هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
بر سر کوی تو عمری به تماشا ماندیم
در کویر دل سودازده تنها ماندیم
تا نجویند رقیبان ز دلم بوی تو را
سر بازار تو پیوسته به حاشا ماندیم
دل شیدایی ما شیفتهٔ روی تو بود
سالیانیاست که با این دل شیدا ماندیم
آنچنانم دل ما سوختهٔ عشق تو بود
که در این مرحله از سینهٔ خود جا ماندیم
طشت رسوایی ما عاقبت از بام افتاد
نرسیدیم به گرد تو و رسوا ماندیم
رهرو عشق تو بودیم و به سودای وصال
از همه بود و نبود دل خود وا ماندیم
همه شب سوخته دل از غم هجران تو باز
به امید سحری در ره فردا ماندیم
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم
#میرنجات_اصفهانی
به دندان گرفتم که از سر نیفتد
که این عشق از دست باور نیفتد
به دندان گرفتم که این سایهی سر
به پای غمی گریهآور نیفتد
دلم گوشهی مسجد آتش گرفته
خدایا که آتش به منبر نیفتد
به کاشی مجروح ایوان بگویید
که بر روی بال کبوتر نیفتد
سر از شوق افتاده تا از مناره
سر شور اللهاکبر نیفتد
دل من دعا کن که چشمی پس از این
به جنگی چنین نابرابر نیفتد
سپردم شهان را به شاه خراسان
مگر کار ایشان به محشر نیفتد
گرفتم به دندان خود چادرم را
بگو روضهخوان یاد معجر نیفتد
#عاطفه_سادات_موسوی
#کشف_حجاب
#واقعه_مسجد_گوهرشاد
عشق اگر قصدش فقط تشویش جسم و روح بود
کاش از اول نمی آمد دو پایش می شکست
#اسماعیلعلیخانی
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡
برای دیدن روی تو بیقرار شوم....
به سمت خانۀ عشق تو رهسپار شوم...
تو دام پهن کنی پیش پای آهویت
و من به دست تو ای دلربا شکار شوم...
عجب خیال خوشی! پیش چشم خورشیدم
به خاک افتم و در راه او غبار شوم
مرا به گلشن راز نماز راه بده
که بعد از اینهمه یخبستگی بهار شوم
تو را ببینم و از وهم غیر تو فارغ
شبیه حضرت منصور سربهدار شوم
برقصم و بزنم کف به شوق دیدن تو
شراب عشق تو را نوشم و خمار شوم
بیا به لطف، دوباره به من نگاه بکن
که سمت خانهات ای ماه رهسپار شوم
#زینب_نجفی
@eitaaparvanegi
هدایت شده از محمدجوادمنوچهری«گیدا»
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوگند منوچهری
شعر غزه
محفل ادبی چکامه مشهد
@gida13
آیینه پر شده است ز بود و نبودنت
پنهان و آشکار توام، پیش کس نگو
#مژگان_فرامنش
هدایت شده از بارشهای قلم من
شب رفته بخوابد که تو بیدار شوی
با پرتو نور با جهان یار شوی
خورشید دوباره چشمها را وا کن
وقت است که پایان شب تار شوی
#مستان
@bareshe_ghalam
خروار ِ غمت به قدر ِ مشتم کافی است
ابروی ِ کجت به قصد ِ کشتم کافی است
بعد از تو غلط کنم که عاشق بشوم
چشم ِ تو برای ِ هفت پشتم کافی است
#شهراد_میدری
" دو چشم داشت، دو سبز آبی بلاتکلیف
که بر دو راهی دریا_چمن مردد بود"
#حسین_منزوی
-------------------
من شاعرم، چقدر شما شاعرانهای
شعری سپید، قطعه، غزل، نو، ترانهای
من بیشتر ترانهسرایم، اجازه هست
که چشمهایِ نابِ شما را بهانهای...
اما نه! چشمهای تو باید غزل شود
به سبزیِ چمن و به دریا بدل شود
دریا_چمن! من و تو غزل_مثنوی شدیم
هردو به نوبهی خودمان منزوی شدیم
تعبیر خوابهای پریده، خود تویی
آنکه کسی به خواب ندیده، خود تویی
بیداریِ مرا به خیابان قدم بزن
خواب سهشنبههای مرا هم بهم بزن
زیبا! گرفته دامن من را که چشم تو
من بااااختم تمام خودم را به چشم تو
تورِ بلللند، رقصِ پر از چینِ یک زنم
چشم تو را بگیرد اگر چین دامنم
سیگار را زمین بزنی نازِ شست من
این دود اگر که حلقه شود توی دست من↓
در حجله مینشینم و تو ماه میشوی
من تاج میگذارم و تو شاه میشوی
ای چارخانههای تنِ تو، جهان من
ای بی کتاب و آیه رسولِ زمان من
جنس رسالت تو ولی فرق میکند
این کشتی نجات مرا غرق میکند
هی وحی میشود به من اینجا به جای تو
تا شعرهام معجزه باشد به پای تو
ای کاش معجزات فراوان بیاوری
پیغمبری، به پیرو ات ایمان بیاوری
#ملیحه_آخوندی
زائران غرقه به خون شهید قدس
دشمن آمد، مایه از شیطان گرفت
انتقام از مردم ایران گرفت
خوب می داند سلیمانی که بود
شعله ای در بیشه ی شیران گرفت
شیر زخمی می شود دَرَّنده تر
این سخن را می شود آسان گرفت؟
او که از سردار دلها ترس داشت
پس تقاصش را در این سامان گرفت
نعش صدها زائر غرقه به خون
نقش فرش قالی کرمان گرفت
جای جای خاک ایران عزیز
آسمان چشم ها باران گرفت
روز مادر پهلوی زهرا شکست
باز نوحه، باز هیأت، جان گرفت
تیغ و تَرکِش سینه ی یاران درید
دشت هم صد کُشته بر دامان گرفت
صبر دیگر طاقت ماندن نداشت
خوان یغما از دل پاکان گرفت
ای خدا پس وعده ات کَی می رَسَد؟
این غزل با گریه ای پایان گرفت
قاسم بدره. یاسوج. ۱۳دی ماه۱۴٠۲
شاعر، نویسنده و دبیر محافل ادبی کتابخانه های استان کهگیلویه و بویراحمد