eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
از خوبی و کمال و وفا هیچ کم نداشت هر کس که غرق صحبت او بود غم نداشت وقت گناهِ بنده، سراسر گذشت بود در پیش اهل فقر به غیر از کرم نداشت حتی عذاب دوزخیان عین عدل بود در هیچ نقطه از حرکاتش ستم نداشت چتر وجود را به سر واژه‌ها گرفت در هیچ حرف از کلماتش عدم نداشت وقت دعا دوباره مرا غرق خواب کرد آن یکّه‌تاز مهر مگر دوستم نداشت؟ @eitaaparvanegi
392.7K
چشم بر چشمان من مى زد گره بر روسرى بودنش يك خواب بود و رفتنش ناباورى من نگاهش مى كنم او هم نگاهم مى كند او براى دل بريدن من براى دل برى عشق يعنى تار موهاى تنت مى ايستد هر كجا كه نام او را روى لب مى آورى واژه ها را از دهانم يك به يك دزديد و رفت سهم من از عشق شعرى شد بنام ديگرى در سرم بيهوده روياى پريدن با تو بود چيست دنيا جز قفس وقتى كه بى بال و پرى ‏ خوانش
🔹◀️وزارت نیرو: برق تو هر شهری ممکنه قطع بشه مواظب باشید تقواتون قطع نشه..!😐
آنانکه پر از عشق خوش حیدری‌اند مجنونان خراب عاشق‌تری‌اند یا فاطمه گفتم به من عزت دادند از بسکه امام‌های ما مادری‌اند یافاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها ادرکنی @abadiyesher
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جانِ علیِ مرتضی افتاده بود دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته آیه‌ای از سوره‌ی کوثر جدا افتاده بود دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست پای دشمن باز شد، زهرا ز پا افتاده بود مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت کل قرآن در میان کوچه‌ها افتاده بود کاش ای آتش! بسوزی در شرار قهر حق هُرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود؟! مادر مظلومه می‌پیچید پشت در به خود دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود فاطمه نقش زمین گردید «میثم» آه آه فاطمه نه، بلکه ختم‌الانبیا افتاده بود @abadiyesher
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی‌ است به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست @abadiyesher
سنی ندارد عاشقی کردن، فرقی ندارد کودکی پیری، هر وقت زانو را بغل کردی، یعنی تو هم با عِشق درگیری... @abadiyesher
سلامت مثلِ پیغامِ سروش است نگاهت مثلِ خوبان، عیب‌پوش است نیازی هم به شربت یا شکر نیست که آبِ خالی از دستِ تو، نوش است. @abadiyesher
زنده کدام است بر هوشیار؟ آن که بمیرد به سر کوی یار عاشق دیوانهٔ سرمست را پند خردمند نیاید به کار سر که به کشتن بنهی پیش دوست به که به گشتن بنهی در دیار ای که دلم بردی و جان سوختی در سر سودای تو شد روزگار @abadiyesher
بانوي پري پيرهن پوست پيازي پنهان شده در پرده دنياي مجازي آويخته از شاخه مو خوشه مستي آميخته با الكل لب شهرت رازي راضي نشو از روزنه خواب بگيرم بازوي ترا ، در شب تقسيم اراضي! هر جا كه منم حسرت يك لحظه حضوري بي من همه جا بيشتر از حد مجازي! بگذار نفس تازه كند توسن گيسو وقتش شده با روسري اين بار بتازي اي منظره زود گذر در گذر عمر هر چند از اين فاصله هم چشم‌نوازي گاهي به تماشا بنشين پنجره ام را تا در شب من كوچه مهتاب بسازي @abadiyesher
ای صبا دردِ من خسته به درمان برسان یعنی از من بستان جان و به برسان @abadiyesher
دریا در استکان کسی ریختن خطاست از حد که بگذریم محبت ثواب نیست... @abadiyesher
16.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی در محفل شب‌های امین گاهی به لطف عشق شادم، گاه غمگینم معجونی از شهد و شرابم تلخ و شیرینم جمع‌اند مرگ و زندگی در 'دوستت دارم' در حیرت از این کلْمه، این راز نخستینم‌ درمان چرا؟ با دردهای خویش دلگرمم هرشب زبان وا می‌کند زخمی به تسکینم لبخندهایم مانده زیر تلی از اندوه راه نفس را بسته بر من بغض سنگینم هرچند از یاد رفیقان رفته‌ام چندی‌ست صدشکر یادی می‌کند دشمن به نفرینم همخواب مثل آسمان؟ یا دور چون مرداب؟ با من‌‌ بگو ای‌ماه امشب من کدامینم؟ @abadiyesher
هدایت شده از خوبان پارسی‌گو
مثنوی نیست نه، طومارِ جنون است جنون بیت‌هایی است نوشته شده با جوهرِ خون مثنوی نیست نه طومار رفیقانیه است! معرفت‌نامه‌ای از دورهٔ اشکانیه است! و گرفتیم در این معرکه تصمیمی خوب نِعْمَ الطّالِبُ فی مُصحَفِنا و المَطلوب... اصفهان‌زادهٔ زایـنده‌دلِ با ریشه! پسرِ سومِ پاییــــز! رباعــــــی‌پیشه! دیشب از شدتِ خوبیت، کشیدم آهی مَردِ نورانیِ بی‌شائبه! خیلی ماهی! در شبِ غصّه، برای غمِ ما تسکینی شک نداریم، تو آقای شرابُ‌الدّینی! آمدی، سلسلهٔ پادشهان شد منحل حضرتِ صلح‌طلب، شاه‌جوادِ اوّل! پسرِ جنبشِ بی‌واهمهٔ پنجمِ تیر! ارتشِ تک‌نفره! بمبِ اتم در شمشیر! * شاهِ مغرورِ سرایندهٔ اشعارِ جنون! مَردِ افلاکیِ کولاکیِ دیدارَ افیون! مردِ جذابِ غزل‌رویِ کمانی ابرو! صاحبِ قلعهٔ تاریخیِ عالی‌قاپو! توی دربار تو هستند مریدانِ زیاد شاهِ بی‌مثل‌وبدل! حضرتِ آقای جواد! مافیازادهٔ گنگسـتـرِ شهـر آشوبی شهروندی وسطِ قصهٔ یک مشروبی چه کسی هست که دلبستۀ چشمانت نیست؟ پســــر خـاص! بگو رازِ کاریزمایَت چیست؟ این همه ماه نشو شهر به هم می‌ریزد سیرِ تاریخیِ این دهــــر به می‌ریزد ای بنازم به تو و شعر تو ای شاه کبیر شعر تو کشت مرا، شعر تو دارد شمشیر! ما گرفتیم از اشعار تو بیماری قند شاعر شَهدسُرا! حضرتِ والا لبخند! انگبیــنا! شکلاتا! عسـلا! شیــریــنا! قنــدپرداز! چه‌طوری نشدی نابینا؟! شعر تو حاوی هشتاد‌ودو درصد انگور شعر من حاوی هشتاد‌وسه درصد «پاسور» آیت‌الله دلم گفتـــه: اگر دارد حــال «بِقُمـارید» و بنوشید و بِحالیـد! حلال! وای، مجنون شده‌ام! با تو جنون، رؤیایی است صحنهٔ جالبِ بی‌سابقهٔ زیبایی است مست مستیم، پلنگی لب ماهت هستیم همگی مخلص آن چشم سیاهت هستیم تو از آقاییِ بسیارِ خودت بی‌خبری به خدا خـوب‌تر از خـوب‌تر از خــوب‌تری قِسمَتت زندگیِ سادهٔ با یک دلِ شاد دشتی از لالهٔ روبان شده تقدیمت باد این جهان رنگیِ رنگیِ است برایم پس‌از این اصفهان شهر قشنگی است برایم پس‌از این سیاهه‌ای ناچیز و ضعیف از طرف محمدامین عبادی تقدیم به سلطان‌الشعراء و رباعی‌گرها جناب آقای جوادخان محمدی دهنوی دامت عظمته... ❤️ ۲۲ آبان ۱۴۰۳ * پی‌نوشت شماره در تاریخ پنج تیر ۱۳۵۶، دانشجویان دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر قدیم) در بازار تهران و مقابل دانشگاه بر علیه رژیم شاهنشاهی تظاهرات شدیدی کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شعرخوانی سرکار خانم جوشقانیان در برنامه پلاک ۱۶ با موضوع: اهدای طلا و جواهرات زنان جهادگر به جبهه ی مقاومت @abadiyesher
ابلیس حِقد و کینه را بی‌کار نگذاشت بیت خدا را نیز بی آزار نگذاشت گفتند زهرا پشت این در ایستاده گفتند او را راحتش بگذار، نگذاشت* «در» شعله‌ور شد! غنچه‌اش را در خطر دید می‌خواست برگردد ولی دیوار نگذاشت سعی فراوان کرد حتی بین آتش- «در» را نگه دارد ولی مسمار نگذاشت دیگر نشد پای علی برخیزد از جا می‌خواست برخیزد، تنِ تب‌دار نگذاشت شاید از آن پس مرتضی هر خانه‌ای ساخت دیگر به روی درب آن مسمار نگذاشت * فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَالَّذي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ لأَحْرَقَنَّها عَلى مَنْ فيها، فَقيلَ لَهُ: يا أبا حَفص إِنَّ فيها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ! ترجمه: در اين موقع (خلیفه دوم) هيزم طلبيد و گفت: به خدايى که جان عمر در دست اوست، بيرون بياييد يا خانه را با شما آتش مى‌زنم. پس به خلیفه دوم گفته شد: اى اباحفص (کنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است؛ گفت: [ولو اینکه او هم در خانه] باشد! 📚 الامامة و السياسة ابن قتيبه دینوری، @abadiyesher
حوالی بعضیها آنقدر هوا دلچسب است که دوست داری یک خانه نقلی کنارشان اجاره کنی و با خیال راحت زندگی را با آرامش تنفس کنی... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ @abadiyesher
صبح آمده و معجزه لبخند زده دل را به حضور دوست پیوند زده از پنجره ها شعاع ایمان جاریست خورشید نگاه بی همانند زده @abadiyesher
یازهرا سلام‌الله‌علیها هر شروعی بعد بسم الله، یازهرا بگو هرنفس، هرثانیه، هرگاه یازهرا بگو تا شود روشن مسیر رفتنت سوی بهشت می‌گذاری تا قدم در راه یا زهرا بگو ذکر او در نا امیدی‌ها، امیدت می دهد دستت از هرجاکه شدکوتاه یا زهرا بگو درد اگر داری فقط از دست او درمان بگیر هرکجا شد غصه ای جانکاه یازهرا بگو در غم زهرا بگو هر لحظه از جان یاحسین در غم جانسوز ثارالله یا زهرا بگو نیست غیر از این سخن ،سِرِ سلیمانی شدن در میان اشکها با آه یا زهرا بگو @abadiyesher
با یادِ تو در دلم جوابی دارم انگار دعای مستجابی دارم هرچند که آشنایی‌ام مختصر است امّا به تو حسِّ خوب و نابی دارم @abadiyesher
من آن فراموش‌کاری که هرروز کلیدش را جا می‌گذارد. تو آن قفل‌سازی که هربار در را برایم باز می‌کند. بین خودمان باشد تا وقتی در تمام مشکلاتم را یک به یک با حوصله برایم باز می‌کنی. دوست دارم فراموشکارترین بنده‌ات باشم همان که هرروز به بهانه‌ی کلیدی یادت می‌کند. @abadiyesher
چای گیجی وسط کافه‌ی دنیا بودم! قند لبخند تو پیش همه محبوبم کرد دور کردند تو را تا که مرا سرد کنند، تلخی بی‌کسی‌ام قهوه‌ی مرغوبم کرد! @abadiyesher
هزار شِکوه به دل ماند و تا گلو نرسید چه نامه‌ها که نوشتم، ولی به او نرسید خوشا به گریه، که روزِ وداع، دستانم اگر رسید به گیسوش، بی‌وضو نرسید هزار حرفِ جگرسوز بر دهانم بود شکست بغضم و کارم به گفتگو نرسید میانِ شهر، گریبان دریدم از غمِ خویش رمیده بودم و عقلم به آبرو نرسید جهان چه بزمِ خسیسانه‌ای به پا کرده‌ست که عمرِ ما به سر آمد، ولی سبو نرسید @abadiyesher