#قرآنیات
📢 #تلاوت روزانه #یک_صفحه_قرآن
🔹️#ترتیل صفحه چهل و چهار قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة
🎙با صدای #حبیب (مدیر کانال)
✏️ توصیه مهم حضرت #امام_خامنه_ای:
هر روز حتماً قرآن بخوانید
@KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
بگذار،که بر شاخه این صبح دلاویز بنشینم
و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه، به صد شوق، چو مرغان سبکبال،
پرگیرم ازین بام و به سوی تو بیایم...
#فریدون_مشیری
@abadiyesher
داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیزتر است
#رهی_معیری
@abadiyesher
غبارِ غم زده این رو به روی دور مرا
گلاب توست که آتش زده است گور مرا
نهنگ قاتل دریاست روزیام امروز
که سخت پاره و از هم دریده تور مرا
ز زمهریر تو صدها بهار میروید
که آه سرد تو آتش زند تنور مرا
نگاه خیرهسرت در تراز خون و خمار
هلا که له کند این بارهم غرور مرا
سگ دو چشم تو گیراست، پلک بستی تا
چو استخوان نرباید ز من شعور مرا
تو سوی چشم منی، رو به سوی چشم منی
مگر تو سو بدهی چشمهای کور مرا
چه تنگتر شده امشب گلوی کوچهیتان
که بغض کوچه مگر سد کند عبور مرا
#حسین_شیردل
@abadiyesher
مداحی آنلاین - نماهنگ وسایل.mp3
2.56M
🎙اولین نوآهنگ ویژه شهادت #شهید_یحیی_سنوار با شعری از مهدی جهاندار و با تنظیم روح الله شعرا
با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهی میدان شهید شد
بیچاره آنکسی که به پیمان وفا نکرد
خوشبخت آنکه بر سر پیمان شهید شد
@abadiyesher
"آبان"
حواسش هست دلتنگم،
فهمیده خیلی دوستت دارم!
پشت سرِهم اشک میریزد،
وقتی بیادت سخت میبارم!
#مینا_بیگ_زاده
#آبان
@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کار تمیز و قشنگ رسانهای به این میگن
🔻دم سازندش گرم
خیلی عالی بود👌
و صدالبته غمانگیز😓
بیاین، محصولات اسرائیلی مصرف نکنیم
https://eitaa.com/talabeh1378
پاییز و نسیم صبحدم می خواهم
یک صبح خوش و بدون غم می خواهم
ای دوست! بیا که در کنارت امروز
یک چایی دبش تازه دم می خواهم
#مجتبی_باقی
@abadiyesher
در اوّل و در وسط تو را میبوسم
تا آخر و خط به خط تو را میبوسم
حالا که نشد کنارِ هم عشق کنیم
در شعر و غزل فقط تو را میبوسم
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
با همهمهی مبهم باغی در باد
با طرح مهآلودِ کلاغی در باد
از دور صدای پای پاییز آمد
چون پچپچ خاموش چراغی در باد
🍂🍁
#قیصر_امینپور
@abadiyesher
دور از تو در آمیخته با مرثیه بودم
پر بود از آوای غماهنگ نمودم
دور از تو از این شاخه به آن شاخه پریدم
در سایهی خار و خس و خاشاک غنودم
زندانی اوهام خودم بودم و یکبار
در خویش دری رو به رهایی نگشودم
از هرچه کم و بیش سخن گفتم و افسوس
از خود غزلی جامع و مانع نسرودم
حال آمده ام بر در درگاه تو ای خوب
تا یا بکُشی یا بدهی اذن ورودم
وقتی بکِشی دست نوازش به سر من
سرسبزتر از باغ بهشت است وجودم
#محمدعلی_ساکی
@abadiyesher
این کیست که با اینهمه غم میخندد؟!
زخمی شده، باز دَمبهدَم میخندد
در مرگ چه رازی است؟ که این کهنهدرخت
با هر تبری که میزنم، میخندد...
#میلاد_عرفانپور
@abadiyesher
19.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ *کرب و بلای عصر تو ، امروز #غزه است*
#شیر_میدان
#یحیی_سنوار
#آغاز_نصرالله
#وعده_صادق۲
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
اینان که شهاب و خیبر و سجّیلند؛
یکیک همه، خار چشم اسرائیلند؛
از مکتبِ سرخِ حضرت روح الله
با نمرهی بیست فارغ التّحصیلند
#امام_خمینی
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
@abadiyesher
مثل قاتل که سرصحنه ی جرمش برود
کاش می آمد و می دید چه با ما کرده!
#محمدرضا_لله_گانی
@abadiyesher
هدایت شده از اشعار "عاصی"
مادر که باشی تو پُر از ایمان و احساسی
همسر و فرزندان چو حلقه تو چو الماسی
در راه دین هم پیرو بی بی ما زینب(س)
مرگت شهادت می شود خانم #کرباسی
"عاصی"
🍃🖤🍃🇮🇷🇱🇧🍃😭😭😭
تصویر 👈 بانو شهیده معصومه کرباسی در کنار همسر شهیدش از لبنان و پنج فرزندی که دیگر پدر و مادر در کنارشان نیستند
🌹هدیه نثارشان ۳صلوات
زنده میماند که شهر دیگری بر پا کند
نام مجروح تو بر دیوارهای سوخته
#اعظم_سعادتمند
#یحیی_السنوار
@abadiyesher
تو شبی در انتظاری ننشستهای چه دانی
که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
#سعدی
@abadiyesher
🟡هر کسی هم جذب اصالت و نجابت نمیشود،
انسان خودش هم باید اصیل و نجیب باشد
تا چنین صفتهایی را در دیگران جستوجو کند.
🌼
🟡قول میدم
یه روز هم
به نکردههات
افتخار میکنی!
خیلی چیزا اصلا
ارزشِ تجربه ندارن!!
🌼
🟡سبز ماندن
میان این ویرانی
ریشه میخواهد
🌼
🟡چه جالب. دو/سه سال پیش این روز فکر میکردم دنیا به آخر رسیده و بیچاره شدم و هرگز خوشحال نمیشم دیگه، ولی الان خوشحالم از اتفاقاتی که همون موقع بهم حس مرگ میداد:)))))
🌼
🟡میگفت:
خیلیامون با کمترین تقصیر
بیشترین تقاص رو پس دادیم...
والله که از این حقتر نشنیدم
#گاهی_حرفحساب
@abadiyesher
مشعلی در دستِ بادم، حالو روزم خوب نیست
در دلِ آتشفشان هم اینچنین آشوب نیست
هر چه بیرحمانه سیلی میخورم از دستِ تو
ناله هایم همچنان جز ذکر «یا محبوب!»نیست
#انسیهسادات_هاشمی
@abadiyesher
رفتهای خاطرههایت همه اینجا مانده
یکی اینجاست که بایادتوتنها مانده
گرچه تورفتهای اما روی دیوار دلم
دست خط تو و نام تو و امضا مانده
#سید_محمدصادق_آتشی
@abadiyesher
شاید تو میگویی که عاشق بودن آسان است
گاهی که دنیای من از چشم تو پنهان است
در فصلهای خوب تو اندازهام جا نیست
پشت سر هم فصل های من زمستان است
در بدترین حالت تو با خورشید میخندی
در بهترین حالت فضایم ابر باران است
تو باورم هرگز نخواهی کرد میدانم
وقتی که کافر میشوی شک کردن آسان است
ایمان بیاور تا بدانی دوستت دارم
مابین ما مرزی به نام شک و ایمان است
من اقتباس تازهای از عاشقی دارم
هر کس که عاشق می شود بی شک مسلمان است
#روحاله_امینی
@abadiyesher
مهـر آمدی و اول آبـان رفتی
دل دادی و پس گرفتی آسان رفتی
خورشید میان شاخهها میرقصید
از ترس بلنـدی زمستان رفتی
دیدی که تب چشمهی من میجوشد
خندیدی و با شانهی لـرزان رفتی
چیزی نه تو گفتی و نه من پرسیدم
من ماندم و تو شکسته پیمان رفتی
درمسلخ عشق دل بریدی از مــن
دیروز به وقت عید قربان رفتی
دنبال تــو هرچند دویدم، امـا
تاکسب مـدال خطّ پایان رفتی
#سمیه_پرویزی
@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق میتابد به روی میهمانان حرم
کاش سهمی داشتم از بهجت زوار تو
#یا_غریب_الغربا
#مشهدیزاده
#یا_امام_رضا
@abadiyesher
دست و دلهای بازِ قریه سلام
سالهای دفاع یادت هست سالهای شکوهمند جهاد
سالهایی که هرچه عاشق بود در مسیر جهاد جان میداد
سالهایی که باغها ایثار، سالهایی که دستها ایثار
سالهایی که سینهی تاریخ، دارد آن خاطراتشان در یاد
یکی از قصههای ماندنیاش که به جز عاشقان نمیخوانند
تو بخوان با همان نگاه بلند، در سکوتی فراتر از فریاد
بانویی بود از قبیلهی نور که همه هستی اش به دستش بود
با وقار و گشاده روی و لطیف، گاه پیری به دلبری استاد
چند تا تخم مرغ و قدری قند با کمی از نبات زندگیاش
توی یک دستمال یزدی داشت دل و دین میربود از قناد
گامها را سبکسبک برداشت تا رسید او به پایگاه بسیج
دُر ز چشمان نافذش جاری، اشکهایش ز گونه میافتاد
گفت این نصف هستیام باشد،! مینمایم به جبههها تقدیم
میکنم با همین کم هستی، دل رزمندگانمان را شاد
رفت و چشم بسیج شد ابری، دیدهها غرق شور باران شد
داد گرما به سرو و سیب و انار، مثل اردیبهشت در خرداد
بانوی دیگری که در صندوق داشت آرایه های پرقیمت
در جوانی جوانه زد عشقش، رو به رو دلِ خودش اِستاد
کرد بر جدهاش خدیجه نگاه، پیشکش کرد زیور آلاتش
این زن زندگی، به آزادی، با زر و سیم خود نمود جهاد
گفت همپای با برادرها، در دل قریه جنگ خواهم کرد
تا نگویند؛ کمتر از مرداند بانوان رشید رکنآباد
بند از دست و بال خود واکرد دستبندش عیار بالا یافت
دور از چشم هر چه نامحرم، دست ایثار خویش را بگشاد
کم نمونه نداشت این ایثار، توی آن روزگار کم تکرار
روزگاری که مادر ایام پشت هم شیربچه را میزاد
سروهاش تکان نمی خوردند با یکی گردباد زودگذر
مثل البرز، باشکوه و بلند، تا ابد استوار از بنیاد
کاوهشان زَین ِدین و همتشان، باکری را کنار دستش داشت
همه بودند از قبیله نور، همه بودند آفتاب نژاد
این اواخر دوباره باز شده، در انفاق، رو به آبادی
شسته باران آمده در دشت از تن جادهها رکود و کساد
زر فشانند در مسیر شرف، باز هم دلبران سیمین ساق
از زلیخا جلو زدند اینان، در گذرگاه یوسف و فرهاد
دل شیران به این غزالان خوش، پشت مولا به کار اینان گرم
شیرزنها به شیوهای دیگر، شیرمردان به سنگر مرصاد
جست و جوی زیاد لازم نیست هست خورشید سینهها روشن
میدرخشند بانوان نجیب، پیش چشمان با شرف همزاد
بوتهها از عیارشان ماندند، گوهریها ز درکشان عاجز
سکههاشان شدند بازاری، ذکرشان نقل مجلس اوتاد
پیش این بانوان زهرایی، نخل ها سرفرود آوردند
با فرشته دعایشان کردند، سرو و زیتون، صنوبر و شمشاد
از سر عشق میکند تعظیم شاعر این غزل به آن مادر
که تمام وجود خود، پسرش، با دل و جان به جبهه بفرستاد
رفت و از او به جز پلاک نماند با کمی استخوان و یک قرآن
رفت این قلهها کم آوردند از سرافرازیش به روی چکاد
مادر اما شنید تا خبرش، از نسیم رسیده در جاده
دست خود را به عرش بالا برد، سر خود را به خاک سجده نهاد
زیر لب گفت این قلیل از من بپذیر ای تمام خیر کثیر
این فقیر آن چه داشت آورده بر سر سفرهی کریم جواد
***
رقص خون میکنند در غزه بانوان ستوده چون لبنان
میرسدحرمله کمان در دست، میدرد حلق اصغری که مباد
سگ هاری رها شده در دشت، آهوان گله گله میمیمیرند
بیشرف شمرها کم آوردند، پیش این گرگ، پیش این جلاد
قلبهای صنوبری هر روز روی آتش کباب میگردند
پیر طاقت نیاورَد بیند قلب از هم دریدهی نوزاد
خانه ها بیقرار صاحبشان شعله شعله به خاک میافتند
خوش به حال کسی که می آید خانهی آهویی کند آباد
این قصیده تمام، حرف شماست، شاعرش کرده یک رجزخوانی
کاش میشد شبیهتان باشد کاش مثل شما شود فرزاد
دست و دلهای بازِ قریه، سلام، دورتان گرچه دست خالی هست
ولی امروز طور در پیش است، باید این دل به دست باران داد
خوانده موسی مسیرمان، ما را، سمت دریای چشمه چشمه شده
ید بیضا نشانمان داده داده بر دستمان عصای وداد
دستافشان بیا در این جولان، طرحی از عشق را دراندازیم
سهم میخانه را بپردازیم و با همان مستی و شکوه و نماد
سر بازاز میفروشد باز بانویی خاتم سلیمانی
دیده، بلقیس مسجد الاقصی، میدهد بر همه مبارک باد
با دعای پیروزی رزمندگان اسلام و آرزوی پای درراهی همهی عزیزان
#سیدعلی_میری_رکنآبادی
@abadiyesher
چنان ز روی تو در نور غوطه خورده شبم ...
که صبح گر بدمد گویم این سیاهی چیست؟!
#طالب_آملی
@abadiyesher