eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
عاقبت بعد از هزاران زنگ و پیغام آمدی خانه ام را موزه کردند و سرانجام آمدی آمدی تشریف بردی بی سلام و بوسه ای  مثل ماموران تشریفات اعدام آمدی احتمال سکته ام را پیش بینی کرده ای یا که از ناز تو بود آرام آرام آمدی ماه را دیدم لبش لرزید حرف اما نزد چارده شب بعد از آن شب که لب بام آمدی دل به دستت دادم و گفتی که سیرم، می روم  روزی ات بوده بیا بنشین سرشام آمدی ریسمانها دور دست و پای من پیچیده بود آمدی اما برای دیدن دام آمدی در خودم پیچیده بودم ناگهان برخاستم با دوای قطعی درمان سرسام آمدی
حق با تو بود این آسمان ها مال ما نیست وقتی توان پر زدن در بال ما نیست حق با تو بود آیینه ها مشکوک هستند بیخود نگاه سنگ ها دنبال ما نیست پشت در این قلعه ی متروک جز مرگ آغوش کس بی تاب استقبال ما نیست تاروت،قهوه،شمع یا...فرقی ندارد جز مرگ چیز دیگری در فال ما نیست از روی ناچاری است می تابد وگرنه خورشید فکر میوه های کال ما نیست آه ای بهار مرده روی دست تقویم امسال هم از تو چه پنهان سال ما نیست...
من طلوع خورشید را با همین چشم ها دیدم با همین چشم ها که تو را دیده بودم چقدر این دایره سرخ که از دل خاکستری ها بیرون می آمد شبیه به چشمان تو بود نه از جهت رنگ از این این جهت که نمی شد مدام زل زد و تماشایش کرد تحکمی داشت در شرم گین بودن و سر به زیر انداختن من درست مثل چشمانت درست مثل چشمانت...
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی
دل می ستاند از من و جان می دهد به من آرام جان و کام جهان می دهد به من
می خواهم از نگاه تو هر اتفاق را هر اتّفاق تازه و دور از فراق را امروز در پیاله ی رنگین كمان بریز باران نوبهاری این اشتیاق را با چشم خود به قهوه ی تلخم شكر بریز روشن كن از شرار محبّت اجاق را ای روشنای سبزه و مهتاب، می شود خاموش كرد با تو چراغ نفاق را جاری شو ای صلابت هفت آسمان عشق بشكن غرور بی سبب باتلاق را تا از خیال عشق گذشت این «قصیده»ها عطر «غزل» گرفت هوای اتاق را ای ساده تر ز حادثه ی «دوست داشتن» می جویم از نگاه تو هر اتّفاق را
سرگرم شدم تمام عمرم با هیچ پر کرد تمام لحظه‌هایم را هیچ سرمایۀ عمر رفته از دستم؛ آه! جایش چه به دست آمده؟ تنها هیچ @eitaaparvanegi
گر قفس تنگ است از بی‌رحمیِ صیاد نیست صید از ذوقِ گرفتاری به خود بالیده است
در قفس انداختم عشق و اسیرم کرد عشق بلبلی گنگم، مرا او قافیه پرداز کرد...
مانده‌ام در حسرت دیدار، امّا بگذریم بار دیگر می‌کنم تکرار امّا بگذریم این مسافر را گمانم برده‌ای دیگر ز یاد گرچه دارم می‌شوم انکار امّا بگذریم دیگر از دوریِ تو کم‌کم،کم آوردم عزیز گرچه دارم می‌کنم اقرار امّا بگذریم بین ما جز عشق هرگز صحبتی دیگر نبود گشته‌ای همصحبت اغیار امّا بگذریم گفته بودم دوستت دارم ولی این جمله هم عاقبت شد بر گلویم دار امّا بگذریم رفته‌ای امّا برایت بی‌قراری می‌کنم گفته‌ای دست از سرم بردار امّا بگذریم این غزل را از سر دلتنگیِ خود گفته‌ام گرچه گویی می‌کنم اصرار امّا بگذریم ختم قرآن کرده‌ام شاید که برگردی، ولی عشقت آخر شد عذاب‌النّار امّا بگذریم کار من پیش ستم‌هایت سکوت و‌ گریه بود می‌کنی با عاشقت پیکار امّا بگذریم اخم‌هایت هم به جانم می‌نشیند بی‌وفا گرچه دائم می‌دهیم آزار امّا بگذریم با صدایت می‌شدم در خواب، لیکن بعدِ تو می‌شوم با گریه‌ام بیدار اما بگذریم گفته بودی مؤمنی بر عشق من اما دریغ کرده‌ی از عشقم استغفار اما بگذریم این جفا هرگز روا با چون منی شیدا نبود دود گشتم چون نخی سیگار اما بگذریم
رسـم عشـق این اسـت ناغافل دچارت میکند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شبتون بخیر🌼🌼🌼
شب تاریک و سنگستان و مو مست قدح از دست مو افتاد و نشکست نگهدارنده‌اش نیکو نگهداشت وگرنه صد قدح نفتاده بشکست!
شبتون بخیر😊😊🌼🌼😄
وقتی که دیدمش غزلم عاشقانه شد لبخند شعرخیز لبش شاعرانه شد با هرنگاه نبض دلم عشق را سرود با هر تپش طنین صدایم ترانه شد گفتی که عشق را به بهانه نمی دهند؟! دیوان شعرهای من اینک بهانه شد وقتی به هر بهانه تو را سیر دیده ام تنها ترین بهانه ی دل، عامدانه شد وقتی که شعر از لب تو بوسه ای گرفت مضمون بیت،بیت غزل دلبرانه شد نور از درون چشم تو تکثیر میشود آری وجود گرم تو خورشید خانه شد شیرین ترین نگاه تو آمد به دیدنم فرهاد شهـــر! قصّه ی ما جاودانه شد
سلام صبحتون بخیر🌼🌼🌼🌼
والشمس که بی‌روی تو من، حیرانم والفجــر که بی وصل تو در، بحرانم واللیل که چون موی تو روزم تاریک والعصر که بی عشق تو در، خسرانم
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازه ای رویید بر دستان ما شمشیرهای تازه ای ای قصه های راستین، ای خواب های پیش از این امروز داریم از شما تعبیرهای تازه ای از جنگ و صلح و عشق و کین، از شوکتِ این سرزمین در قاب چشم ما ببین تصویرهای تازه ای با غربت یاران خود، با خون سرداران خود داریم از کار جهان تفسیرهای تازه ای این خون که راه افتاده تا جاری شود در قلب ها بی شک گذارد بر زمین تأثیرهای تازه ای گر هست کیدِ کاهنان، در هم بپیچد ناگهان تقویم های کهنه را تقدیرهای تازه ای بانگ سروش آید همی، بشنو به گوش آید همی آوازهایی تازه با تحریرهای تازه ای خندد به مکر روبهان امروز لب های جهان پر کرده وقتی بیشه ها را شیرهای تازه ای هنگام طوفان آمده، دیوان! سلیمان آمده آرش به میدان آمده با تیرهای تازه ای شد دولت شب سرنگون، شد تخت شیطان باژگون صبح است و بر بام جهان تکبیرهای تازه ای
صبحی که با سلام تو آغاز می شود صد پنجره به باغ غزل باز می شود
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شد
من برایت کوه کندم، تو مرا از ریشه‌ام عاشقی نه، بلکه رسوایی است با تو پیشه‌ام لابلای عشق بازی‌ها نمی‌بینی مرا می رسد اما به گوش تو صدای تیشه‌ام سال‌ها بوی شکار تازه‌ای گیجم نکرد کاش آن شب هم نمی کردی گذر از بیشه‌ام رفتی و غم‌های من شد صد برابر بیشتر سنگ دل دیدی چه کردی با دل چون شیشه‌ام؟ بی‌وفایی کرده‌ای اما نمی‌دانم چه شد شوق دیدار تو رد شد باز از اندیشه‌ام
بوی گل سوسن و یاسمن....mp3
5.95M
بوی گل سوسن و یاسمن...
به رسم عاشقی هر صبح، برایت شعر می‌بافم عجب سبک و سیاقی دارد این دل بردنت از دور ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
جاری است چنان محبتش در خونم دلواپس رسوا شدن مجنونم! مجنون دل خود را به نگاری خوش کرد من دلخوشی‌ام را به غمش مدیونم @avayesokut