eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باران... در شب میلاد حضرت باران می آید وتازه می شود باز حیات می آید و می رسد به هستی برکات هرقدر در انتظار باران هستی بر مادر مهربان باران صلوات اللهم صل علی محمدا و آل محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا چند پی نام و نشانی باشیم یا در طلب جهان فانی باشیم حالا که رسیده وقت بیعت با عشق عشق است که صاحب الزمانی باشیم
بلبل ز سر شوق غزلخوان شده است در قلب کویر تشنه باران شده است پیچیده شمیم نرگسی بر دلِ دشت ای منتظران نیمه ی شعبان شده است
ای که ازحال دل بی خبران باخبری کی از این کوچۀ دلتنگی ما می گذری جمعه تا جمعه نشستیم به اُمّید، ولی نشد از جمعهٔ موعود، خدایا خبری توکه در هردل و هر دیده حضورت پیداست بنما ای گل طاها به من و ما نظری نظر مرحمتی کن به جهان از سر لطف ای که برعالم ما ازهمه آگاه تری کار دنیا نرسد بی تو به سامان هرگز نیست غیر از تو بر این عالم ما دادگری آنکه از کودکیش سائل این در بوده است نیست اورا به جز این خانهٔ اُمّید دری سایهٔ پرچم سبز تو بهشت است مرا نَروم هرگز از این سایه به جای دگری غنچه هرچند شکفته است ولی از هجرت نیست دیگر به تن خستۀ گل بال و پری
نوشته‌ام به دلِ شعرهای غیرمجاز که دوست دارمت ای آشنای غیرمجاز هوا بد است، بِکِش شیشه‌ی حسادت را که دور باشد از این جا هوای غیرمجاز به کوچه پا نگذاریم تا نفرمایند: جدا شوند زِ هم این دو تای غیرمجاز دل است، من به تو تجویز می‌کنم ـ دیگر مباد پُک بزنی بر دوای غیرمجاز ترا نگاه کنم هرچه روز تعطیل است مرا ببر به همین سینمای غیرمجاز تو ـ صحنه های رمانتیک و جمله های قشنگ که حفظ کرده ای از فیلم های غیرمجاز زبان به کام بگیر و شبیه مردم باش مباد دم بزنی از خدای غیرمجاز
نمی‌خواهم همراه با عشق اضطراب‌های این جهانی را به تو بسپرم من از میان این قالب‌هایی که آدمیان ساخته‌اند عبور می‌کنم به سوی تو می‌آیم که نیستی دیگر نیستی و انحطاط آدمی معنی مرگ نمی‌دهد اکنون نه زمان است اکنون نه مکان است در غیبت زمان و مکان نه سنگ است نه آواز پرنده است نه میوه است نیاز آدمی به اکنون است نه گذشته نه آینده من از صدای خش‌خش این برگ‌ها پریشان می‌شوم چهره‌ام زرد می‌شود و قلبم تند می‌زند باد برگ‌ها را به حوض سنگی خالی می‌برد تصاویر من که بر دیوار سنگی می‌نشیند یادگاری از سال‌هایی است که من جوان بودم و تو را دوست داشتم
خدا کند که بیایی بهار با تو بیاید امید با تو بیاید، قرار با تو بیاید جفا و جور و ستم از عدالتت بگریزد صفا و روشنی هر دیار با تو بیاید زمانه صورت دیگر بگیرد از گل رویت تو فخر عالَمی و افتخار با تو بیاید به انتظار نشستن چه تلخِ تلخ و چه شیرین نتیجه‌بخشی این انتظار با تو بیاید درست بودن کردار و روشنایی پندار به فضل و مرحمت کردگار با تو بیاید فریب و وسوسه هرچند فتنه‌گر شده باشند حساب کار و درستی کار با تو بیاید رها ز پنجۀ ظالم، امور کار به دستان و خیرخواهی ما بی‌شمار با تو بیاید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا