eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتند که ای امید جان! می‌آیی یک روز برای نصرمان‌ می‌آیی امروز بیا مقدمه لازم نیست داریم خبر که؛ ناگهان می‌آیی @abadiyesher
ای زلیخای محبّت تا گذشتی از دلم یوسفِ عقلم دو دستِ احتیاطش را بُرید... @abadiyesher
در یاد منی! حاجت باغ و چَمنم نیست جایی که تو باشی، خَبر از خویشتنم نیست @abadiyesher
اوایل عاشق هم بودیم، بعد از مدتی همدیگر را دوست داشتیم، حالا به هم احترام می‌گذاریم. 📚 پری فراموشی ‌ @abadiyesher
جمعه را با غزلی، چای و کتابِ شعری می‌شود بود، اگر تنگیِ دل بگذارد ...! @abadiyesher
بخوان دعبل بخوان قصیده، بخوان دعبل، کنار پنجرۀ فولاد بچرخ تا به سماع آیند، کبوتران حرم در باد بخوان نفس نفس اینجا تا گلاب گریه بیفشانم که بر ضریح تماشایت، ستاره دست تکان می داد بخوان «مدارس آیاتت» که قطعه قطعه دراندازد هزار ولوله در مشهد، هزار زلزله در بغداد پر از جراحت تاریخی، به خون حادثه گل پوشی دلت شقایق آتش نوش، بهار حنجره ات فریاد بخوان بخوان که نفس هایت، غزل کند کلماتم را در اقتدای گلوی تو، به سبک لهجۀ توفان زاد بچرخ، همهمه برپاکن وَ رقص نور تماشا کن بخوان قصیده بخوان دعبل، کنار پنجرۀ فولاد @abadiyesher
محبوب من، ‏ شما تنها گلِ من در این عالمید ‏شما نباشید، دنیا یک گلدان خالی است... @abadiyesher
" نور، از چشم من افتاده ست، در چشم شبت خیره کرده، کهکشان را، برق هردو کوکبت با زبان بی‌زبانی، ساده نیشم می‌زنی طالعم افتاده در برج قمر در عقربت در کنارم می‌نشینی، قندپهلو می شوم دوست می‌دارم، بنوشم چای با قند لبت کافرم کردی به پرهیز از خطوط قرمزت! مؤمنم کردی به موی مشکی لامذهبت « إِنَّ » با هر « عُسْرِ يُسْرًا » حکمت درد من است قسمت این بوده، بسوزم مدتی را در تَبت @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست دارم قدم زنم باتو زیر باران نم‌نم پاییز هم قدم با تو باشم و گوییم سخن ازعشق‌های شورانگیز در هوای قشنگ پاییزی بکشی تنگ‌تر در آغوشم و منِ تشنه‌ی محبت را کنی از شور عاشقی لبریز خش‌خش برگها درآمیزند به ترنم به حرف درگوشی و بخوانی برای من از عشق یار زیبای تا همیشه عزیز خوانی احساس و عشق بانو را از نگاهی که فاش می‌گوید دوستت دارم ای بهار امید تا ابد تا به روز رستاخیز @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفوف "مژه" کشیدی به شرق و غرب نگاهت برای کشتن یک دل کشیده‌ای چه سپاهی @abadiyesher
🚩 قمارباز پرچم فتح و نصرتیم بیا سند استقامتیم بیا عاشق دیپلماسی و میدان اهل دین و سیاستیم بیا آن زمانی که شاه ْنوکر بود رفت، ما شاه عزّتیم بیا! با تو از بیست و هشتم مرداد تا کنون در عداوتیم بیا نه ببخشید! از ازل با تو تا ابد در خصومتیم بیا قلدرِ یاغیِ جنایتکار! بی‌قرار عدالتیم بیا جمعه‌ی نصر را که یادت هست در نماز جماعتیم بیا، در فلان روز، در فلان ساعت در فلان موقعیّتیم بیا! چفیه بر گردن و عصا در دست روی این مبل، راحتیم بیا! ای درخت خبیث! کاری کن ما برای تو آفتیم، بیا ای حریف قمارباز! بجُنب کهنه‌کار شجاعتیم بیا مرحبا ملت امام حسین ما از این دستْ ملّتیم... بیا @abadiyesher
هنوز می‌شود این رشته را گره زد و برگشت شبیه زلفت اگر دور برنداشته باشی @abadiyesher
..جمعه برای غربت من روز دیگری‌ است با من عجیب دغدغۀ گریه‌آوری‌ است جمعه به مهربانی تو فکر می‌کنم به عهد باستانی تو فکر می‌کنم... بی‌صبرم آن‌چنان که به آخر نمی‌رسم حس می‌کنم به جمعۀ دیگر نمی‌رسم... :: گفتند: دزد آمده باز از هزاره‌ها خالی شده‌ است کاسۀ چشم ستاره‌ها گفتند: آب چشمۀ خورشید کم شده‌ است پاییز حکم داده و گل مُتَّهم شده‌ است شب، شکل دو مثلّث درهم ‌رسیده است اضلاع ناگزیر جهنّم رسیده است... آواز بادهای حرامی رسیده است پاییز، با دو کفش نظامی رسیده است در روزنامه‌ها خبر مرگ برگ‌هاست صحبت ز شکل غیر طبیعی مرگ‌هاست شب در تمام زاویه‌ها پخش می‌شود هی صحبت معاویه‌ها پخش می‌شود... آنان کتاب حق را تحریف می‌کنند هر شعر تازه‌ای را توقیف می‌کنند یک شعر مثل اسلحه‌ای آسمانی است بی‌اعتنا به «نظم نوین جهانی» است... شعری که مثل آدم، فریاد می‌زند شعری که زخم‌های تو را داد می‌زند... شعری که مردگان را بیدار می‌کند تاریخ آدمی را تکرار می‌کند شعری که می‌تواند توفان بیاورد نامه ز سرزمین شهیدان بیاورد... آن‌جا که ظلم را همه واگویه می‌کنند وقتی زنان افغانی مویه می‌کنند... وقتی هراس مرگ به هر ثانیه به‌جاست داغ زنان کُرد «سُلیمانیه» به‌جاست آن‌جا که هست شهر درختان واژگون آن‌جا که پر شده دل «سارایِوو» ز خون آن‌جا که کودکانش محکوم مردنند با چشم‌های آبی، لبخند می‌زنند بمب است بمب! بارش بمب است از آسمان این هدیه‌ها برای شماهاست، کودکان!... آن‌جا که کودکان فلسطین نه کودک‌اند حتّی تمام دخترکان بی‌عروسک‌اند آن‌جا که گاز اشک‌آور، حرف تازه نیست حتّی برای رد شدن از شب، اجازه نیست هر کوچه پر شده‌ست ز فرمان ایست‌ها هر لحظه می‌رسد صفی از صهیونیست‌ها :: در سرزمین شعله، به رسوایی آمدید همراه تانک‌های مقوّایی آمدید سربازهایتان همه مرد مجازی‌اند توپ و تفنگتان همه اسباب‌بازی‌اند ما حمله می‌بریم به امنیت شما باطل شده‌ است برگۀ رسمیت شما... ما شکل مرگتان را ترسیم می‌کنیم ما ساعت جهان را تنظیم می‌کنیم در خاک ما به جز علف هرزه نیستند آیا در انتظار زمین‌لرزه نیستند؟... ما از کتاب کهنۀ تاریخ، پر زدیم و روی نام‌های شما ضربدر زدیم ما بر دروغ‌های زمان خط کشیده‌ایم بر پیش‌فرض‌های جهان خط کشیده‌ایم بیهوده صلح‌نامه، ارسال کرده‌اند آنان که خاک ما را اشغال کرده‌اند ما هیچ صلح‌نامه‌ای امضا نمی‌کنیم ما اعتنا به نقشۀ دنیا نمی‌کنیم ما نقشۀ جهان را ترسیم می‌کنیم ما ساعت جهان را تنظیم می‌کنیم :: یک برگ از کتاب خدا می‌خورد ورق هر بار اسامی شهدا می‌خورد ورق اسم شهید، مثل کلید است در جهان تنها کلید، اسم شهید است در جهان... خون شهید می‌جوشد، گرم و آتشین آن‌جا که دست‌هایش، روییده از زمین... این دست‌ها چه‌قدر به ما پند می‌دهند ما را به آسمان‌ها پیوند می‌دهند یک دست توی مشت فشرده‌ است سنگ را یعنی که من نیاز ندارم، تفنگ را... امروز هر درخت، چریکی‌ است خشمناک که گرچه تیر خورده، نیفتاده روی خاک... دنیا به فکر کشتن ابن‌زیادهاست هر ابر، چفیه‌ای‌ است که بر دوش بادهاست... آن سوی تپّه، پشت همین سیم خاردار مانده در انتظار درختان خود، بهار... :: موعود من!‌ به رغم تمام مورّخان تاریخ باستانی این قوم را بخوان در مصحف بهاری تو، گل مقدّس است چون مرکز بهار تو بیت‌المقدّس است امروز، شورش کلمات از صدای توست در روزنامه‌های جهان، ردّ پای توست... تقویم پاره‌پارۀ دنیا، ورق‌ورق نزدیک می‌شود به قیام بزرگ حق او را هزار نام بخوانند اگر، یکی‌ است با صد گزارش متفاوت، خبر یکی‌ است آغاز شد نماز جهان با طلوع دین دنیا رسیده است به «ایّاک نستعین»... باید به ذات حق متمسّک شویم باز گرم دعای «کن لولیّک» شویم باز... با هر غزل نگاه سوی عرش می‌کنم موعود! خاک راه تو را فرش می‌کنم @abadiyesher
هدایت شده از  اشعار ناهید خلفیان
به لحن دل و التماسی بخوانم میان شب بی‌حواسی بخوانم تو را باید از بوی آیات قرآن درون غزل، اقتباسی بخوانم تو را با لباس غمم نه، تو را با همین روسری‌های یاسی بخوانم تو را مثل آن پاکی کودکی‌ها نه مثل زمانی که عاصی... بخوانم رمان‌‌های عشقی تمام است باید کمی اعتقادی_سیاسی بخوانم شبی با نگاهی که لیلاترین است کمی درس مجنون‌شناسی بخوانم دو واحد تبِ اختیاری بگیرم دو ترم انتظار اساسی بخوانم غزل‌های صبح خرامیدنت را حماسی بگویم حماسی بخوانم @andisheysabz
ای کاش خدا خودش سبب‌ساز شود تا فصل بهار با تو آغاز شود بی روی تو کوهِ غصه‌ گردیده دلم ای عشق! بیا تا گره ها باز شود @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این حرم جای ناامیدان نیست جز تو غمخوار ما ضعیفان کیست؟ یا رضا، در مقابل حرمت جز ادب کار ما گدایان چیست؟ @abadiyesher
دیر آمده ای؛ مرو شتابان      ای رفتن تو، چو رفتن جان... 💚 @abadiyesher
او را نگاه می‌کنم و رنج می‌کشم... @abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
بی‌مِهـری تـو کـار مـرا ساخته است یک‌ عمر مرا به‌زحمت انداخته است رفتی و نشـد حـال دلـم هیچ ردیف بع
شور و غزل و شعر جدید آوردی باران و گل و یاس سپید آوردی روزی که قدم گذاشتی در قلبم همراه خودت عشق و امید آوردی
آبادی شعر 🇵🇸
شور و غزل و شعر جدید آوردی باران و گل و یاس سپید آوردی روزی که قدم گذاشتی در قلبم همراه خودت عشق و
غرق غزل است با تو کلّ سالم نیکوست کنار تو همیشه فالم بی‌تو دل من قافیه را باخته بود تـــــو آمدی و ردیف شد احوالم
تو گذر کردنت از باغ انار آسان بود! دل خونین من اما ، چه ترک ها برداشت... @abadiyesher