eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بیدار نشستم که غمت را چو چراغی از شب بستانم به سحر بسپرم امشب
پرواز میخواهم بیاو آسمانم باش بیزارم از دنیا بیا بانو جهانم باش چشمان تو زیباترین مضمون  شعرم شد باش و عصای دست و پاهای زبانم باش چون مرده ای در حال و رفت و آمدم بی عشق از دست وپاها تا نیفتادم تو جانم باش جز بودن تو خواهش دیگر ندارد دل یا مهربانم باش یا نامهربانم باش از هر نسب یا هرسبب خالیست اطرافم هم بستگان هم سایر وابستگانم باش برروی دریا تخته چوبی بی هدف هستم مقصد توهستی نازنینا بادبانم باش...
♡ دیوان چشمت شعرهایی ناب دارد آرایه‌هایی دلکش و جذاب دارد باغ رخت ای حسرت جان بهاران! گل‌های اعجاب‌آور و  شاداب دارد صندوق لب را باز کن تا دُر بریزی دُرج کلامت گوهر نایاب دارد عشق و پرستش نیستند از هم مجزّا در طاق ابرویت دلم محراب دارد قاب خیالم میزبان صورت توست شب‌های غم این پنجره مهتاب دارد از حافظ و سعدی چرا بیتی بخوانم؟ دیوان چشمت شعرهای ناب دارد
خندیدی و شهر آرزومند تو شد گل با همه اسم و رسم ، پسوند تو شد یک رای که بیشتر ندارم، آن هم تقدیم به جمهوری لبخند تو شد ! ___________________________ عکاس رسید و صحنه را بند زدیم خود را به درخت خشک پیوند زدیم در عکس اگرچه باغ مان خالی بود گفتیم دوباره " سیب" و لبخند زدیم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم...
دردم دهی به فصلی، درمان کنی به وصلی ماتم که بر چه اصلی، درد و دوایم از توست؟!
همین که خاطره ها وقت خواب می بارد دوباره در شبمان التهاب می بارد به حکم عقل بیا زیر چتر احساسم از آسمان غزلِ بی حساب می بارد ببین که ابر نگاهت چگونه بر سقفِ_ خیالِ شاعرِ خانه خراب می بارد گمانم از قدح عشقت آسمان مست است به این نشانه که هر شب شراب می بارد "هزار واژه ی تبدار در دلم جاریست" عجیب نیست که چشمم مذاب می بارد
❁﷽❁ ❤️ کویرم تشنهٔ دیدارِ رویت ، حضرت باران! نقاب از چهره بردار و جهان را نور باران کن
• صبح را با خنده‌ات بیدار کردی صبح زود   روی هر خمیازه‌ی شب رختخواب انداختی! • سفره‌ی صبحانه را چیدی به صرف نان و نور   در تمام چای ها عطر گلاب انداختی...
سفر خوب است اگر مقصد به سمتِ کربلا باشد که در جان و دلت شوقِ شهید سر جدا باشد سفر خوب است اگر رفتی طوافِ قبرِ شش گوشه به هر گوشه لبت تکبیر و تسبیحِ خدا باشد به یاد خواهرش زینب که از شامِ بلا آمد غم و رنجِ اسیری اش به کامت آشنا باشد سفر خوب است اگر در سر هوای اربعین باشد به فردا در صفِ محشر شفیع ات شاهِ دین باشد! 🖤 🏴
شیرین‌ دهـــــن از مزمزه قنـد حسینم از عمــــــــق دلم بنده و پابند حسینم این جان به جان آمده‌ ام را من عاشق آمــــــاده تسلیم به لبخنــــــد حسینم زیر سم اسبــــان و به پیشــانی تاریخ حیـــــران تن و خون ظفرمند حسینم "هیهات" اگر می چکد از جوهر شعرم آموخته ای خوش نظر از پند حسینم عمریست که در شعر پر از شمر زمانه در حسرت یک قافیه مــــانند حسینم ای کاش بیـــــــاید پسر مصلح ارباب من نوکـــــــر دردانه دلبنـــــد حسینم کی منتقمش می رسد از راه خــدایـا! دلتنگ " انا المهدی " فرزند حسینم
تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی دارد که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد تو در رویای پروازی ولی گویا نمی دانی نخ کوتاه دست از بادبادک برنمی دارد برای دیدن تو آسمان خم می شود اما برای من کلاهش را مترسک برنمی دارد اگر با خنده هایت بشکنی گاهی سکوتش را اتاقم را صدای جیرجیرک برنمی دارد بیا بگذار سر بر شانه های خسته ام یک بار اگر با اشک من پیراهنت لک برنمی دارد...
اگر که آخرِ این داستان بهم بخورد خدا نکرده اگر بینمان بهم بخورد تویی مقصر این قصه چون که رفتنِ تو سبب شده ست که یک آشیان بهم بخورد عجیب نیست که طوفان به پا شود وقتی دو ابرِ غم زده در آسمان به هم بخورد همیشه عشق چنین ساده شکل می گیرد دو چشم عاشق اگر ناگهان به هم بخورد تو خوبِ مطلقی و من بدم؛ چه خواهد شد اگر تعادل و نظم جهان بهم بخورد که نظم گیسوی من چون سکوت گندم زار شبی به دست تو بایک تکان بهم بخورد صدای خنده ی ما در اتاق گم بشود به یمنِ عشق، دوتا استکان به هم بخورد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می تابد و فکر ژرف دارد خورشید صدمعجزه ی شگرف دارد خورشید با آمدنش قفلِ دلت را وا کن یک عالمه با تو حرف دارد خورشید!
سوزانده حسرت لب و چشمت دل مرا آتش بیار معرکه ی شعرها شدی
صبح ما خیر است ای یاران ز پیغام شما جان ما مست است دائم از می جام شما کام ما هر صبح شیرین گردد از پیغامتان چون عسل شیرین کند یزدان ما کام شما ✨اقبال لاهوری✨
524.7K
باقــــــــــر علـــــم نبی نور چــــــــــراغ علوی آمدی در شب این خـــــــــاک که مهتاب شوی شد علی ابن حسین ابن علی شــــــــــاد از تو خـــــانه ی دین خــــــــــدا می شود آباد از تو شیعــه با بودن تو ریشه ی محکــــــــــم دارد بی تو این سلسله انگــــــار نمک کـــــــم دارد پدر جعفــــــــــری و شیعـــــه ی اثتی عشری آمــــــدی سمت بهشت آدم و جــــــن را ببری یادمان هست کمــــــــــان داری و نُه تیرت را که زدی روی هم و شست جهــــــان گیرت را یادمـــــــان هست که در مجلس پر مکر یزید کــــــودکی بودی و نطقت رگ تزویـــــر برید قلم شعــــــــــر اگر نوکـــــــــر این درگاهست نفس مثنــــــــــوی این بار ولی کـــــوتاهست خواستم عـــرض ارادت بکنم با رگ و پوست مثل آن پیــــــــــر زن بی کلک یوسف دوست گوشه چشمی بکنی تا به قیـــــامت کافیست می رسدحرف به‌آخر به‌جز این‌عرضی نیست
وضعیت جوریه که، هر روز یه آدم جدید به لیستِ "چرا اینو آدم حساب کردم" اضافه میشه :)))
آماج تمام فتنه ها خواهد شد به درد عظیم مبتلا خواهد شد این کشور شیعه تا ظهور مهدی(عج) هر بار زمین نخورده پا خواهد شد
بار گناه، برکت چشم مرا گرفت شرمنده در مصیبتِ تو، کم گریستم
دریا شده، هر قطره به تو رو زده است ایـوب، مقـابلِ تـو زانـو زده است ایثار و صداقت و حیا، حضـرت صبر در قلـبِ حسینی تو اردو زده است صلی الله علیک یا عقیله العرب یا زینب محمدجواد منوچهری
میلاد محمد است و باقر(ع) لقبش دنیا شده مات علم و حلم و ادبش خوشبخت کسی که در نزول برکات ذکر صلوات است دمادم به لبش
─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─ دختـــری از تبـــــار کــوثـــرهـا اعتبـــــار تمـــــام گــوهـــرهـــا آسمــانی ترین ستــارهٔ عشـــق ســورهٔ نــور ، بیـــن اختــــرها دختــری بـا شکـــوه زهـــرایی عشـــق بابا در اوج شیـــدایی بعد از او باب شد که بنویسند قصــــهٔ دختــــران بــابــایی صــــورتی مــاه و دلربــا دارد در دلــش شــور نینــــوا دارد رسم باب الحوائجی در اوست دستهـــایی گـــره گشــــا دارد اعتبــار دمشـق و عشاق است نام او جلـوه گر در آفاق است سفره داری که با کرامت خود صاحب بابهـــای انفــاق است صـبر ، زانو زده به رسـم ادب پیش پای چنیــن شکیبـــایی خــادمِ کمتـــرین درگاهـــش مهتــری مثــل حــاتم طــایی بارگاهــش بهشــتی و والاست مایهٔ رشـک جنــــت الاعلاست گنج پنهــان شــام ویران است اشک پیدای چشم او دریاست فـــرق دارد رقیــــهٔ زهــــرا با تمام ســه ســاله های جهان خون دل خورده اند از داغش یاسمــن ها و لاله های جهــان خاک درگاه او شدن فخر است او که بر ما گشـــوده باب کرم با عنــایات و ذره پــروری اش "کیمیا" می شود غبـــار حـرم ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ‌۱۴۰۱/۱۲/۲۵
دوباره؟؟؟؟!!!!! 😢😢😢😢😢
بابا یه جا آروم بشین خب...
امید به من ز سوی تو گر مانده؟ از لطف نگاه کن به این درمانده از تو طلبم زیارت کرب و بلا حسرت به دل غمین و مضطر مانده
از سمت صراطِ مخلصین می آیم مشتاق و پر از عشق و یقین می آیم این بار نه با جسم پر از عصیانم با پای دلم به اربعین می آیم