eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
55 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ابری شدم، در روضه‌ات باران گرفتم رودی شدم، تا خانه‌ات جریان گرفتم در گردباد دردها پیچیده بودم نام تو را آوردم و درمان گرفتم در ظلمت شک، محو شد نور یقینم از چشم‌های روشنت ایمان گرفتم گفتم الهی! بالحسین العفو العفو وقتی که بر روی سرم قرآن گرفتم "یا لَیتَنی کُنتُ مَعَک" ورد زبانم این ذکر را از مکتب عرفان گرفتم   مانند ماهی دور از دریاچه مُردم مثل مسیحا آمدی و جان گرفتم مشهد شدم زائر، جواز کربلا را یک نیمه‌شب از حضرت سلطان گرفتم آن قدر بوسه ریختم روی ضریحت تا انتقام از واژۀ هجران گرفتم اللهم ارزقنی شفاعة الحسین علیه‌السلام
عروسک‌هاش هست و دخترش نیست اتاق و جانماز مادرش نیست چه حالی دارد آن ملت که هرروز ببیند پاره‌ای از پیکرش نیست
آورده‌اند وعده‌ی پاییز يا بهار؟ این برگ‌های مضطرب، آن ابرهای تار بر پشت‌بام شهر کسی ایستاده است باز است چشم عالم و آدم به انتظار ما بی‌اراده از پل تقدیر رد شدیم بگذر تو هم ز مسٱله‌ی جبر و اختیار ای آن‌که از برنده شدن سرخوشی! بدان جز باختن نبود مرا قصد از این قمار خون می‌خورم ز سنگدلی‌های خویشتن دردی نشسته در دل هر دانه‌ی انار ما هردو خیره‌ایم به هم چون دو آینه هر یک به اظطراب و غم دیگری دچار باید دوباره خلق شود داستان نوح ای ابر بی‌قرار! کمی بیش‌تر ببار...
🍃 تا روی دوست دید دلِ جان گُداز من‏ 🍂 ‌‌‌‏‌‏یک جٰان نداد در رَه او، صدهزار داد
از نظر روحی نیاز دارم شبکه‌ی خبر زیرنویس کنه: صهیو(نیست) شد. 🔺رضا حاجی محمدی🔺
تو بیایی همه جا عطر گل و نوروز است بخت این مردم آشفتهٔ ما بهروز است غصه‌ها رنگ خوشی را به خدا می‌بینند با نگاهی دل غمدیدهٔ ما پیروز است سهم ما نیست مگر دیدن رویت آقا؟ چشم، همراه دل خستهٔ ما پاسوز است درد بدتر شده یک عمر تورا گم کردیم و صد افسوس که این قائلهٔ هر روز است سال‌ها غفلت ما گوشه‌نشینت کرده سال‌ها می‌گذرد عشق به تو مقروض است
تنها دلیل مـرگ او زخم فراق است ای عشق! آری ردِّ پای تو در آنجاست
شیدایِ امام منتظَر بسیار است عمریست جهان منتظِر دیدار است این چشم اگـر لایق دیدارش نیست شاید سر سفره نان مشکلدار است! محمدجواد منوچهری
هدایت شده از بارش‌های قلم من
کشیده سمت نگاهت تمام بال و پرم برای عرض محبت ولی چه بی هنرم تویی تو مایهٔ شادی تویی تو روح تنم تویی تمام هوایی که حک شده به سرم هوای سرد دلم از نگاه تو شده گرم ز بس که گنبد چشمان توست در نظرم میان سردی شب‌ همچو ماه‌رویی که به احترام تو زیبا شده شب و سحرم کمان غصه گرفته هدف مرا اما تو و نگاه تو بوده همیشه چون سپرم قسم به عین و به شین و به قاف و حرمت آن ز عشق پاک تو یک لحظه هم نمی‌گذرم @mastanehaye_man
بر شانه ی دل عبایی از غم دارد یا بغض ته گلو دمادم دارد انگار که جای آن سه حرفی خالیست ای عشق! فقط جای تو را کم دارد
معطر کرده شب‌های مرا با عطر ترتیلی زنی که لانه کرده لای موهایش ابابیلی زنی که لحظه‌لحظه بغض او را کوه تفسیری زنی که قطره‌قطره اشک او را نیل تفصیلی زنی رگ‌کرده از خشمی مقدس، از رجز شروه زنی که در رحم می‌پروراند تخم سجیلی زنی که بسته بر زلفش کلیدی کهنه و هرشب به رقصش می‌رمد از ترس، فوج لشکر فیلی زنی که آنقَدَر نیزه به قلب مار چرخانده که زن‌های دگر در سرمه‌دان‌های طلا، میلی زنی که سینه‌ریز روشنش از قبه‌الصخره زنی که پولک پیراهنش از ماه تمثیلی زنی که مادرش فرش سلیمان را رفو کرده زنی که دخترش بر فرق اهریمن زده بیلی بگو به کاهنان اورشلیم این زن فلسطین است بگو عهد عتیق این‌بار نو کرده‌ست تاویلی زنی آغشته در خون و غزل بشکوه می‌رقصد چه آغازی؟ چه پایانی؟ چه معنایی؟ چه تحلیلی بگو به مرد از حلق زمین خون می‌رود بالا بگو گر آب دستت هست ول کن مرد... تعجیلی...
آب و ریحان پشت پای چشم هایت ریختم بر نگشتن از سفر رسم مسافرها نبود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت قسمت این است بنا نیست که تغییر کند گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند گفت دکتر: من و تو مشکلمان کم خونیست خون دل میخورم ای کاش که تاثیر کند در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند خواب دیدم که شبی راهی قبرستانم نکند خواب مرا داغ تو تعبیر کند مشت بر آینه کوبیدم و گفتم شاید بشود مثل تو را آینه تکثیر کند... 🌻
شیدایِ امام منتظَر بسیار است عمریست جهان منتظِر دیدار است این چشم اگـر لایق دیدارش نیست شاید سر سفره نان مشکلدار است! محمدجواد منوچهری
شعر باید برود عمق وجود و بِدَرد مثل گرگی تن هر بره،که آن هم نَبَرد بعد آن گاه بیاید بزند سر به شکار مثل هر خاطره ای تکه ای از جان بِبَرد
صدا ۰۰۱.m4a
1.72M
از جهان وحش نا امید صبح و ظهر و عصر و شب شهید در میان قطع آب و برق سیل بمب فسفر سفید حال و روز غزه کربلاست ثانیه به ثانیه عزاست این همه جنایت بشر سازمان نا ملل کجاست!؟ در نبرد بین خیر و شر ناظرند جمع کور و کر تف به حامیان پولکی بر حقوق ظاهرا بشر! شب دوباره پر ستاره شد کودکی که تکه پاره شد از کسی صدا نیامد و باز وقت استخاره شد غزه بار روی گُرده نیست زنده باد آنکه مرده نیست! هرکسی سکوت کرده است جنس شیر پاک خورده نیست بحث سرزمین مادری است جنگ، جنگ نابرابری است خیبر است و راه فتح آن دست بچه های حیدری است 🎤مرتضی مسعودیان راد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما اربعین با یاحسین اثبات کردیم یک یاعلی تا حذف اسراییل داریم 🎥طوفان کفن‌پوشان مردم عراق در حمایت از مردم مظلوم فلسطین
هم شرمنده چشمان زیبایت شده با طلوع چشم تو خورشید شیدایت شده صبح زیبایت بخیر ای ماهروی شعر من باز در این قافیه با بوسه پیدایت شده
ای نگاهت خنده مهتاب ها بر پرند رنگ رنگ خواب ها ای صفای جاودان هرچه هست: باغ ها، گل ها، سحر ها، آب ها ای نگاهت جاودان افروخته شمع ها ، خورشیدها ، مهتاب ها ای طلوع بی زوال آرزو در صفای روشنی محراب ها ناز نوشینی تو و دیدار توست خنده مهتاب در مرداب ها در خرام نازنینت جلوه کرد رقص ماهی ها و پیچ و تاب ها
ماییم نفس‌بریده از دردی سرخ هنگامه‌ی آتش و هماوردی سرخ تا آمدنش نمانده دیگر راهی از دور به چشم می‌رسد مردی سرخ
شب رفت و سپاه نور می سازد صبح بر لشکر سرد و تیره می تازد صبح از قله ی مهر و آشتی سرزده است هرگز به سپاه شب نمی بازد صبح صباح النور☀️
به پیمانِ خود -اهل ایمان - عمل می کنند به قولی که دادند - مردان - عمل می کنند چه اندازه ما - سخت - از عشق دم می زنیم شهیدان چه اندازه آسان عمل می کنند چه باک از سر و تیغ و خنجر ، که در پای عهد شهیدان نه با حرف با جان عمل می کنند دم از جنگ می زد یهود و نفهمیده بود که مردانِ مُلکِ سلیمان ، عمل می کنند خوشا آن شهادت نصیبان که بعد از الست بلیَ گفته اند و به پیمان عمل می کنند خوشا آن شهادت نصیبان که بعد از غدیر علی باورند و به قرآن عمل می کنند چه سلمان چه بوذر چه مالک ، علی یاوران چه آغاز باشد چه پایان ، عمل می کنند
سلام خوش آمدی لطفا برای صبح غزلخیز شهر مضمون باش
سلام ، سلام حضرت عشق! سلام ای همه جانم، سلام دولت عشق! سلام، ای که نگاهت همیشه می‌پاشد؛ به‌شوره‌زار دلم شوق ‌و گاه حسرت عشق نداشت منزلتی دل، عزیز! قبل از تو تو آمدی و شدی اعتبار و شوکت عشق در این شلوغیِ شهر همیشه دل‌آشوب بگیر دست دلم را ببر به خلوت عشق بگو که تا ابد اینجا کنار من هستی برای من تو نباشی تمام... مهلت عشق
بیا به قلب بی‌گناه من ورود کن تمام ماجرای درد را شنود کن بیا درون پیله‌های ناتمام من قفس بباف و مشق تار و پود کن ندیده‌ای که بند بغض من شکسته شد بیا و چاره‌ای به حال زخم رود کن برای ناشناس ماندن قرارمان حریم خانه را پر از غبار و دود کن به انتظار مانده‌ام کجا نشسته‌ای بده امید و روی وعده،دیر و زود کن
غزلی تازه از این خستهٔ دلسرد مجوی من ز مهتاب و شب و شعر دگر بیزارم ❣
دوستش دارم واز  سوز  غمش  گریانم این چه عشقیست که از عاقبتش حیرانم گاه گاهی بِکشد میل حسودی زان دل بی سبب نیست که پر شد زغزل دیوانم کاش از سردی خود با دل ما میفهمید ترس ، از این فکر به یَغما ببرد ایمانم دوش گفتم که دگر با دل او کاری نیست صبح ، پایان نشده از غم او نالانم هان تبسم که نمک بر غم من افزودی چون بُتی از تَبر عشق خلیل ویرانم