eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
چه فرقی داشت او با من که او را می‌پسندیدی به غیر از کم محلی ها مگر از او چه می‌دیدی برایت شعر می‌خواندم همان را خوانده ای نزدش نمی‌گویم غزل دیگر ،که آخر با چه امّیدی چقدر از سادگی هایم ضرر کردم نمیدانم همین اندازه میدانم که بر حالم تو خندیدی فقط این نکته را گویم جهان دار مکافات است تو با بازی بر احوالم به دور خویش چرخیدی
خوش آمد میگم به اعضا جدید🌹🌹
«صبح است و دلم، در تپش لحظه‌ی دیدار باز این دل من، گشته به امید تو بیدار...!» # سعدی
تقدیم به ساحت آسمانی شهید مظلوم، طلبه ی بسیجی آرمان علی وردی تو بودی و دل همواره آشنای حسین(ع) همیشه بود نفس هات در هوای حسین(ع) همیشه در دل میدان عشقبازی بود دلت که بود گرفتارِ کربلای حسین(ع) میان فتنه ی کین از بلا نترسیدی بلاست عرصه ی ایثارِ مبتلای حسین (ع) به ننگ بی طرفی تن ندادی و گفتی: به گوش می رسد از هر طرف ندای حسین(ع) چرا سکوت که اینگونه عشق مظلوم است ستم شده ست به یاران باوفای حسین(ع) همیشه عشق شهادت دعای قلبت بود چه خوب شامل حال تو شد دعای حسین (ع) چقدر روضهْ مجسم شدست بر بدنت شدی تجسمی از شرح روضه های حسین(ع) چقدر پیکرِعریان و جسمِ خونینت شده ست مثل تن غرقِ خون رهای حسین(ع) شکست حلقه ی انگشترت ولی نشکست شکوه عهد تو در راهِ باصفای حسین(ع) درود باد به عزم تو، آرمانِ وطن چه آرمانی و زیبا شدی فدای حسین(ع) بخوان روایت یابن الشبیب را اینک بگو که گریه کنند عاشقان برای حسین(ع) احمدرفیعی وردنجانی
آمدم یاد تو از دل به برونی فکنم دل برون گشت ولی، یاد تو با ماست هنوز.. ‌‌
با جرعه ای ز بوی تو از خویش میروم....
غزل قصیده رباعی،چه گویمت ای جان که لطف و مهر تو در واژه ها نمی گنجد 🍂🍁🍂🦋😊🌙⭐️
کوفیانید ولی،ساکن ایران هستید کوفه بودید اگر،دست علی‌می‌بستید کربلایی شده بودید مقاتل می‌گفت: پست تر از عمر سعد و خولی هستید
پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن می‌شنیدم که بدین نوع همی راند سخن کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تاریک وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن تتتریاکیم و بی شششهد للبت صصصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن ممی‌خواهی مممشتی به ککلت بزنم که بیفتد مممغزت ممیان ددهن پیرگفتا وووالله که معلومست این که که زادم من بیچاره ز مادر الکن هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون گگگنگ و لالالالم به‌ خخلاق زمن طفل گفتا خخدا را صصصدبار ششکر که برستم به جهان از مملال و ممحن مممن هم گگگنگم مممثل تتتو تتتو هم گگگنگی مممثل مممن
محمل لیلی از این بادیه چون برق گذشت هم‌چنان گردن آهو به تماشاست بلند
درونم برف می‌گیرد دلم قندیل می‌بندد روانم زیر پوتین اَبَرمَردی زمستانی‌ست
از این که چه آمد به سرم هیچ نگفتم گفتم که دلم سوخت، نفهمید کجام است دیری است که دلدار پیامی نفرستاد چون شعر مرا دید که دارای پیام است
آغوش تو دلچسب ترین حلقه دنیاست زین حلقه مکن رحم به من تنگ‌ترش کن ...
بگذار بخندند به تو مردم این شهر پشت سرخوبان همه جا حرف زیاد است
من از مردن نمیترسم همه ترسم ازین باشد ک بعد من کسی نتوان دراین حد عاشقت باشد
خواستم در دفترم عکسی کشم از صورتت دیدم از بس ناز داری دل ز دفتر می بری خواستم شعری بگویم عین چشم ناز تو دیدم از مردم ، نگفته دین و باور می بری خواستم جامی بنوشم، مست چشمانت شوم لیک ترسیدم؛ به مستی،دل تو بهتر می بری خواستم تا ، گرم آغوش تو ، گرمایم دهد دیدم ازبس داغتم، از کوره ام در می بری خواستم جان را ، فدای مهربانی ات کنم دیدم این نا قابل ست ؛ بی جامِ دیگر می بری خواستم پا،پس کشم از بسکه میخواهم تو را دیدمت  در عشق پایی ؛ تا به آخر می بری
اگرچه فرصتِ جبران بی وفاییِ توست مرا خیالِ سر سوزنی تلافی نیست محمد حسن جمشیدی
چشم تو یک غزل ناب، تمامش شاه بیت من بیچاره فقط با کلمات ادبی در گیرم
میروی تنها برای من بماند این دو چیز خاطرات بودنت همراه صد فریاد و آه... ...
همواره عشق بی خبر از راه می‌رسد چونان مسافری که به ناگاه می‌رسد وا می‌نهم به اشک و به مژگان تدارکش چون وقت آب و جاروی این راه می‌رسد اینت زهی شکوه که نزدت سلام من با موکب نسیم سحرگاه می‌رسد با دیگران نمی‌نهدت دل، به دامنت چندانکه دست خواهش کوتاه می‌رسد مِیلی کمین گرفته پلنگانه در دلم تا آهوی تو، کی به کمینگاه می‌رسد! هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شب وقتی که سیب نقره‌ای ماه می‌رسد شاعر! دلت به راه بیاویز و از غزل طاقی بزن خجسته که دلخواه می‌رسد
ترسم ای دلنشینِ دیرینه سرگذشتِ تو هم ز یاد رود آرزومند را غمِ جان نیست آه اگر آرزو به باد رود!
گفتند که این کار نظام است چرا پس پیدا شده صد گلهٔ گرگ و سگ و کرکس بی بی سی و نشنال سعودی من و تو،پا جمهوری اسلامی ایران نکشد پس گفتند چهل ساله نخواهد شد و اکنون از بیست و پنجش بشمارند همین بس سید علی خامنه ای رهبر و عشق است دارید،بیارید،شبیهش،شده یک کَس
چون لفظِ بر زبان ، که پرید از حضورِ ذهن هم نیستیم خاطرِ او ، هم مزاحمیم ...
با که بايد گفت اين حالِ عجيب؟ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌