eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5992096388626779577.mp3
4.75M
حسین جان، هرچی ڪه گفتن دروغه بازار آهنگراشون شلوغه...! 🏴
خوب شد کشته شدم، اهل حسد ننوشتند پسر مرد جمل از شهدا جا افتاد
در سرخی غروب نشسته سپیده‌ات جان بر لبم ز عمر به پایان رسیده‌ات آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد آوای ناله‌های بریده بریده‌ات در بین این غبار، به سوی تو آمدم از روی ردّ خون به صحرا چکیده‌ات پا می‌کشی به خاک، تنت درد می‌کند آتش گرفته جان منِ داغ دیده‌ات خون گریه می‌کنند چرا نعل اسب‌ها سخت است روضهٔ تن در خون تپیده‌ات بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده‌ام آه ای غزل! چگونه ببینم قصیده‌ات! باید که می‌شکفت گل زخم بر تنت از بس خدا شبیه حسن آفریده‌ات
گرچه «ابنُ‌الحسنم»؛ پُر شدم از ثارالله بنویسید مرا «یابنَ‌اباعبدالله» 🏴
4_5787214512893464041.mp3
8.69M
|⇦•دستش به دستِ عمه .. و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم به نفس سید مهدی میرداماد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن می‌آمد یازده ساله ترین شیرِ حسن می‌آمد یازده جرعه‌ی ناب از یَمِ حیدر خورده است خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی او نمی‌دید که خاری به کف پایش بود دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود چند باری به زمین خورد ولی باز دوید تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند 📜
نوکری کردم فقط در روضه های کربلا افتخارم این شده هستم گدای کربلا کشتی قلبم کنار نام تو پهلو گرفت گوشه ی چشمی فقط ای ناخدای کربلا روز و شب را سر کنم با یاد تو مولای عشق زنده هستم تا ابد با یک دعای کربلا گرچه من عرض ارادت میکنم از راه دور عطر شوق من رسیده تا فضای کربلا شعر غمگینی سرودم در تمنای وصال اشک ماتم میچکد از هر هجای کربلا
عمو رسیدم و دیدم؛ چقدر بلوا بود! سر تصاحبِ عمامه ی تو دعوا بود به سختی از وسط نیزه ها گذر كردم هزار مرتبه شكر خدا كمی جا بود! ثواب نَحر گلویت تعارفی شده بود سرِ زبان همه جمله ی - بفرما- بود عمو چقدر لبِ خشكتان ترك دارد! چه خوب می شد اگر مشك آب سقا بود زنی خمیده عمو رد شد از لبِ گودال نگاه كن؛ نكند مادر تو زهرا بود برای كشتن تان تیغ و نیزه كم آمد به دست لشگریان سنگ و چوب حتی بود! تمام هوش و حواس سپاه كوفه و شام به فكر جایزه ی بردنِ سر ما بود بلند شو؛ كه همه سوی خیمه ها رفتند من آمدم سوی گودال، عمه تنها بود
🏴🏴🏴🏴🏴 یازده ساله پسر هیبت حیدر دارد یادگار حسن و خاطره از در دارد درد و بغض غم بابا به دل شیر پسر نکند حرمله آید؟ برسد دیر پسر زود باید برسد تا سپر او گردد تا عمو را سپر سینه و پهلو گردد آه روضه به کجا می‌برد آخر ما را بُرد تا کوچه، رسانید به مادر ما را وای از کوچه و دست و قد کوتاه حسن کوچه تنگ است نگویم که دگر..... آه حسن😭😭😭 ای عمو آمده‌ام جای پدر را گیرم یا به جای علی‌ات جای پسر را گیرم یک به یک حلقه ی اطراف تو را بازکنم با رجز خوانی و نام علی اعجاز کنم جای آن کوچه و کوتاهی دست بابا اینک امروز پسر دست دهد، کرب و بلا نام زیبای علی حرمله را ریخت به هم با سه شعبه من و قلب عمو آمیخت به هم پدرم دِین تو گردید ادا غصه نخور جسم و جانم شده تقدیم خدا غصه نخور
. 🏴 صلی الله علیک یا قاسم بن الحسن 🍃 تیر و کمان عشق ای روشن از فروغ رخت گلشن ازل ای در میان اهل بلا بهترین مثل شاگرد مکتب تو شده عقل تا ابد خورده به نام تو سند عشق از ازل تعظیم کرده پیش جمال تو ماه نو ای مشتری حُسن تو هم تیر و هم زحل می‌جوشد از زمین تو شهد و شکر هنوز تا ریخت از دهان تو "أحْلی مِنَ العَسَل" تو پور مجتبایی و همچون حسنْ کریم پروردۀ عمویی و همچون حسینْ یل عالم سراسر از حرکت ایستاده بود وقتی گرفته بود عمویت تو را بغل سرباز شاهی و شده بازیچۀ تو مرگ شد مات عشق‌بازی‌ات اینجا رخ اجل فرزند مصطفایی و تیغت به کربلا هم دست "لات" را زد و هم گردن "هُبَل" از تیغ تیز حیدری‌ات دشمنان هلاک جنگاوران به پای رجزهای تو فَشَل با رزم بی‌مثال تو ای آیۀ جمال شد زنده یاد رزم حسن در صف جمل تو کشتۀ بلای عظیمی و قاتلت اَنعام نه، سِباع که نه، بلکه "هُمْ اَضَل" تو قد کشیده‌ای و عمویت خمیده شد تیر و کمان عشق شمایید، بی بدل روشن‌ترین طلوع حماسه، برای تو شعری سپید گفتم و هر واژه شد غزل ، ۱۴۰۰/۰۵/۲۳ 🏴
قسمت این بود که قاسم «علی اکبر» بشود علی اکبر «علی اصغر،‌ علی اصغر» بشود «محمدحسین رشیدی»
می‌نویسم ای‌دل و دلدار، ممنونم حسین این‌که بر سوگ توام بیمار، ممنونم حسین
از خواب ناز کودک من پا نمی شود می خواستم که پا شود اما نمی شود هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم با تیر هم گلوی علی وا نمی شود چشم امید من به ابالفضل بود آه ! عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود بی فایده است سعی شما نیزه دارها سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد این نی چه محکم است چرا تا نمی شود خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن از پای نیزه خوب تماشا نمی شود
اَلا یا قوم ان لم ترحمونی فارحمو هذا.... برید این جمله را ناگاه تیرِ نا به هنگامی
🏴از زبان تیر سه شعبه قبول دارم در کربلا ثواب نکردم ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم همه توان خودش را گذاشت حرمله اما خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم به زهر، کام مرا تلخ کرد حرمله اما هوای بوسه بر آن شیشۀ گلاب نکردم هزار بار مرا سمت مشک آب فرستاد ولی به حضرت عباس فکر آب نکردم دو راه داشتم: اصغر - حسین... ساده بگویم که چشم بستم و از این دو انتخاب نکردم به تیره بختی من تیر نیست در همه عالم که هیچ کار برای دل رباب نکردم شاعر:
ششم_محرم هر چه آمد به سر من به فدای سر تو به فدای سر گیسوی علی اصغر تو خم شدی که تا مرا تنگ در آغوش کشی قد کشیدم که دگر خم نشود پیکر تو نذر کردم همه دشت پر از من بشود تا ببینی شده‌ام مثل علی اکبر تو پیش پای تو به هم ریخته سر تا پایم تا که درهم بخرد جنس مرا مادر تو غیرتم کشت مرا تا که نبیند چشمم به تنش رخت اسارت بکند خواهر تو استخوان‌های تنم از غم تو خرد شده تکه‌تکه شدم از غصه انگشتر تو سینه‌ام تاب ندارد که عمو گریه کند حق بده پا بکشم روی زمین در بر تو ای عمو گریه مکن! آه مکش! اشک مریز هر چه آمد به سر من به فدای سر تو
یا حبیب الباکین نوسروده ای برای باب الحوائج حضرت علی اصغر ع نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می دهد بی تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد ، نمی بینم سرآغازی از این بهتر ، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت حق مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی علی را استخوانی در گلو بود و تورا تیری چه تضمینی ، چه تلمیحی ، چه ایجازی ،چه ایهامی تورا از واهمه در قامت عباس می بیند اگر تیر سه شعبه کرده پیشت عرض اندامی الا یا قوم ان لم ترحمونی فارحمو هذا.... برید این جمله را ناگاه تیرِ نا به هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که بر می داشت به سوی خیمه ها گامی به سوی دشمنان گامی برایت با غلاف از خاک ها گهواره می سازد ندارد دفنت ای شش ماهه غیر از بوسه احکامی چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه... چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی... کنار گاهواره مادر چشم انتظاری هست برایش می برد با دست خون آلوده پیغامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا حبیب الباکین سیاه پوش از جهانی که پراز تیرگیِ ما و من است می گریزم به هوایی که پر از زیستن است می گریزم به همان جا که همه می گویند هر که از آینه ها دم بزند خویشتن است همه یک پارچه یک دست سیه پوشانند بر تن مردم آن طایفه یک پیرهن است میگریزم به جهانی که پر از یک رنگی است به جهانی که پراز گریه کن و سینه زن است به همان جا که نفس قیمت دیگر دارد اشک ها دُرّ نجف سینه عقیق یمن است به همانجا که در آن باد صبا بسته دخیل به عبایی که پراز رایحهء پنج تن است اشک یک پیرغلام آتش بزم است آنجا چشم او روضهء باز است ولی بی سخن است چه خراسان چه مدینه چه عراق و چه دمشق هر کجا پرچم روضه است همان جا وطن است دم من زندگی و بازدمم زندگی است تا که روی لب من ذکر حسین و حسن است قلب آن است که لبریز محبت باشد تا ابد خانهء اولاد علی قلب من است
. تو قاسم بودی و دستت جدا چون دست سقا شد چو اکبر پیکرت از ظلم و کینه ارباً اربا شد نه ماند از تو سری نه پیکری مانند مولایت تمام روضه‌های کربلایی با تو معنا شد ✍️، مردادماه ۱۴۰۱ محرم‌الحرام ١۴۴۴ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی صلوات 🌷
از خواب ناز کودک من پا نمی‌شود می‌خواستم که پا شود اما نمی‌شود هاجر اگر دوید به زمزم رسید، آه سعی رباب، ختم به دریا نمی‌شود چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم با تیر هم گلوی علی وا نمی‌شود چشم امید من به ابالفضل بود، آه! عباسِ روی نیزه که سقّا نمی‌شود بی‌فایده است سعی شما نیزه‌دارها سر کوچک است بر سر نی جا نمی‌شود من رو زدم به نیزه، علی را به من نداد این نی چه محکم است چرا تا نمی‌شود خم شو برای خاطرم ای چوب، رحم کن! از پای نیزه خوب تماشا نمی‌شود 🏴
---«یا صاحب الزمان (عج)»--- بحقِ جدِ اطهر و،به عمه ی فهیمِ خود بحقِ دیده ی تر و،به آن دلِ رحیمِ خود بحقِ جهد و کوششِ،ساقیِ دشتِ کربلا مرا تو میهمان نما،به منزل و حریمِ خود بیا و با ظهورِ خود،عاشقِ دلشکسته را رها ز غصه ها نما،به چهره ی بسیمِ خود ز سویِ حق هدایتِ،بشر به عهده ات بُوَد بیا نشانمان بده،مسیرِ مستقیمِ خود کشتیِ بادبانیِ،میانِ آب مانده را به ساحلِ صفا رسان،به یاریِ نسیمِ خود بگویمت در این زمان،ز جرم و اشتباه ما بارِ دگر گذر نما،به سنتِ قدیم خود برایِ آنکه من شوم،همیشه با تو آشنا به کویِ خویشتن نما،دلِ مرا مقیمِ خود غمِ تو هست بیکران،از این سبب بگویمت به روزهایِ پر غمت،مرا نما سهیمِ خود بهارِ مردمان بیا،جانِ دوباره‌ای رسان به جسمِ ناتوانِ ما،به همتِ عمیمِ* خود *عمیم:تمام،کامل
بیا از آفتاب امشب بخوانیم بیا از آب آب امشب بخوانیم پَرِ قنداقه را باهم بگیریم بیا "بس کن رباب" امشب بخوانیم
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بسته‌ست امید، بر شش ماه عمر او زمان بسته‌ست... وقتی به پابوس لبش نائل نشد باران یعنی در رحمت به روی آسمان بسته‌ست خیلی تلظی می‌کند آب فرات؛ اما راه وصال او به دریا همچنان بسته‌ست آری، رجزهای علی اکبر و قاسم شرح تلظی لب طفل زبان بسته‌ست دفع بلا کرده‌ست از جان امام خویش او عهد با مولای خود تا پای جان بسته‌ست می‌خواست بابایش ببوسد حنجر او را اما مسیر بوسه را تیر و کمان بسته‌ست...