"از خدا خواسته ام سخت حواسش باشد
به تو وعشق تو، ای ضامن عشقم "به خدا"
#مجتبی_سپید
"
بگذار مرا به خاک تنهایی خویش
در قطعهای از پلاک تنهایی خویش
وضعیت شهر روی هشدار شده
باید بروم به لاک تنهایی خویش
#حسین_جعفری
هدایت شده از نبض قلم
در کوله ی خود انار دارد پاییز
چشم و دل ِبیقرار دارد پاییز
بر گونه ی آفتابی ام گل پاشید
صد بوسه ی آبدار دارد پاییز!
#صفيه_قومنجانی
@nabzeghalam
هدایت شده از بارشهای قلم من
خوشههای تبسم از لبهای خورشید میریزد
و از هر خوشه امید جاری است
او خورشید نیست او مفسر عشق و امید است
و پیغام خدا را به اهالی زمین میرساند
که تا امید هست زندگی باید کرد......
#مستان
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡
آخر مرا به خانهٔ خود راه میدهی
آخر به آسمان شبم ماه میدهی
از جمعیت به شوق تو ای گل گریختم
حتما مرا به خلوت خود راه میدهی!
وقتی گدای روی تو بودم تمام عمر
از گنج عشق خود به من ای شاه میدهی!
با آه و اشک نامه نوشتم برای تو
پاسخ به این عریضهٔ پرآه میدهی؟
#زینب_نجفی
@eitaaprvanegi
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
صبح آمده، پاییز غزل میکارد
باید که قریحهام قلم بردارد
پاییز، تمام شعرها شعرتر است
از دوش درخت عاشقی میبارد
━━━━💠🌸💠━━━━
#صبح_پاییزی
#ناهید_خلفیان
@sherhaye_nab
بعدِ بوسیدنت ای عشق چه بی تاب شدم
پیشِ چشمانِ تو از شَرم و حیا آب شدم
چشم بستم که نبینم رخِ زیبای تو را
آنچنان رفته ام از دست که نایاب شدم
آمدی دل ببری از من و تنهایی من
خوابِ چشمانِ مرا بردی و بد خواب شدم
فکر می کردم از احساسِ دلم باخبری
من در این دهکده از عشقِ تو ارباب شدم
مدتی هست که بیداری شب باب شده
بی تو هر لحظه در این میکده سیراب شدم
شده دلبسته ی من هر که مرا میبیند
پدر عشق بسوزد که چنین ناب شدم
مثلِ دریایی و هر کس ز لبَت می گوید
در خیالات خودم ماندم و مرداب شدم
#علی_امیرعسجدی
غریبه پیشکش ... بردی دل هرآشنا را ، هم
توحتی مات خود کردی نگاه پیرها را ، هم
چه دست افشانی نازی چه رقص پای بی نقصی!
هنراین است مجذوبت کنی بی اعتنا را ، هم
بنازم ذوق شیطانی آرایشگرت را "زن"
نه تنهامن،که لرزانده دل اهل خدارا هم
نسیم گرم ویرانگر،زلال صاف طغیانگر
چه تشبیه ات کنم دیگرکه تلخی وگوارا هم...
عروسی را عزا کردی به من،بلوا به پا کردی
جماعت را صدا کردی،که رقص مشتبا را هم...
همیشه بعد دیدارت سوالی از خودم دارم
قیامت میشود محرم بداند عشق ما را ، هم؟
همینکه میروی یاد خدا می افتم ، این یعنی
زمان بودنت میرانی از ذهنم ، خدا را هم
#مجتبی_سپید
ازم پرسید : چرا هر روز که میگذره ، غمش بیشتر میشه ، غم نداشتنش ، غم نبودنش ، هر روز که میگذره احساس میکنم جای دستاش تو دستام خالیه ، هر دقیقه که میگذره
جای خالیش کنارم تو ذوق میزنه ، پرسید :
من که رفتم تا فراموشش کنم
چیشد پس؟
بهش گفتم :
فراموشی این روزا معنا نداره ،
هیچکس واقعا و از ته دلت فراموش نمیشه ،
فقط میتونی جایگاهشو تو قلبت عوض کنی ،
میتونی بفرستیش تَه قلبت !
و مواقعی که تنهایی بشینی آدمای قلبتو مرور کنی ، و فکرکنی کی خنده اورد رو لبات ،کی اشک اورد تو چشمات ،
بهش گفتم : روزی میرسه که با آدمای ته دلت تنها میشی ، خلوت میکنی و حرف میزنی ،
میرسه روزی که باخودت میگی فراموشم کرده ،
یه روز اونم تو رو از ته قلبش میاره جلو چشماشُ نگاهت میکنه
و با بغض میخنده و میگه :
فراموشم کرده ؛
” ولی واقعیتش اینه که نه!
اونچه که فراموش میشه فکر کردن بهشه
نه خودش!”
#مائده_زمان
تمام حاصلم را در بساط شهر گستردم
خریداری ندارد بین این بی دردها دردم
زنی از نسل اَشرافیترین غم های تاریخم
که در خاموشی افسانه هایم زندگی کردم
اگر آواره ام ، گم کرده ام ایل و تبارم را
و در سردرگمی هایم به دنبال تو میگردم
خیابانخواب چشمان تو در این شهر خاموشم
اگر چشم تو را پیدا نمیکردم چه میکردم؟
نسیمی از شمال شرق از بلخم ، تماشا کن
که رقصی مولوی تر از غزلهای تو آوردم
#سیدهتکتم_حسینی
گفتم که به هر ترانه نقّالِ تواَم
هر لحظه و هر مکان به دنبالِ تواَم
فرمود که بیراهه نرو، دور نشو
وقتی که شبیهِ من شدی، مالِ تواَم.
#حسینعلی_زارعی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
هزار بار نگفتم که بیتو میمیرم؟!
چگونه از منِ خسته خبر نمیگیری؟! 😔
#جواد_محمدی_دهنوی
باید که تو را ای همه! پیدا کنم امروز
باید همه را غیر تو حاشا کنم امروز
باید که تو را ای منِ پنهانشده در من
در آینهٔ خویش هویدا کنم امروز
پروانهٔ بیشمع نباید که بمانم
آتش بزن ای عشق که پر وا کنم امروز
تُنگ بدنم را بشکن تا دل خود را
ای بحر کرم! راهی دریا کنم امروز
وقتی که تو معنای تمام کلماتی
باید که خودم را به 'تو' معنا کنم امروز
باید بدمم در دل خود از دَم یادت
بایست که اعجاز مسیحا کنم امروز
تا گوش دلم بشنود آوای "انا الله"
بایست که همراهی موسی کنم امروز
از سرمهٔ ذکر تو بر این چشم کشیدم
تا چهرهٔ دل را به تو زیبا کنم امروز
تا راه به درگاه تو ای ماه بیابم
رفتم که توجّه سوی زهرا کنم امروز
من گم شدهام؛ گم شده با من همه عالم
باید که تو را ای همه! پیدا کنم امروز
#زینب_نجفی
فال قهوه هر زمان زنجیر هجران را شکست
بخت سنگین سر رسید از راه و فنجان را شکست
رو به سویم کرد و با یک عشوه از من دل ربود
اینچنین بر روی زخم ما نمکدان را شکست
می شکست از فرط مستی اولش پیمانه را
تا که مجنون دید ما را رفت پیمان را شکست
عاشق آن روزی انیس درد و داغ و هجر شد
کز فراز نیک و بد تقدیس ایمان را شکست
می زند آتش پر پروانه را زانروی شمع
کو سکوت و حرمت خلوت نشینان را شکست
وه بنازم آن خسی را که ز ناچیزی خویش
شد روان بر رود هستی، جبر طغیان را شکست
یا غباری را که در اجبار جریان های باد
پر کشید از خاک و ترس خود ز طوفان را شکست
بحر تسلیم است این دریا رها کن خویش را
کو به یک موجش تلاش سخت کوشان را شکست
یک سر زلفست این عالم به آسانی بگیر
شانه ای آسوده صد موج پریشان را شکست
از تب عشق تو این شعری که گفتم بازهم
مرزهای واژه ی تبدار و هذیان را شکست
#رضا_حیدرینیا
تو که بالا بلند و نازنینی
تو که شیرین لب و عشق آفرینی
در آن لب های افسونگر چه داری
در آن دل غیر شور و شر چه داری
چنین بامهربانی خواندنت چیست
بدین نامهربانی راندنت چیست
دل من تاب تنهایی ندارد
دل عاشق شکیبایی ندارد
#فریدون_مشیری
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
#سعدی
عزّت شاه و گدا زیر زمین یکسان است
می کند خاک برای همه کَس جا خالی
#غنی_کشمیری
آبادی شعر 🇵🇸
عزّت شاه و گدا زیر زمین یکسان است می کند خاک برای همه کَس جا خالی #غنی_کشمیری
اونجا منتظر خیلیها هستیم ببینیم بازم از بالا به بقیه نگاه میکنن🤔
نرفت خنده کنار از لبانِ گُل، که بگوید:
دو روزِ عُمر نباید به غم دهی، دل خود را
#علیرضاشیدا
هدایت شده از اشعار ناهید خلفیان
4_6014766123663233600.pdf
216.5K
💢 چکیدهٔ کتاب «غلط ننویسیم» استاد نجفی در جدولی منظم و کاربردی
❇️ مهمترین اشتباههای رایج در زبان فارسی که باید بدانیم و رعایت کنیم
دوباره بر سر آنم که هی زنم پا را
که باز پر کنم از خود سکوت صحرا را
به سعی تازه ای از دل برون کنم خود را
بچینم از دل باغت گل تماشا را
بجز تو حرف مرا ساده کس نمی فهمد
مگر به ناله فروشم غبار دل ها را
ظهور عشق فقط التیام زخم من است
مباد زنده کند این طلب تمنا را
بیا که نشئه ی من شد خمار یک حسرت
خمار صد شبه دارم بیار مینا را
به غیر روی تو ام نیست جلوه گاه دگر
که جز تو از دل ما کس نمی برد ما را
حریق شعله ی خواهش به جان دل افتاد
به آب دیده نشاندم شرار سودا را
به سعی و کوشش من جاده ای به قعر تو نیست
ز سعی موج نباشد شکست دریا را
به مرگ تازه نمودم دوباره عشق تو را
صلیب می شکند غربت مسیحا را
#رضا_حیدرینیا
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
#سعدی
روی تو به یک صبح دل انگیـز شبیه است
شور تو به مرغان سحرخیـز شبیه است
جو گندمی موی تـو در اوج جوانی
انگار بهار است و به پاییـز شبیه است
عاشق کش بالفطره ای ، ای شوق دمادم
چشم تو از این حیث به چنگیز شبیه است
من مست می حافظم و باده ی صائب
شیراز تو از بس که به تبریز شبیه است
#سیده_تکتم_حسینی
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمیبینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی
سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز میگردد جهان دورِ سرم یعنی
تو را از من جدا کردند و پشت میلهها ماندم
تمام هستیام نابود شد، بال و پرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟
اگر ده سال بر میگشتم از امروز میدیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه میماند به جا؛ خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت اینها بود، خوبم... بهترم یعنی!
#مهدی_فرجی