eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
در خیالات خودم میگردم اما نیستی نیمه شب می آیی و تا صبح فردا نیستی یک زمانی مونسم بودی نمیدانم چرا فکر رفتن میکنی اهل مدارا نیستی ضجه ها را ریختم دیشب کنار پنجره آمدی دیدی ولی فکر تسلا نیستی واژه واژه شعر می بافم در این شهر فریب یخ زده آغوش ِ تو لای غزل ها نیستی عطر تو‌می پیچد اما باز حاشا میکنی کاش می دانستم از اول که با ما نیستی ناله ی مرغ شباویزم به گوش کوچه ها مأمنی بر قلب این شبگرد تنها نیستی عاشقت بودم‌ ولی هرگز نمی شد باورم رفته ام از یاد و دیگر مرغ شیدا نیستی 🌿🥀
دستم به جدایی برسد، رحم ندارم بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد" با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد 🌹🌹🌹
من به بند تو اسیرم تو زِ من بی خبری آفرین معرفت این است که زِ من می گذری...😒😕؟؟!!
شده از خیالبافی، بشوی اسیر چشمی؟ که خودش خبر ندارد، و تو در خیال اویی…
گویند: دل اسیر همان شد که دیده دید این دل شنید وصف تو، شد مبتلای تو!
اگر زلفت به هر تارى اسیر تازه اى دارد مبارک باشد اما... دلبرى اندازه اى دارد!
فرض کـن شیـری که دنبالِ شِکاری تیزپا ست در خیالـَم میدَوَم دنبـال آهـویی کـه نیـست...
در این جنگل که هر آهو اسیر دام صیادیست غزال سرکشی هستم که بندی نیست بر پایم
به جای آنکه خیال محال من باشی نمیشود که بیایی و مال من باشی...؟
عاشق شدن را داشتم از یاد میبردم این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان
از برای کشتنِ من کم نبود اسبابِ قتل حالِ بیمارِ من از اغیار پرسیدن نداشت..
🔻 عِشـق بیماری مُسری‌ست و مَن میترسم با هَمین شعـر به روح ِ تـو سِرایَت بڪند 🌿
آهوی دشت زندگی را رام کردم روزی که چشمان مرا باران نمودی 😐
••° می پرسی چرا ؟ چه شد که شاعر شده ام ؟ فقط از شوق همین که تو بگویی: «احسنت»
به یادِ رویِ تو مشغولم آن چنان، که نماند مجالِ آن که به خود، یا به دیگری، نگرم
اگر شد اسم من را زیر این ابیات بنویسید که او با اینکه ترکم کرد اما شعر می خواند...
کنار بستر بیمار عشق حمد نخوان برای عارضه‌ء عاشقی شفایی نیست
‌میکنم سرفه که منظور: کنار تـو منم کرده‌ام جمع حواسم که نلرزد سخنم مــن ، شــما ، چیزه ، ببخشید خداحافظتان ای خـــدا باز نشد حرفــ دلم را بزنم
‌ ‏خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد که مرگ من نمی‌ارزد به غصه خوردن تو...
از آن وقتی که فهمیدم که اهل شعر هم هستی تمام بیت‌هایم را به دست خویش سوزاندم
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
آقا گمانم من شما را دوست ... حسی غریب و آشنا را دوست ... نه ! نه !چه میگویم فقط این که آیا شما یک لحظه ما را دوست ... منظور من این که شما با من من با شما این قصه ها را دوست ... ای وای ! حرفم این نبود اما سردم شده آب و هوا را دوست ... حس عجیب پیشتان بودن نه ! فکر بد نه ! من خدا را دوست ... از دور می آید صدای پا حتی همین پا و صدا را دوست... این بار دیگر حرف خواهم زد آقا گمانم من شما را دوست ...
👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏 دلم شد قافیه در وصف تو من هر غزل گفتم ردیفم گم شد و اوزان شعرم شد صدای تو
🌸 حسن ختام 🌸 صدها غزل برای تو ای کیمیا کم است حتی غزل نوشته شود با طلا کم است با واژه ها که شأن تو انشا نمیشود شرمنده ام که قدرت این واژه ها کم است در جستجوی چشمه ی جوشان کوثرت سعی میان مروه و کوه صفا کم است موسی کجا و معجزه ی چادرت کجا در محضر تو معجزه ی صد عصا کم است یک جان که نیست لایق قربانی ات شدن عالم شود برای تو حتی منا کم است امروز آمدی به جهان زود میروی من مانده ام که عمر گل آخر چرا کم است‌ اینجا نمان برو به همان لامکانی ات اینجا برای تابش نورت فضا کم است گفتم برای تو غزلی دست و پا کنم اما نشد بضاعت این بینوا کم است لطفی کن و سیاهه ی من را قبول کن بانو نگو که معرفت این گدا کم است 🆔 @shokofeha_ye_kheal
خیرِ دنیایم حسین و نور عُقبایم حسین در دلِ من، کُلّ تمنایم حسین چون سپیده سر زند در شام تاریک دلم جان و جانانم شده، تعبیر رویایم حسین بی‌رمق بودم شده اکسیر نامش قدرتم مُرده بودم کرده احیا، شد مسیحایم حسین در نگاه مهربانش دیده دل مِهر خدا حرف دل با کس نگفتم غیر آقایم حسین آنقدر پیش خدا دارد مقام و ابرو روز خوش‌بختی دل، کرده مهیایم حسین درد بی‌درمان من، درمان میان روضه‌اش شکر ایزد تشنه‌ام، گردیده سقایم حسین صبح صادق سر زند چون نام مولا می‌برم قبله‌گاهم کربلا و صحن آقایم حسین