eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
پس از شب‌های تلخ بی‌کسی صبح سپیدی هست مرا در اوج ناامّید بودن‌ها امیدی هست 🆔@abadiyesher
یارب نصیب کن به من آن صبح را که چون گفتم سلام حضرتِ جان گویدم : علیک... 🆔@abadiyesher
ما...زیر ستاره...شب و شبگردی ها جامیم و خوریم سنگ بی دردی ها دنیا باما همیشه دارد سر جنگ هستیم شهید جنگ نامردی ها 🆔@abadiyesher
کم‌کم، کم‌کم چو شمع خاموش شود از صفحه ذهن‌ها فراموش شود مرگ از سر و روی آدمی می‌بارد با موی سفید خود کفن‌‌پوش شود 🆔@abadiyesher
گر ز بَرت جدا شوم، یا ز غمت رها شوم خودت بگو کجا روم؟! بی‌تو بسر نمی‌شود 🆔@abadiyesher
‏دل می‌خورد غمِ من و من می‌خورم غمش دیوانه غمگساریِ دیوانه می‌کند! 🆔@abadiyesher
یادم کن!! وقتی که در قاب خیس چشمانم ردپایی از خاطرات تو را به تصویر می‌کشم سجاده‌ام هنوز پهن است! به وسعت دریا به زیبای باران و به یُمن عطر حضور توست که هنوز هم آینه‌ها عاشقانه به من لبخند می‌زنند... 🆔@abadiyesher
السَلامُ‌عَلَیکَ‌یا‌عَلی‌اِبنِ‌موسَی‌الرِّضا‌المُرتَضی 🕊🕊 🕊🕊 🕊🕊🕊🕊 آمدم دست به دامان تو باشم خورشید محو زیباییِ ایوان تو باشم خورشید اشک را با تو به مأوا برسانم آقا درد را دیده به درمان تو باشم خورشید پَر زنم همچو کبوتر به هوای حَرمت تا که جان هست به قربان تو باشم خورشید آمدم تا که دلم را به تو پیوند زنم زیر چترِ سر و سامان تو باشم خورشید عطر و بوی حَرمت تا به مشامم برسد دیده را غرق به باران تو باشم خورشید ذکر و پابوس تو بر لب بکند غوغایی تو غریبی و پریشان تو باشم خورشید 💚 🆔@abadiyesher
‏دل می‌خورد غمِ من و من می‌خورم غمش دیوانه غمگساریِ دیوانه می‌کند! ✍ @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـل ✨
دست از سرم بردار، دل چرکینم از تو شبها، غمی در سینه‌ام پارو زنان است احساسِ من با طرزِ جانِب داریت سوخت راهی ندارد طفلکی بی سر زبان است شاید فشارِ روحیِ دلبستگی‌ها در عمق قلبِ هیچ کس پیدا نباشد صدجویبار از کوهِ غم جاری‌است اما خشکیده در صحرا، پیِ دریا نباشد تو پادشاهی، یا ملک، یا ناخدایی؟ این دوره استبداد هم، پایان پذیرد شاید که زخمِ کاریِ این مکتبِ کور بعد از گذشت سال‌ها درمان پذیرد اما بدان اخلاق را، تو باختی چون مهر و محبت بهترین محبوب قلب است تک گویی‌ات در صفحه‌ی تردیدِ آرا زیباترین تشبیهِ شعر و حکمِ جلب است بشکن دلم را تکه‌هایش را رها کن عمری‌است با این بازیت من آشنایم دوری کن و چرخی بزن هر جا که خواهی چاهی بکن در پیشِ راه و زیرِ پایم حالا صبورم با دلی پر درد شبها در سطرهای تنگ و تارم مینویسم من زنده‌ام با مهر و اخلاق و محبت از سنگیِ قلبِ نگارم می‌نویسم پارو زنان در ورطه‌ی دریای مواج درمی‌نوردم تا رسم به سَر پناهی مِهرم به تو همیشه محفوظ است ناجنس در آسمانِ شعرِ من همیشه ماهی 🆔@abadiyesher
آخرین قراری که با هم گذاشتیم این بود: دیگر سر راه هم "سبز" نشویم دیروز زیر باران اتفاقی به هم برخوردیم سبزتر از همیشه دیدمت اما من همچنان پای قولم هستم چرا که بعد از رفتنت خشکیدم 🆔@abadiyesher
چای می نوشم و در موکب تو دلشادم در مسیر حرم از هر دو جهان آزادم مرغ صحن ملکوتم شده ام زنده ز خاک تربت کرب و بلا کرده چنین آبادم مهرورزی به شما ریشه ی دیرین دارد شیر مادر به من آموخت ره اجدادم بال و پر داد به فطرس پرِ قنداقه ی تو دست من گیر که من هم به زمین افتادم خوانده ام اذن دخول حرمت از مشهد من دخیل حرم و پنجره ی فولادم اربعین پای پیاده نجف و کرب و بلا چای مینوشم و در موکب تو دلشادم 🆔@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به هوای حرمت، بال و پری می‌خواهم تا شوم محرم تو، چشم تری می‌خواهم سخت دلتنگم و دیدار شده طولانی سوی ایوان طلایت، سفری می‌خواهم 🆔@abadiyesher
به عشق یار مطلب می‌نویسم فقط از بوسه و لب می‌نویسم به یاد روزگار رفته بر باد برایش از غم شب می‌نویسم 🆔@abadiyesher
بگذار که از خزان بگویم با تو انگیزه‌ی تازه‌ای بجویم با تو من ریشه‌ی خشکیده‌ی خاک عشقم یکبار ببار تا برویم با تو 🆔@abadiyesher
دنیا غم هجران تو را نیز سرآورد پیراهن خونین تو را از سفر آورد آه این چه حریفی‌ست که در دور غم از او چون باده طلب کردم خون جگر آورد موج غم عشق تو به هرسو که دلش خواست آزرده دلم برد و دل آزرده‌تر آورد گفتی که به جز من به کسی دل نسپردی نفرین به سخن‌چین که برایم خبر آورد گفتم که حریف غم عشق توام اما دردا که مرا نیز غم از پای درآورد تو نم‌نم بارانی و من قطره‌ی اشکم هرکس که تو را دید مرا در نظر آورد در خاطر ما خاطره ی تلخ خزان بود این باغ چرا بار دگر برگ و بر آورد 🆔@abadiyesher
نبودی در دلم انگار طوفان شد، چه طوفانی! دو پلکم زخمی از شلاق باران شد، چه بارانی! صدایت کردم و سیبی به کف با دامنی آبی وزیدی بر لبِ ایوان و ایوان شد، چه ایوانی! نبودی بغض کردم... حرف‌ها را... خودخوری کردم دلم ارگ است و ارگ از خشت... ویران شد، چه ویرانی! گوزنی پیر بر مهمان‌سرای خانه‌ی خانی بر لطفِ سرپُری تک‌لول مهمان شد، چه مهمانی! یکی مثلِ بدبخت در دامِ نگاه یکی در تنگیِ آغوش زندان شد، چه زندانی! من از "سهراب" بودن زخم خوردن قسمتم بوده برو "گرد آفریدم" فصل پایان شد، چه پایانی... 🆔@abadiyesher
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانه‌ی ما را علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را 🆔@abadiyesher
حلالت باد... دلیرم،سروِ سروستانِ بابا شدی اُمّید ایران جانِ بابا به عزمت پرچمِ ما باز بالاست حلالت،شیرِمادر نانِ بابا @asharahmadrafiei
ما مرد نبردیم که بسیار گران است عاجز ز بیان کردن آن فهم و زبان است هر کَس که دراُفتاد به ما ، زود وَر اُفتاد با لشگر حق جنگ؟چه حاجت به بیان است با ذِکرِ علی ، با مدد از حضرت زهرا ریزد به زمین خِیلِ عدو،چون که خزان است ما هِیمنهء دشمنِ غدّار شکستیم این لشگر ما لشگری از شیردلان است صَهیون چو کُند فکر به جنگیدن با ما آن معرکه کوتاه ترین جنگ جهان است 🆔@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قربون خدا برم... وسط گرفتاری و مشکلاتت با یه خبر خوش جوری خودش رو نشون میده که همه چی یادت بره و از ته دل خدا رو شکر کنی.😍😍 خدا جون خیلی شکرررررت ❤️❤️❤️
غم صیقل خداست؛ خدایا ز ما مگیر این جوهر جلی که جلا می‌دهد به دل 🆔@abadiyesher
حالا که به این ناحیه افتاده گذارم رد می شوم از مرز، در آن خاک ببارم رد می شوم از کوه و در و دشت، که با او در یک شب بین الحرمین است قرارم 🆔@abadiyesher
🌼🌼🌼🌼