eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
بر سر کوی تو عمری به تماشا ماندیم در کویر دل سودازده تنها ماندیم تا نجویند رقیبان ز دلم بوی تو را سر بازار تو پیوسته به حاشا ماندیم دل شیدایی ما شیفتهٔ روی تو بود سالیانی‌است که با این دل شیدا ماندیم آن‌چنانم دل ما سوختهٔ عشق تو بود که در این مرحله از سینهٔ خود جا ماندیم طشت رسوایی ما عاقبت از بام افتاد نرسیدیم به گرد تو و رسوا ماندیم رهرو عشق تو بودیم و به سودای وصال از همه بود و نبود دل خود وا ماندیم همه شب سوخته دل از غم هجران تو باز به امید سحری در ره فردا ماندیم رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم  
به دندان گرفتم که از سر نیفتد که این عشق از دست باور نیفتد به دندان گرفتم که این سایه‌ی سر به پای غمی گریه‌آور نیفتد دلم گوشه‌ی مسجد آتش گرفته خدایا که آتش به منبر نیفتد به کاشی مجروح ایوان بگویید که بر روی بال کبوتر نیفتد سر از شوق افتاده تا از مناره سر شور الله‌اکبر نیفتد دل من دعا کن که چشمی پس از این به جنگی چنین نا‌برابر نیفتد سپردم شهان را به شاه خراسان مگر کار ایشان به محشر نیفتد گرفتم به دندان خود چادرم را بگو روضه‌خوان یاد معجر نیفتد
عشق اگر قصدش فقط تشویش جسم و روح بود کاش از اول نمی آمد دو پایش می شکست
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡ برای دیدن روی تو بی‌قرار شوم.... به سمت خانۀ عشق تو رهسپار شوم... تو دام‌ پهن کنی پیش پای آهویت و من به دست تو ای دلربا شکار شوم... عجب خیال خوشی! پیش چشم خورشیدم به خاک افتم و در راه او غبار شوم مرا به گلشن راز نماز راه بده که بعد از این‌همه یخ‌بستگی بهار شوم تو را ببینم و از وهم غیر تو فارغ شبیه حضرت منصور  سربه‌دار شوم برقصم و بزنم کف به شوق دیدن تو شراب عشق تو را نوشم و خمار شوم بیا به لطف، دوباره به من نگاه بکن که سمت خانه‌‌ات ای ماه رهسپار شوم @eitaaparvanegi
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوگند منوچهری شعر غزه محفل ادبی چکامه مشهد @gida13
سلام صبحتون بخیر🌼🌼
آیینه پر شده‌ است ز بود و نبودنت پنهان و آشکار توام، پیش کس نگو
هدایت شده از بارش‌های قلم من
شب رفته بخوابد که تو بیدار شوی با پرتو نور با جهان یار شوی خورشید دوباره چشم‌ها را وا کن وقت است که پایان شب تار شوی @bareshe_ghalam
خروار ِ غمت  به قدر ِ  مشتم  کافی است ابروی ِ کجت  به قصد ِ کشتم کافی‌ است بعد از  تو  غلط  کنم  که  عاشق   بشوم چشم ِ  تو  برای ِ  هفت پشتم  کافی است
" دو چشم داشت، دو سبز آبی بلاتکلیف که بر دو راهی دریا_چمن مردد بود" ------------------- من شاعرم، چقدر شما شاعرانه‌ای شعری سپید، قطعه، غزل، نو، ترانه‌ای من بیش‌تر ترانه‌سرایم، اجازه هست که چشم‌هایِ نابِ شما را بهانه‌ای... اما نه! چشم‌های تو باید غزل شود به سبزیِ چمن و به دریا بدل شود دریا_چمن! من و تو غزل_مثنوی شدیم هردو به نوبه‌ی خودمان منزوی شدیم تعبیر خواب‌های پریده، خود تویی آن‌که کسی به خواب ندیده، خود تویی بیداریِ مرا به خیابان قدم بزن خواب سه‌شنبه‌های مرا هم بهم بزن زیبا! گرفته دامن من را که چشم تو من بااااختم تمام خودم را به چشم تو تورِ بلللند، رقصِ پر از چینِ یک زنم چشم تو را بگیرد اگر چین دامنم سیگار را زمین بزنی نازِ شست من این دود اگر که حلقه شود توی دست من↓ در حجله می‌نشینم و تو ماه می‌شوی من تاج می‌گذارم و تو شاه می‌شوی ای چارخانه‌های تنِ تو، جهان من ای بی کتاب و آیه رسولِ زمان من جنس رسالت تو ولی فرق می‌کند این کشتی نجات مرا غرق می‌کند هی وحی می‌شود به من این‌جا به جای تو تا شعرهام معجزه باشد به پای تو ای کاش معجزات فراوان بیاوری پیغمبری، به پیرو ات ایمان بیاوری
سلام.امشب ساعت نه و نیم از شبکه ی نسیم ببینید
زائران غرقه به خون شهید قدس دشمن آمد، مایه از شیطان گرفت انتقام از مردم ایران گرفت خوب می داند سلیمانی که بود شعله ای در بیشه ی شیران گرفت شیر زخمی می شود دَرَّنده تر این سخن را می شود آسان گرفت؟ او که از سردار دلها ترس داشت پس تقاصش را در این سامان گرفت نعش صدها زائر غرقه به خون نقش فرش قالی کرمان گرفت جای جای خاک ایران عزیز آسمان چشم ها باران گرفت روز مادر پهلوی زهرا شکست باز نوحه، باز هیأت، جان گرفت تیغ و تَرکِش سینه ی یاران درید دشت هم صد کُشته بر دامان گرفت صبر دیگر طاقت ماندن نداشت خوان یغما از دل پاکان گرفت ای خدا پس وعده ات کَی می رَسَد؟ این غزل با گریه ای پایان گرفت قاسم بدره. یاسوج. ۱۳دی ماه۱۴٠۲ شاعر، نویسنده و دبیر محافل ادبی کتابخانه های استان کهگیلویه و بویراحمد