eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم قطعه ای از عرش در کنار خوب‌ها گمراه می‌آيد حرم با تمام زائرانش راه می‌آید حرم هیچ‌فرقی نیست بین زائرانش، چون‌که هم بنده می‌آید حرم، هم شاه می‌آید حرم لحظه‌ای خالی نمی‌ماند اگر دقت کنیم روزها خورشيد و شب‌ها ماه می‌آيد حرم رتبه‌ها برعکس دنیا می‌دهد اینجا جواب کوه از شوق تو مثل کاه می‌آید حرم گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است در حقيقت عارف بالله می‌آيد حرم هرکه می‌خواهد ببیند قطعه‌ای از عرش را راه خود را می‌کند کوتاه؛ می‌آيد حرم بُعد منزل نيست وقتی که سفر روحانی است هردلی هرجا بگويد آه می‌آيد حرم خوش‌به‌حال هرکسی که ساکن شهر قم است گاه می‌آيد حرم، بی‌گاه می‌آيد حرم....
اوستا علی‌میرزا نوری 🌷 مشغول به بنّایی و کاری امروز تا حلق پر از گرد و غباری امروز اینقدر که آجر روی آجر چیدی حیف‌است که خانه‌ای نداری امروز
آبادی شعر 🇵🇸
اوستا علی‌میرزا نوری 🌷 مشغول به بنّایی و کاری امروز تا حلق پر از گرد و غباری امروز اینقدر که آجر ر
ما چون الفیم و استخوانی هستیم ممهور به مُهر بایگانی هستیم این دخل کفاف خرجمان را ندهد ما کارگر ساختمانی هستیم 😢
هم عاشق صلح و نغمه ی بارانم هم نعره ی توفنده تر از طوفانم من حامی پا برهنه ها، دشمن ظلـم مظلوم ولی مقتدرم ، ایرانـــــم
ایران حرم و مدافعین حرمیم پرچم علم است و جانفدای علمیم در فتنه ی آخر الزمان از هنگِ سرباز و فدائیان اهل قلمیم
گریه‌ام جاری‌ست، بارانی که می‌بینی منم چتر وا کن! ابر گریانی که می‌بینی منم بی‌محابایی چنان رگبار تند نوبهار رحم کن! گنجشک حیرانی که می‌بینی منم! از کمانداران ابروی تو کو راه فرار؟ صید از هر سو گریزانی که می‌بینی منم کشتی و سهراب در خون خفته را نشناختی بی‌وفا! سرباز بی‌جانی که می‌بینی منم! اهل امروزم ولی دردی که دارم تازه نیست شاعر هر کهنه‌دیوانی که می‌بینی منم !
اعضا جدید خوش اومدین☺️☺️
به زعمِ من همه‌ی عاشقان بهشتی‌اند نمی‌شود که بسوزد کسی به هر دو جهان...
همه‌ی قافیه‌ها، تابع زلفش بودند  چادرش راکه به سرکرد، غزل ریخت به هم ...
من چای را با دارچین دوست‌دارم قهوه را با شکر و تو را با تمام تلخی و شیرینی‌ات...
انگور مانده‌ای و به ساغر نمی‌رسی آن بوسه‌ای که بر لب دلبر نمی‌رسی گیرم که از قفس بروی ای بریده‌پر! دیگر به گرد پای کبوتر نمی‌رسی! یک بار ای غبار رسیدی به بزم مهر حالا بسوز از اینکه مکرر نمی‌رسی ای دل بگرد کل خیابان عشق را حتی به این یقین که به یک در نمی‌رسی داری جوانه می‌زنی انگار، مرحبا! حتی اگر به سرو و صنوبر نمی‌رسی ای حلقه‌های بغض در این حلق منتظر! او را خبر کنید به خنجر نمی‌رسی ای ساقی صبور! مرا کشت تشنگی دیگر نگو به چشمه‌ء کوثر نمی‌رسی امن یجیب خوانده‌ام و چشم بر درم دیر است ای جواب! به مضطر نمی‌رسی؟
دیدم رسیدنم به تو هِی سخت می شود در گیر و دارِ این همه غم شاعرت شدم ❇️
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست # هوشنگ ابتهاج
‌به دست عشق تو دادم دل و نمیدانم که داغ هجر تو با جان مبتلا چه کند
پایتختِ کشورِ ایران کُجاست؟ حاکمِ آنجا کدامین پادِشاست؟ پُرس و جو کردم، چنین در یافتم پایتختَش مشهد و شاهَش رضاست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در میان حجم آوار و میان مرگ ها در هجوم باد پائیزی میان برگ ها می‌شود امیّد پیدا از برای زندگی... می زند آرام غنچه ساقه گلبرگ ها مردن و زائیدن و این زندگی مرگ و حیات گر نباشی اهل غفلت باشدت چون زنگ ها اهل عقبی باش این دنیا به سرعت می رود عاقلی گر دل مبند بر این جهان و رنگ ها بنده خوب خدا باش و به تقدیرش رضا دور از پستی و زشتی دور از این ننگ ها عمر انسان شیشه است و مرگ سنگ‌ روزگار کی تواند شیشه سالم ماند از این سنگ ها "عاصی" 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃 👈 توضیح کلیپ؛ تولد نوزاد سوری زیر آوار در جندیرس/ مادر فوت کرد
هم عاشق صلح و نغمه ی بارانم هم نعره ی توفنده تر از طوفانم من حامی پا برهنه ها، دشمن ظلـم مظلوم ولی مقتدرم ، ایرانـــــم
می‌خواستم ببوسمت، ايمان نمی‌گذاشت ترس از فرشته‌های نگهبان نمی‌گذاشت! می‌خواستم بغل کنمت تنگ و تنگ‌تر اما لهیب شعله‌ی سوزان نمی‌گذاشت! باید خدا که عاقل و خوب است، اینقَدَر اعجاز توی طرز نگاتان نمی‌گذاشت! یا سیب گونه‌های تو را کال می‌کشید یا در دهانم این‌همه دندان نمی‌گذاشت! مثل نمازهای قضایی شدم که تو می‌خواستی بخوانی و شیطان نمی‌گذاشت! می‌خواستم ببوسم و می‌خواستی، اگر تردید توی دامن انسان نمیگذاشت!
جان منی جلوه کن ای ماه من ماه تر از ماهِ شبانگاهِ من رخ بنما بلکه به پایان رسد این شبِ طولانی جانکاهِ  من
گُل باش تا که چینمت و لای دفتری خوابت کُنم که تا ابد از آن من شوی
۷۰۰ تمام... ☺️😁👌
. 💠 ماییم و خط خمینی... ای مشرق چشم‌هایت مأوای خورشید ایران تابید تا قلب مغرب از نور مهر تو ایمان ای آسمان نگاهت معنای آرامش ما ای در بلندای تاریخ نامت به‌پا کرده طوفان پیش از تو ما قطره بودیم تنها و از هم گسسته دریا شدیم از دم تو سرشار از دُرّ و مرجان ای روح اندیشۀ ما مهر تو در ریشۀ ما شد عاشقی پیشۀ ما تا گفتی از درس قرآن روشن شد از پرتو تو صد ماه تابان به عالم جان هزاران ستاره از مهر رویت فروزان بر خاک افتاده دنیا پیش قیام و مقامت رفتند با تو به افلاک دل‌های از غم پریشان از فیض نور حضورت گل کرد جان‌های عاشق در مکتب سرخ عشقت بالید روح شهیدان از شور شیرین شعرت شیدا شده دفتر دل کوه شکوه کلامت باقی است در کشور جان تو اسوۀ مهر و قهری شیواترین شعر دهری ای روح سرخ حماسه ای معنی عشق و عرفان تو روح این انقلابی تفسیر اسلام نابی با تو به عزت رسیدیم، گشتیم با تو مسلمان دل در تو غرق تماشا چشم از فراق تو دریا بستیم با جانشینت از جان و دل عهد و پیمان هرکس گرفتار یاری است در بند زلف نگاری است ماییم و خط خمینی ماییم و پیر جماران ✍️ 🎋
خسته‌ام، حــال مرا مـرداب می‌داند فقط شب، شب دلتنگ بی مهتاب می‌داند فقط بس‌که دارم سـر به دیــوار اتــاق خــالی‌ام رنگ و بوی گــریه‌ام را قــاب می‌داند فقط این‌که دوراز چشم‌های تو چه‌دارم می‌کشم ســاحل افتـــاده در سیــلاب می‌داند فقط برگلـــوی آرزوهـــایم نشــــانــدی زخـــم‌ها درد جــان‌ســـوز مرا، قصاب می‌داند فقط سفره پهن‌و..هرچه می‌گردم تو اما نیستی حــال بیمـــار مـــرا بشقــاب می‌داند فقط در میان خاطـراتت می‌زنم هی دست و پا این تب و تاب مرا، غـــرقاب می‌داند فقط شمعـم و هر لحظه خاکستر شدن‌های مرا نیمه‌شب، پـــروانه‌ی بی‌تاب می‌داند فقط
درب و داغانم و ناکوک ،مرا می فهمد هرکه از عرش زمین خورده و بیچاره شده یا خیالی به سرش بوده و با حادثه ای کاخ رویاش فرو ریخته آواره شده بد بهم ریخته احوال دلم چون مردی که نظر خورده ی چشمان حسود است ولی هر بلایی که سرش آمده مردم گفتند خوردن چوب خطا بوده و کفاره شده مثل شیخی که شده شهره ی تقوا، به تقی وا شده قفل دلش ،مانده که یکباره چطور!؟ با وجود همه ی ذکر و دعاهای شبش غرق و دلبسته ی یک دختر بدکاره شده مثل آن قطره ی باران که عطش داشته تا به زمین بوسه زند ،غرق شود در دل آن شادمان آمده از بخت بدش در حوضی مهره ی بازی تکراری فواره شده نامه ی عاشق دلسوخته ای هستم که وقت تقدیم گرفتار خجالت شده است آنقدر رفته و در آمده هربار از جیب هر کجا تا به تنش بوده زهم پاره شده گیج و نافرم ترین حالت یک انسانم بعد تفسیر شدن های غلط در جمعی که به لیچار توهم زده ها مهمانِ اشک سردی است که منجر به غزلواره شده