eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر و مسیری که فقط با یکی از ما دو نفر یکی از ما دو نفر خواب عجیبی دیده است ترسش این است مبادا یکی از ما دو نفر... "قول دادیم به هم عاشق هم می‌مانیم" به نظر می‌رسد اما یکی از ما دو نفر... گله‌ای نیست خدا خواست که آواره کند یکی از ما دو نفر را یکی از ما دو نفر چقدر سخت گذشت و چقدر پیر شده است پشت این پنجره حالا یکی از ما دو نفر آخرین حرف دلش نامه‌ی کوتاهی بود "دوستت داشتم" امضا: یکی از ما دو نفر
بغض را خنده‌ی مصنوعی من پنهان کرد گریه را مصلحت‌آمیز نمی‌دانستم!
بیهـــوده می ڪوشی مرا از خود برنجانـــی وقتی زنی عاشق شود آزردنش سخت است...
دلم از کشمکش خوف و رجا بس‌که تپید همگی خون شد و از رهگذر دیده چکید مالک‌الملک به زنجیر مشیّت بسته است تا نخواهد سر مویی نتواند جنبید هر بدی سر زند از من، همه از من باشد لیس ربّی و له الحمد بظلّام عبید بارالها قدم دل به ره راست بدار تا به هر گام مراو را رسد از قرب نوید پیش از آنی که کند طایر جانم پرواز گر به قربم بنوازی نبود از تو بعید ناامیدم مکن از دولت وصلت ای دوست که ز تو غیر تو دانی که ندارم امّید
. تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام‌ها چون رم آهو بیابانی شدند آرام‌ها دلبری را زلف او در دور خط از سر گرفت می‌شود از خاک افزون حرص چشم دام‌ها خام کرد آن آتشین‌رو آرزوهای مرا گرچه از خورشید تابان پخته گردد خام‌ها هر سؤالی را جوابی پیش‌ازاین آماده بود بی‌جواب از کوه تمکین تو شد پیغام‌ها پسته‌ها را لعل میگونت گریبان‌چاک کرد تلخ شد از چشم شوخت خواب بر بادام‌ها راست ناید با وطن نقش گرامی‌گوهران روی در دیوار باشد در نگین‌ها نام‌ها سنگ می‌شد پیش‌ازین در پنجۀ ابرام، موم از دل سخت تو بی‌تأثیر شد ابرام‌ها از دو جانب بود مشکل جمع کردن خویش را فکر آغازم برآورد از غم انجام‌ها نیست اوج اعتبار پوچ‌مغزان را ثَبات کوزۀ خالی فتد زود از کنار بام‌ها شد منور سینۀ من صائب از داغ جنون خانۀ تاریک را روشن کند گلجام‌ها 🍃
🏴 من از دیوارهای تکیه‌ات هم خیرها دیدم نخواهم داد, حتی آجـری از تکیه‌گاهم را 🌱
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ من آن نِیم که حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام ━━━━💠🌸💠━━━━
به بـےوفایـے دور زمان یقین بودیم ولے نبود فراق تو در گمان ما را...!
گه گه اگر زکات لـب،بـوسه دهی بـه بنده ده تا به خراج ری زنم، لاف عطای چون تویی
نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است سپاه چشم تو کرده است فکه را مجنون
نماز بی‌حضور از من نمی‌آید نمی‌آید دلی آورده‌ام دیگر ازین کافر چه می‌خواهی
نمی‌فهمم دلیل اصلی اعلان جنگش را که از عشقش به یادم نیست الا دنگ و فنگش را همیشه ادعا می‌کرد تنها عشق او هستم شبیه ادعای خود عوض کرده است رنگش را چرا با سنگ حرفش دست رد بر سینه‌ام می‌زد کسی که می‌زدم بر سینه‌ام یک عمر سنگش را من از زیبایی‌اش جز خوش خط و خالی نمی‌دیدم علاقه مانعم شد حس کنم خوی پلنگش را پدر فهمید عشقش کار دستم می‌دهد آخر از این رو برد پنهان کرد در پستو تفنگش را زمانه باز هم بالا و پایین می‌برد ما را  مگر پایان ببخشد بازی الاکلنگش را من از آن کس که دیگر نیست در شعرم نمی‌گویم اگر چه می‌کشم بر دوش عمری نام و ننگش را
مبادا بشنود یک تارِ مویش زلّه‌ام کرده که دیگر پیش چشمم روسری بر سر نخواهد کرد
👌 . . از آن گیسو که در دست رقیبان، رایگان می‌گشت اگر یک تار مو هم می‌فروشی من خریدارم ...
نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است سپاه چشم تو کرده است فکه را مجنون
ای یار دوردست که دل می بری هنوز چون آتش نهفته به خاکــستری هنوز هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان در چشمم از تمامی خوبان، سری هنوز
گفتم ای یار مکن با دل عاشق بازی گفت حق است که با آتش ما دم‌ سازی گفتم این عدل نباشد که دلم ریش شود گفت این سادگی توست که دل می‌بازی گفتم آخر تو بگو عدل خداوند کجاست؟ گفت آنجاست که تو در ره خود سر بازی گفتم این عشق نباشد که پرستم خود را گفت پس جان بده چون کرده‌ای آتش بازی - مولانا 🌾
نه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سُرودم که به حُرمت ِسکوتم تو به دیدنم بیائی
‎‌‌‌‌‌ شده باران بزند، خاطره ای درد شود؟ بی تو هر شب منم و صد شب بارانی و درد... 🌴💙🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی زمین ناز تو را در آسمان‌ها می‌کشید وقتی عطش طعم تو را با اشک‌هایم می‌چشید من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود، نه دلی... 🌴💙🌴 ... وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد 🌴💙🌴
تا کی آخر به خیابان قدم و پرسه زدن در خیالات خودم عاشق و معشوق شدن صورت از ماه کشیدن،رخ بی یار چِشَم ناگهان جلوه نمودن پس از آن شعر و سخن گفته بودی غرض از اینکه مزاحم شده ای گفتن حرف دلت بود ولی طعنه نزن آمدی تا بشوی محرم اسرار دلم آه از این دل نالایق و کج فهمی تن مذهبی بودن ماهم شده یک دردسری تو خجالت بکشی از تو که بدتر خود من نرسیدن شده یک از قسمتی از زندگی ام روی قبرم بنویسید رسیدم به کفن
چه خوش گزیده‌امت از بساطِ حُسن‌فروشان نه عاشقِ تو که من عاشق بصیرت خویشم!
محبوبِ من! در دنیا جز شما خبری نیست شما تنها خبرِ خوش این عالمید...
ز گفتگوے تو بوے گلاب می‌شنوم مگر بجاے زبان، غنچہ در دهن دارے؟