برایم خبر آورد..
اندکی صبر کن ای بار سفر بسته به دوش ارزش عشق نه اینست تو ارزان مفروش اندکی صبر کن ای خسته حذر کن ز سفر چشم دل باز کن از رُوزَنه دنیا منگر اندکی بیش نمانده ست از این جان تهی بر من ِ غمزده یک بار دگر کن نگهی بی تو آرام ندارد دل وامانده ، مرو خاطرت کنج دلِ غمزده جا مانده ، مرو بِنِگر دیده ی خونی که روان است چو رود می روی لیک نه از خاطرم ای بود و نبود این دل آن نیست که از یاد برد خاطر تو گفتمت راز دلم ، خواه بمان ، خواه برو 🌻🌻
کتابت همه ی عمر از تو یک سطر است که قطره قطره ی دریا هنوز اَلقَطره است