eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق بعضی وقت‌ها از درد دوری بهتر است بی قرارم کرده و گفته؛ صبوری بهتر است توی قرآن خوانده ام… یعقوب یادم داده است: دلبرت وقتی کنارت نیست، کوری بهتر است نامه هایم چشمهایت را اذیت می‌کند درد دل کردن برای تو، حضوری بهتر است چای دم کن… خسته ام از تلخی نسکافه‌ها چای با عطر هل و گل‌های قوری، بهتر است من سرم بر شانه ات؟.. یا تو سرت بر شانه ام؟… فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است.
دائم به جهان علی علی می‌گویم همراه خدای منجلی می‌گویم شاعر شده‌ام برای اوصاف علی من دم همه دم ناد علی می‌گویم
صـبـح  یـعـنـی  مـن ِ  دیــوانـه در  آغـوش ِ  تــو  بـیـدار  شَوَم .. تـــو   بـخـنــدی   بـه   مــن   و میخِ همین خنده‌ی کشدار شَوَم ..
ای که عشقت چون تموزِآفتاب من.شدم باآتشِ عشقت مُذاب غزلیات13
من خلق شدم تا كـه پريشانِ تو باشم ديـوانـه و سرگشته و حيرانِ تـو باشم گفتم: تـو جهانی، که بدانی کـه بمانی آغوش گشودم كـه جهانبانِ تـو باشم حبسِ ابـد و ضربه ی شلاق و شكنجه خوب است اگر گوشهٔ زندانِ تـو باشم درخواب تورا خواندم وجانۍکه شنیدم در خواب ببينـم كه مگر جانِ تـو باشم دور است كنارِ تـو نشستن كه مرا بس گلـدانِ گُلی گـوشه ی ایوانِ تـو باشم پيغمبرِ من معجزه ات عشق و غزل بود می خواهم از امروز مسلمانِ تـو باشم r
گفته بودی درد دل کن تا دلت را غم گرفت پس کجایی تا ببینی که دلم ماتم گرفت
آرزو دارم شبی را سرکنم در کوی تو غرق گردم در میانِ ساحلِ بازوی
وقتی تو  نخوانی غزلم  را ، به  چه  ارزد اسبی که سواری  ندهد  لایق گاریست! ❣ ...🕊🔖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌
من شنیدم غزل عشق ز یک استادم تنبلی کردم و در وادی عشق افتادم زخم هجر و غم و یار و تب هر روز و شبم گفته بودم نرود رفته ولی از یادم
تو که در دلبری از من به خصوص استادی با همین دلبری ات خوب به بادم دادی
می‌مُردَم و می‌خنديد، می‌ديد و نمی‌ديدَم چشمان خُمارش را، چشمان خمارم را تا در دل هم باشيم، تاوان بدى داديم او گيره‌ىِ مويش را من ايل و تبارم را
اے خیالت همدمِ تنهایۍام! چشمِ نازت ساغرِ مینایۍام! اے فروزان اخترِ تابانِ عشق ، روشنــایی بر شبِ قلیایۍام! خنده‌هایت دلڪش‌وعشق‌آفرین، اے بهارے نوڪَلِ رؤیایۍام! قلبِ پُر مهرت مرا آرامِ جان ، داغِ هجرت موجبِ شیدایۍام! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌
هر رعد و برقی مژده‌ی باران نخواهد داد لبخند تو اوضاع را سامان نخواهد داد طوفان بی‌گاهی که از سمت تو می‌آید مهلت به قایق‌های سرگردان نخواهد داد پیک سپیدی و به قصد جنگ می‌آیی! بهمن امان‌نامه به کوهستان نخواهد داد این زن که می‌پنداشتی یک ساقه‌ی ترد است تا مرگ از پا در نیاید جان نخواهد داد هر چند از یک کیسه در ما بذر پاشیدند خاک من و تو حاصل یکسان نخواهد داد دل‌های کوچک درخور غم‌های ناچیزند اندوه من را هیچ‌ کس پایان نخواهد داد
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من که جز ملال نصیبی نمی‌برید از من زمین سوخته‌ام ناامید و بی برکت که جز مراتع نفرت نمی‌چرید از من عجب که راه نفس بسته‌اید بر من و باز در انتظار نفس‌های دیگرید از من خزان به قیمت جان جار می‌زنید اما بهار را به پشیزی نمی‌خرید از من شما هر آینه، آیینه‌اید و من همه آه عجیب نیست کز اینسان مکدّرید از من نه، در تبرّی من نیز بیم رسوایی است به لب مباد که نامی بیاورید از من اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست؟ شما که قاصد صد شانه بر سرید از من برایتان چه بگویم زیاده بانوی من شما که با غم من آشناترید از من
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هرچه آفاق بجویند کران تا به کران می‌روم تا که به صاحب‌نظری باز رسم محرم ما نبود دیدهٔ کوته‌نظران دل چون آینهٔ اهل صفا می‌شکنند که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بی‌خبران دل من دار که در زلف‌ شکن در شکنت یادگاری است ز سر حلقهٔ شوریده‌سران گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود لاله‌رویا تو ببخشای به خونین‌جگران ره بیدادگران بخت من آموخت تو را ورنه دانم تو کجا و ره بیدادگران سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن کاین بود عاقبت کار جهان گذران شهریارا غم آوارگی و دربه‌دری شورها در دلم انگیخته چون نوسفران  
نیَم به هجر تو تنها، دو همنشین دارم دل شكسته یكی، جان بی قرار یکی! 😔
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
Evan Band - Alijenab - Live .mp3
5.84M
عالیجناب عشق
آبادی شعر 🇵🇸
عالیجناب عشق
. رفتی و نازل شد پس از کوچت عذاب عشق اصلا چه می‌فهمی تو از حال خراب عشق؟! برگرد و برگردان مرا از شهر ظلمت، یا با هر نفس نفرین به تو عالیجناب عشق
شیطان شده بود و داشت بر می انگیخت... احساس مرا به پیچ مویش آویخت... از آینه دور شد،خدایا توبه... آمد که ببوسدم... دلم هری ریخت...
. آغوش گشوده و بغل کرد مرا با بوسهٔ دم به دم کچل کرد مرا آنکس که شبانه روز با من خوابید غم بود که شاعر غزل کرد مرا...
وصیت می‌کنم باشید... 😭