eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
در اُردیبهشت تا میتوان دچار باید شد به یکدیگر هوایش جان میدهد برایِ دلدادگی... 🖇💌
چیزی از این بهار در آغوشِ من کم است تو نیستی و یک سَره اُردی‌جهنم است... 🖇💌
تـو را نَدیـده‌ام حتی به لحظه‌ای اما دلم برای کَسی‌که نَدیدمش تَنگ است...
«باران مرا به حال عجیبی دچار کرد» گویی خدا برای کسی اشک سرد ریخت
داشتم با مامان‌بزرگم حرف میزدم و پرسیدم: خواستگاریتون لباس چی پوشیده بودید؟ گفت: اووووو برای ۶۰_۵۰ سال پیش یادم نیست. بابازرگم از تو آشپزخونه داد زد: پیرهن و روسری طوسی با چادر سفید گل صورتی : ) 🖇💌
دائما در زندگی چون ساحلی آرام باش  تا چنان دریا بماند بی قرارت هرکسی...
گفت میدانی تو اصلا راه ابریشم کجاست؟! گفتم: آری شانه هایت زیر موهای سیاه... با تمسخر گفت: الحق شاعران دیوانه اند یا پناهی می شوی یا آخرش بی سرپناه
بیخبر از هم دگر آسوده خوابیدن چه سود... بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟!... زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید... ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود؟!...
. به نهنگی که به عشق تو به ساحل زده است گفتن واژه ی «برگرد» کمی دیر شده اینکه من سمت تو راهی شده ام مشکل نیست مشکل اینست، دلت از دل من سیر شده .
نامه هایم چشم هایت را اذیت می کند درد و دل کردن برایِ تو حضوری بهتر است....
خون دل می نوشم و شعرم تجلی می کند دوستانم غافل از مفهوم "به به" می کنند
زنی چنین که تویی جز تو هیچکس زن نیست؛ و گر که هست پسندیده‌ی دل من نیست..!
فقط با شوق می خوانی و از دردم چه می دانی؟ تو جان می گیری از شعری که من را بارها کشته...
من که از حافظه ی شعر خودم هم رفتم تو چرا دلخوش هم بستری بیت منی؟ آنچنان در منی و دور که می پندارم وصله ای هم تنی و نا تنی پیرهنی
تا توانی به خرابی من ای عشق بکوش من نه آنم که ازین پس دگر آباد شوم
عبور کردم از عشق و عاشقان دانند که در طریقتِ ما، رد شدن گذشتن نیست
در ؏ــشق قرار بی‌قرارےست بدنامی عشق نام‌دارےست چون نیست شمار عشـق پیدا مشمر ڪه شمار بی‌شمارےست...!!
رفته ام من سالها از خاطرات اینو آن یک سراغ ساده هم از ما نمیگیرد کسی... ...
نباید بستن اندر چیز وکس دل که دل برداشتن کاریست مشکل...
در خرابہ هاے عاشقانہ ام هیچ چیز سر جایش نیست جز خیال تو... ... ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من دلخوشم به سوختن و دوست داشتن...  با خون دل حکایت حرمان نگاشتن....  عاشق نگشته‌ای و ندانی چه عالمی است،  از دست دوست، سر به بیابان گذاشتن !...
در سینه نشانده یڪ دل سنگی را هی زیر سوال برده یڪرنگی را ای ڪاش شبیه من گرفتار شود تا هضم ڪند معنی دلتنگی را
ﻣــــﻦ ﺷﻌﺮﻫﺎے ِ ﺯﯾﺒﺎےِ ﺯﯾﺎﺩے ﺑﻠﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺗــــ♡➣ـــوووﻮ ڪہ می‌ﺭﺳﻢ ﻫﯿﭻ ڪﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﯿﺴـٺ ﺟــــﺰ ﺩﻭﺳـتٺﺩﺍﺭﻡ .. 💕
هر آنچه راه به سمت تو بوده سد شده است دروغ عاشقی ات ثبت با سند شده است تو غیر قابل باور تو رفته ای از دست شبیه برکه که درگیر جزر و مد شده است!!! گرفته طعم خیانت، لب حواست را غریبه ای رگ خواب تو را بلد شده است حدیث عشق من و بی وفای ات بانو کتاب شعر نه یک ویژه مستند شده است همیشه پشت سرت حرفهای ناجور است... تو خوب و پاک وزلالی،زمانه بد شده است...