من به بند تو اسیرم
تو زِ من بی خبری
آفرین معرفت این است
که زِ من می گذری...😒😕؟؟!!
#شهریار
شده از خیالبافی، بشوی اسیر چشمی؟
که خودش خبر ندارد، و تو در خیال اویی…
#لاادری
گویند: دل اسیر همان شد که دیده دید
این دل شنید وصف تو، شد مبتلای تو!
#زهیر_دهقانی
اگر زلفت به هر تارى اسیر تازه اى دارد
مبارک باشد اما... دلبرى اندازه اى دارد!
#مجذوبتبریزی
فرض کـن شیـری که دنبالِ شِکاری تیزپا ست
در خیالـَم میدَوَم دنبـال آهـویی کـه نیـست...
در این جنگل که هر آهو اسیر دام صیادیست
غزال سرکشی هستم که بندی نیست بر پایم
#فاطمه_اتحاد
از برای کشتنِ من کم نبود اسبابِ قتل
حالِ بیمارِ من از اغیار پرسیدن نداشت..
#صائب_تبریزی
🔻
عِشـق بیماری مُسریست و مَن میترسم
با هَمین شعـر به روح ِ تـو سِرایَت بڪند
#امیدصباغ_نو 🌿
••°
می پرسی چرا ؟ چه شد که شاعر شده ام ؟
فقط از شوق همین که تو بگویی: «احسنت»
#حامد_بخشی
به یادِ رویِ تو مشغولم آن چنان، که نماند
مجالِ آن که به خود، یا به دیگری، نگرم
#اوحدی_مراغه_ای
اگر شد اسم من را زیر این ابیات بنویسید
که او با اینکه ترکم کرد اما شعر می خواند...
#فرامرز_عرب_عامری
میکنم سرفه که منظور: کنار
تـو منم
کردهام جمع حواسم که نلرزد
سخنم
مــن ، شــما ، چیزه ، ببخشید
خداحافظتان
ای خـــدا باز نشد حرفــ دلم
را بزنم
#نرگس_گل_افشانی
خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد
که مرگ من نمیارزد به غصه خوردن تو...
#حسین_زحمتکش
از آن وقتی که فهمیدم که اهل شعر هم هستی
تمام بیتهایم را به دست خویش سوزاندم
#راجی
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
#فاضل_نظری
آقا گمانم من شما را دوست ...
حسی غریب و آشنا را دوست ...
نه ! نه !چه میگویم فقط این که
آیا شما یک لحظه ما را دوست ...
منظور من این که شما با من
من با شما این قصه ها را دوست ...
ای وای ! حرفم این نبود اما
سردم شده آب و هوا را دوست ...
حس عجیب پیشتان بودن
نه ! فکر بد نه ! من خدا را دوست ...
از دور می آید صدای پا
حتی همین پا و صدا را دوست...
این بار دیگر حرف خواهم زد
آقا گمانم من شما را دوست ...
#نجمه_زارع
👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
دلم شد قافیه در وصف تو من هر غزل گفتم
ردیفم گم شد و اوزان شعرم شد صدای تو
#کویر
🌸 حسن ختام 🌸
صدها غزل برای تو ای کیمیا کم است
حتی غزل نوشته شود با طلا کم است
با واژه ها که شأن تو انشا نمیشود
شرمنده ام که قدرت این واژه ها کم است
در جستجوی چشمه ی جوشان کوثرت
سعی میان مروه و کوه صفا کم است
موسی کجا و معجزه ی چادرت کجا
در محضر تو معجزه ی صد عصا کم است
یک جان که نیست لایق قربانی ات شدن
عالم شود برای تو حتی منا کم است
امروز آمدی به جهان زود میروی
من مانده ام که عمر گل آخر چرا کم است
اینجا نمان برو به همان لامکانی ات
اینجا برای تابش نورت فضا کم است
گفتم برای تو غزلی دست و پا کنم
اما نشد بضاعت این بینوا کم است
لطفی کن و سیاهه ی من را قبول کن
بانو نگو که معرفت این گدا کم است
#حضرت_زهرا
#حیدر_محمدنژاد
🆔 @shokofeha_ye_kheal
خیرِ دنیایم حسین و نور عُقبایم حسین
در دلِ #بیتاب من، کُلّ تمنایم حسین
چون سپیده سر زند در شام تاریک دلم
جان و جانانم شده، تعبیر رویایم حسین
بیرمق بودم شده اکسیر نامش قدرتم
مُرده بودم کرده احیا، شد مسیحایم حسین
در نگاه مهربانش دیده دل مِهر خدا
حرف دل با کس نگفتم غیر آقایم حسین
آنقدر پیش خدا دارد مقام و ابرو
روز خوشبختی دل، کرده مهیایم حسین
درد بیدرمان من، درمان میان روضهاش
شکر ایزد تشنهام، گردیده سقایم حسین
صبح صادق سر زند چون نام مولا میبرم
قبلهگاهم کربلا و صحن آقایم حسین
#کبری_رحمتی
#بیتاب
با اینکه در حوالی چشمم ندارمت
اما همیشه کنج دلم دوست دارمت...
اللهم عجل لولیک الفرج
فکر کن موی تو در باد پریشان باشد
جاده و منظره و نم نم باران باشد
پا به پای من دیوانه بیایی برویم
اختیار من و تو دست خیابان باشد
بی گمان سخت ترین حادثه مرگ است، ولی
میشود مرگ در آغوش تو آسان باشد
میشود کافر از عشق تو مسلمان بشود
یا که کافر بشود هر که مسلمان باشد
شهر پر میشود از شاعر و دیوانه، فقط
فکر کن موی تو در باد پریشان باشد…