eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آسوده دلان را ، غم شوریده سران نیست این طایفه را ، غصه رنج دگران نیست راز دل ما، پیش کسی باز مگویید هر بی بصری، با خبر از بی خبران نیست غافل منشینید ز تیمار دل ریش این شیوه پسندیده صاحبنظران نیست ای همسفران، باری اگر هست ببندید این خانه اقامتگه ما رهگذران نیست ما خسته دلان، از بر احباب چو رفتیم چشمی زپی قافله ما، نگران نیست ای بی ثمران سرو شما سبز بمانید مقبول ، بجز سرکشی بی هنران نیست در بزم هنر ، اهل سیاست چه نشینند میخانه دگر جایگه، فتنه گران نیست
به من بفروش ناز ای تازه‌گل چندان که می‌خواهی که تا جان و دلی دارم من و نازت خریدن‌ها
☆ چنان به آتش عشق تو سوخت خشک و ترم که همچو شمع، سراپا سرشکم و شررم مرا ز عشق تو سودی به غیر نبود دگر مباد نصیبم که برم به دیده نقش رُخت دارم و نمی‌گویم ز بیم آنکه مبادا بیفتی از نظرم شگفت مانده‌ام از کار خویش کز غم عشق میان اشک شدم غرق و باز شعله‌ورم صفای روی تو از گریهٔ من است ای گل که من به روی تو از پشت اشک می‌نگرم
می‌روی و خطاست این شیوهٔ نابجاست این قهر ز من چه می‌کنی؟ بهر تو همچو من کجا؟
مصیبت‌های دوری را منِ دور از وطن دانم که دور از خانمان داند غم بی‌خانمانی را
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
تنهایی‌ام شریف‌تر از عشق او به توست من با خدا معامله کردم تو با دلت...
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی ماند چه باید گفت با آن کس که می دانی نمی ماند؟!
خواست تنهایی مارا به رخ ما بکشد، تنه ای بردر این خانه ی تنها زد و رفت
تخیّل نازک‌آرایی‌ش را، وام از تو می‌گیرد تغزّل در شکوفایی‌ش الهام از تو می‌گیرد
بکش دستی به روی زخم های بی‌شمار من که اعجازی که دستت می‌کند، مرهم نخواهد کرد...!
تو آن شعری که من جایی نمی‌خوانم که می‌ترسم به جانت چشمِ آید، چو می‌گویند تحسینم