eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ✌️جانِ بسیجی‌هایِ آمریکا سلامت✌️ شد چُرت بی‌وقتِ ستمکاران دریده از چهره‌هاشان رنگ از وحشت پریده طوفانِ الاقصی به آمریکا رسیده شب در هراس است از نشان‌های سپیده دارد به پایان می‌رسد دورانِ ظلمت جانِ بسیجی‌های آمریکا سلامت 🔹 با وعده‌ی صادق، همه دنیا به هم ریخت هر نقشه و هر حیله‌ی اعدا به هم ریخت کلا بساط فتنه‌ی آن‌ها به هم ریخت از موج‌هایش قلبِ آمریکا به هم ریخت خوردند سیلی دشمنان نوبت‌به‌نوبت جانِ بسیجی‌هایِ آمریکا سلامت 🔹 شیرازه‌ی کاخ سفید از هم گسسته آزادگان عازم به آن‌جا دسته‌دسته پیمانِ یاری تا نجاتِ قدس بسته در عزت و آرامش و از بیم رسته خواندند در آن‌جا نمازی با جماعت جانِ بسیجی‌های آمریکا سلامت 🔹 با دست و پای زخمی و خونین و مصدوم بیمی ندارند از هجومِ موج باتوم هستند با جان حامیِ یک خلقِ مظلوم گردد نشان‌هایِ شکستِ ظلم ، معلوم هر لحظه می‌آید از آن‌جا یک حکایت جانِ بسیجی‌هایِ آمریکا سلامت 🔹 مسجد شده کاخ سفید از لطف ایزد دادند جمع دشمنان در به در، رد سرگیجه‌ها ،دل‌پیچه‌ها گردیده ممتد دینِ خداوند است بر عالم سرآمد هستند اهل معرفت هرجا دراین خط جانِ بسیجی‌هایِ آمریکا سلامت 🔹 این ور بسیجی باشد و آن ور بسیحی دارد به هر سویِ جهان سنگر، بسیجی ایرانِ ما دارد به هر کشور، بسیجی همواره بر پا می‌کند محشر، بسیجی هستند یارِ جبهه‌ی حق، با شهامت جانِ بسیجی‌هایِ آمریکا سلامت 🔹 حق‌باوران هستند در هر جبهه پر شور گردیده چشم دشمنانِ دین حق کور با دست خود کندند بهر خویشتن، گور نزدیک گردیده قیامِ حضرتِ نور دشمن نخواهد داشت دیگر خوابِ راحت جانِ بسیجی‌هایِ آمریکا سلامت 🔹 کو آن براندازان و آن داد و هیاهو؟ کو آن سلبریتی‌چیانِ پستِ بدگو؟ گفتید پایان نظامِ ماست پس کو؟ یک‌یک بساطِ فتنه‌ها گردید جارو ایران من شد بر ستمکاران مسلط جان بسیجی‌های آمریکا سلامت 🔹 این پرچم عزت‌نشان بالاست بالا پیش نگاهِ خیره‌ی اعداست بالا مانده‌است وقتی که خدا می‌خواست بالا با لطف حق در قلب آمریکاست بالا البته دارد وعده‌های حق، حقیقت جان بسیجی‌های آمریکا سلامت 🔹 از چفیه‌ی سید علی، دارد مداوم هر سوی عالم می‌رسد عطری ملایم دل‌دادگانش در مسیر قدس عازم گویند: سربازیم مثلِ حاج‌قاسم سید علی‌جان امر کن، آقا اطاعت جان بسیجی‌های آمریکا سلامت @asharahmadrafiei
أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ ۳۹ نور چه می کنی اگر این چشمه جز سراب نباشد؟! چه خاک بر سر خود میکنی چو آب نباشد؟! چه می‌کنی اگر آخر فقط گناه بماند و هیچ کار تو شایسته ثواب نباشد تمام آنچه‌که یک عمر جمع کرده ای، ای دل بفهمی عاقبتش غیر وهم و خواب نباشد سیاهی عمل ما حجاب دیده ما شد وگرنه جلوه آن یار در حجاب نباشد اگر‌ که نیش و اگر نوش، حکمت است برادر که شادی و غم این نشئه بی حساب نباشد دلی که نیست در آن عشق ارزنی نمی ارزد چه فایده ز سبو تا در آن شراب نباشد ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۲۸ شوال ۱۴۴۵
هر کجا نامه‌ی عشق است نشان من و توست...
من بی گمان کنارِ تو خوشبخت می شدم اما نشد؛ نشد که من و تو... خدا نخواست
زندگی چشم به چشمان گلی دوختن است شمع و پروانه شدن در تب هم سوختن است چشمه‌ی روشن خورشید شدن از دل شب غنچه کردن سحری تازه بر افروختن است وقت را خرج محبت کند آن کس که شناخت سکه‌ی مهر فقط در خور اندوختن است خام باشد که فروشد غم شیرینش را پختگی داغ دل سوخته نفروختن است گفت در مدرسه استاد چه می‌آموزی کار استاد هنر عاشقی آموختن است
پرسید که «دلتنگیِ عاشق» به چه معناست؟ فرمود که معنایِ سؤالاتِ تو پیداست یعنی: نتواند برود جسمِ ضعیفت جایی که دل و خاطر و احساسِ تو آنجاست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋[ در بهار... ] آری! هوا خوش است و غزل خیز در بهار باریده است خنده‌ی یکریز در بهار از باد نوبهار -حدیث است- تن مپوش باید درید جامه‌ی پرهیز در بهار! اما خدا نیاورد آن روز را که آه ... گیرد دلی بهانه‌ی پاییز در بهار بی دید و بازدید تو تبریک عید چیست؟ چندین دروغ مصلحت‌آمیز در بهار با دیدنم پر از عرق شرم می‌شوند گل‌های شادکامِ دل‌انگیز در بهار می‌بینم ای شکوفه که خون می‌شود دلت از شاخه‌ی انار میاویز در بهار
Ali Zand Vakili - Gole Sorkh.mp3
11.56M
پس از من یادِ یک‌انسان همیشه با تو خواهد بود غمِ یک روحِ سرگردان همیشه با تو خواهد بود... اتاقِ پاکِ قلبت مالِ من شاید نبود اما پس از من یادِ یک مهمان همیشه با تو خواهد بود... گلِ سرخِ عزیز من! به هر گل‌خانه‌ای باشی بدان رؤیای یک گلدان همیشه با تو خواهد بود... تو دستم را نوازش کرده بودی بعد از این حتماً تبِ یک عشقِ بی‌پایان همیشه با تو خواهد بود... تو در آغوشِ من خورشید بودی بانوی دریا نگاهِ مردِ کوهستان همیشه با تو خواهد بود... سحر می‌آید این باور شبم را نور خواهد داد تو بر می‌گردی این ایمان همیشه با تو خواهد بود... پس از من هم تو می‌مانی «زنِ کامل» ولی شاید غمِ یک نیمۀ پنهان همیشه با تو خواهد بود... نگو عادت کنم با دوری‌ات این خانه حتماً با- گل و آیینه و قرآن همیشه با تو خواهد بود... به دستت می‌سپارم چشم‌های اشکبارم را گلِ زیبای من! باران همیشه با تو خواهد بود...
تسبیح شیخ پاره شد و دانه‌دانه شد از بس که استخاره زدم تا ببینمت...!
خدا ذلیل کند این دل هوایی را  مرا به دست تو داد و خودش کنار کشید...
نبودنت به من فهماند، بی تو... سوءتفاهم است تمامِ بودن‌ها!
آیه‌های گریه باران خودش را در دلم جا کرده امشب باران نگاهم را چه زیبا کرده امشب بزمی میان مردم چشمم بپا شد مدیون بارانم که غوغا کرده امشب از بس دهن‌لق است چشمِ ساده‌ی من مهمان خود را باز رسوا کرده امشب شان نزول آیه‌های گریه، درد است هر قطره  را با شعر معنا کرده امشب باید وضو با بگیرد چشمم اگر، میل تماشا کرده امشب
ای کاش خدا قدرت باور می داد بر کور دلان نگاه بهتر می داد برکت به سرای زندگانی یعنی یک دانه پسر،دو جینِ دختر می داد... @gida13
هدایت شده از محمدهادی شریفی
ــــــــــــــــــــ 💠🔹﷽🔹💠 ــــــــــــــــــــ اندیشه ی ما مکارم الاخلاق است ره توشه ی ما مکارم الاخلاق است ما پیرو اخلاق کریمان هستیم در ریشه ی ما مکارم الاخلاق است @mohammadhadisharifi
سنگْ شِکاف می‌کند در هوس لقای تو جان پر و بال می‌زند در طَرَب هوای تو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تقصير لب توست، جنون كلماتم اين مستی از آن چشم، چكيده به لغاتم بايد غزلم سر شود از حضرت حافظ زيرا كه سر است از همه كس، شاخ نباتم تو عاشق افسونگری از گوشهء چادر من غرق معمای تو و اين حركاتم يک بار شنيدم ز لبت شعر خودم را در رعشه هنوز از اثر موج صداتم چندی است كه هر روز می آيی تو به مسجد چندی است گناهم شده بيش از حسناتم چندی است خدايم شده يک بت، كه به یک اخم جان برده و بخشيده به يك خنده حياتم تو سيده‌ای، كُفو تو من نيستم، افسوس! گيرم كه گشايد گره، ختم صلواتم گفتم كه همين عشق نجاتم دهد اما حالا چه كسی می‌دهد از عشق نجاتم؟
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی گر تاج می‌فرستی و گر تیغ می‌زنی ای چشم عقل خیره در اوصاف روی تو چون مرغ شب که هیچ نبیند به روشنی شهری به تیغ غمزه خون خوار و لعل لب مجروح می‌کنی و نمک می‌پراکنی ما خوشه‌چین خرمن اصحاب دولتیم باری نگه کن ای که خداوند خرمنی گیرم که برکنی دل سنگین ز مهر من مهر از دلم چگونه توانی که برکنی حکم آن توست اگر بکشی بی‌گنه ولیک عهد وفای دوست نشاید که بشکنی این عشق را زوال نباشد به حکم آنک ما پاک دیده‌ایم و تو پاکیزه دامنی
حق نداری به کسی دل بدهی الا من... پیش روی تو دو راه است! فقط من، یا من!
از آن‌روزی که فهمیدم اجابت وقت باران را نشد باران بیاید زیر آن یادت نیفتم باز
من بودم و باغ رنگ در آیینه صد منظره‌ی قشنگ در آیینه ناگاه تماشای مرا بر هم زد نفرین به حضور سنگ در آیینه
مانند آن شاهم که یک سائل ندارد یک جسم بی‌نقصان که تنها دل ندارد مثل نسیم آزادم از بند تعلق پیش نگاری قلب من منزل ندارد احساس را کشتن اگرچه قتل عمد است اما به حکم عقل من مشکل ندارد نخل محبت، کوه می‌ریزی به پایش- می‌بینی آخر ذره‌ای حاصل ندارد دنیای خاکی چیست؟ اقیانوس درد است جان از جهان می‌گیرد و ساحل ندارد
تا کی بنگارم غم بی طاقتی ام را ای بُرده مرا طاقت ایام کجایی...؟
أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ ۳۹ نور چه می کنی اگر این چشمه جز سراب نباشد؟! چه خاک بر سر خود میکنی چو آب نباشد؟! چه می‌کنی اگر آخر فقط گناه بماند و هیچ کار تو شایسته ثواب نباشد تمام آنچه‌که یک عمر جمع کرده ای، ای دل بفهمی عاقبتش غیر وهم و خواب نباشد سیاهی عمل ما حجاب دیده ما شد وگرنه جلوه آن یار در حجاب نباشد اگر‌ که نیش و اگر نوش، حکمت است برادر که شادی و غم این نشئه بی حساب نباشد دلی که نیست در آن عشق ارزنی نمی ارزد چه فایده ز سبو تا در آن شراب نباشد ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۲۸ شوال ۱۴۴۵
قولش منظوم، قلبِ منظوم نداشت غیر از مُشتی خیالِ مرقوم نداشت ای وای به شاعری که در دیوانش یک مصرع هم برای مظلوم نداشت
زيباتر از اين خواب نديدم خوابی بيدار شدم دست تو در دستم بود