eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
رسیدنش نفسی تازه داده دنیا را همان مسیح که احیا کند مسیحا را همان که یوسف کنعان به شوق دیدارش شده‌ست مشتریِ پا به قرص بازارش همان که چهره‌ی او نور فاطمی دارد کنار گونه‌ی خود، خال هاشمی دارد خدا کند بپذیرد مرا به خادمی‌اش سپید بخت شوم مثل خال هاشمی‌اش سلام یوسف زهرا! خوش آمدی آقا امید آخر دنیا! خوش آمدی آقا سلام یوسف زهرا! تورا صدا کردم برای آمدنت آمدم دعا کردم نگو که فاصله‌ی ما هزار فرسنگ است ببین که مادر پیرم چقدر دلتنگ است عزیز فاطمه عمری‌ست بی تو دربدریم هزار جمعه گذشت و هنوز بی خبریم عزیز فاطمه آقا! کجاست خانه‌ی تو؟! گرفته است دل تنگ ما بهانه‌ی تو تو آخرین پسر خانواده‌ی ماهی تو آبروی زمینی، بقیة اللهی...
یک عمر دلم که زائر چشمت بود با گریه ی خود مسافر چشمت بود بنویس به خاک قبر من با اشکت این مَرد که مُرد شاعر چشمت بود
رقیبم شانه خواهد زد، ولی آشفته خواهد ماند که موهایت فقط عادت به انگشتان من دارند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
آبادی شعر 🇵🇸
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
او بین جمع بود، غرورم نمی‌گذاشت در خلوتم نشستم و تنها گریستم
صبح و ِطلوع شعر و غزل ، ناشتای تو یعنی سلام ، زنده شدم با دعــــای تو یعنی دوباره.. با تو من از خواب می پرم با مـــوج های ملتهب خنده هـــای تــــو یعنی که رگ رگ تن من شوق می شود یعنی کـــه تنگ می شود این دل برای تو تازه سلام اول این قصــه می رسد پر می شود تمام من از ماجرای تو صبحانه حاضرست بفرما غزل بنوش طعم بهشت می دهد امروز چای تو
از روز ازل با غمتان همزادم من معتکف وادی عشق آبادم... با مُهر سکوت کام من را بستند فریاد به این داد من و بیدادم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از حقیقت آیه ای آرم که بردارم مَجاز می رسد روزی به ایران آفتابم از حجاز دل اگر شد دشتِ خونین،دامنش آرم به دست دانم آخر می‌رسد فرخنده یاری دلنواز در به در خورشید می جویم در این ظلمت سرا با طلوعش عالمی از ماه گردد بی نیاز باد بر او سجده آرد، آب می سازد وضو آسمان با صد تواضع می کند بر او نماز سر ، نه تنها بر فلک ساید مَلک از مَقدمش از ثری تا عرش اعلی با حضورش سرفراز می کِشد منشور باطل را به آتش بی دریغ بیرقی از نورِ مطلق را در آرد اهتزاز نی فقط عیسی و موسی، بلکه اندر مُلکِ حق هر که را بینی در آن هنگامه، آید پیشواز حرمتش نیکو نگهدار و صبوری پیشه کن می رسد روزی به ایران آفتابم از حجاز ‍‍‌‌ م. ح - شاد
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم از بندگی حضرت معبود زدیم این الفت ما به دوست امروزی نیست یک عمر دم از مهدی موعود زدیم
به چشم‌های منِ از قرار برگشته، هوای گریه‌ے بی‌اختیار برگشته بگو به آن مژه‌های سیاه رفته مگر که بخت عاشق چشم‌انتظار برگشته؟! منم همان که خودش را رسانده با امید سرِ قرارِ تو و بی‌قرار برگشته .... اسیرِآهوی چشمت شده دل شیرم پی شکار تو رفته،شکار برگشته ... به حکم اهل دل این مرد را شهید بدان، اگرچه زنده از این کارزار برگشته! خوشم به این‌که از این عشق برنمی‌گردم چه غم اگر ورق روزگار برگشته؟!
باور نمی‌کردند این عاشق به‌ جز صبر در رازداری هم سرش بالا بماند پشتِ سر هر قطره اشکم داستانی‌ است باید بگویم بشنوی...اما بماند
هم آشنای گریه و بیگانه از خودیم در رفت‌وآمد دائم، با خویش گم شدیم با یک شروع شدیم و در یک معادله با رشد مثبت بی حد، رو به تصاعدیم در متن، سنّتی اما تکنیک خورده‌ایم با یک تشخّص بی جان غرق تعهّدیم از ما تحجّر و زهد و عرفان و عشق رفت ما پیشگام روشن فکر تجدّدیم آیات معجزه‌مان هم از یک تبر پُر است از نسل بت شکنانِ پیش از تولّدیم گر چه قدیم‌ترینِ قِسمِ روایت‌ایم باور کنید شب و روز آواره‌ی «مُد»‌ایم در ما فرشته‌ی کوری هر روز نازل است ابلیس تا به خدا را گرمِ تردّدیم رفته است نیّت شُکر و ماندیم در حروف درگیر حاءِ حلقیِ بین تشهّدیم روزی که سخت و زمخت است؛ ایّاک نستعین! روزی که سفره وسیع است ایّاک نعبدیم! ما را چکار به عقبا ما را چکارِ خویش ما بی خودیم عزیزم ما مثل بی خودیم
ای چشمهٔ نور، انشعاباتت کو؟ ای خانه‌ات آباد، خراباتت کو؟ در شهر، نشانه‌ای ز تبلیغ تو نیست ای عشق! ستاد انتخاباتت کو؟
با آمدنت کوچه پُر از باغ شده هر باغ پُر از همهمه ی زاغ شده خورشید به عشقِ تو غزل دم کرده امروز دماغ ِخانه مان چاق شده! @nabzeghalam
عشق اول می کند دیوانه ات تا ز ما و من کند بیگانه ات عشق چون در سینه ات مأوا کند عقل را سرگشته و رسوا کند می‌شوی فارغ ز هر بود و نبود نیستی در بند اظهار وجود زنده دل‌ها مي‌شوند از عشق، مست مرده دل كي عشق را آرد به دست عشق را با نيستي سودا بود تا تو هستي، عشق كي پيدا بود
آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم مردم چه می کنند که لبخند می زنند غم را نمی شود که به رویم نیاورم قانون روزگار چگونه ست کین چنین درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست از فکر دیدن تو تَرَک می خورد سرم وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت از این همیشه ها که ندارند باورم حال مرا نپرس که هنجار ها مرا مجبور می کنند بگویم که "بهترم"
زندگی موسیقی گنجشک‌هاست زندگی باغ تماشای خداست زندگی یعنی همین پروازها، صبح‌ها، لبخندها، آوازها
گفته ما را چون بهاران ، گریه کن رخت بر بند و به قرآن ، گریه کن چون نباشی ، جان دلها می رود در  نیازم  جان جانان  ، گریه کن دل تو را سرو خرامان ، دیده بود ای نگارم چون خرامان ، گریه کن روزها رفتی ولی شب ها به خواب حیف باشد چون ندارن ، گریه کن رشته حق چون سبوی عاشقی ست وصل آن شو وصل یاران ، گریه کن مقصد دل ،  منزلش دل داده گیست هم  ره  آن ،  در  بیابان  ، گریه  کن گفته  بودم ، وصل یاران ، می رسد ای  دل  آرام ، در  ره  آن ، گریه کن
کی می رسد؟. یا رب آن آرام جان، روح و روان کی می رسد؟ بارالها، پیشوای انس و جان کی می رسد؟ یا رب آن میراث دار انبیا و اولیا آخرین موعود جان این جهان کی می رسد؟ یا رب آن ماه منیر آسمان عاشقی عاشقان را روشنای آستان کی می رسد؟ یا رب آن کس که نشانش کس نمی داند کجاست آن امید عاشقان بی نشان کی می رسد؟ یا رب آن شعر رهایی از قیود بندگی شاه‌بیت شعر ناب شاعران کی می رسد؟ یا رب آن تنها گل نشکفته فصل بهار تا بگیرد زردی از فصل خزان کی می‌رسد؟ یا رب آن خورشید پشت ابر پنهان از نظر آن که از چشمان یاران شد نهان کی می رسد؟ یا رب آن پایان فصل بی قرار انتظار بار الها مهدی صاحب زمان کی می رسد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی مساجد تشنۀ یک ختم قرآنند در گیر و داری که خیابان‌ها چراغانند وقتی برای بستۀ درها کلیدی نیست وقتی تمام قفل‌ها سر در گریبانند می‌آیی و «اِنّا فَتَحنا» روی لب داری یعنی برایت کارهای سخت آسانند ارباب‌ها و خواب‌های بر پر قوشان از چند شب قبل از ظهور تو پریشانند احوالشان آن لحظه باید دیدنی باشد وقتی مُعبّرها تو را «منصور» می‌خوانند می‌آیی و یک عده بر خود سخت می‌لرزند می‌آیی و یک عده قَدرت را نمی‌دانند من در خیابان‌هایمان گَز می‌کنم نذرت! وقتی تمام چشم‌ها دنبال مهمانند
ما شیفتگان نیمه شعبانیم دلداده قطب عالم امکانیم ما منتظران نور تا روز ظهور با رهبر انقلاب همپیمانیم مهدی شریفی
هر که از عشق تو پرسید به او گفتم شکر پیش مردم گله از یار ؟ همینم مانده