eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
52 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
شكسته بال و پری ز آشیانه می‌بردند تنی ضعیف، غریبان به شانه می‌بردند جنازه ای كه همه انبیاء به قربانش چه شد؟ كه هفت نفر مخفیانه می‌بردند مدینه! فاطمه را روز روشن آزردند چرا جنازۀ او را شبانه می‌بردند؟ ز غربت علی و قصه‏ی در و دیوار به دادگاه پیمبر، نشانه می‏بردند به جای گل که گذارند روی قبر رسول برای او، اثر تازیانه می‏بردند! سزای آن همه احسان مصطفی، این بود! هنوز هم کفن آن شهیده خونین بود! @abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
از غم #غزّه بمیریم همه باز کم است... "عاصی" 🍃🖤🍃🇵🇸🍃😭😭😭
یک گوشه میان اشک‌ها مادرها یک گوشه وداع دختران با سرها ای غزه تکان مخور که در آغوشت خوابند تمامی علی اصغرها @abadiyesher
📢 پخش اینترنتی مراسم عزاداری شب شهادت حضرت فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۳/۹/۱۴ 🖤 🔍 از اینجا ببینید👇 💻 Farsi.khamenei.ir/live
هدایت شده از شعرکده
بچه سید نشدم، دست خودم نیست ولی وسط روضه دلم گفت بگویم مادر ... 😔😢 @sher_kade
ای اشک چاره‌ای! غم کوثر نگفتنی‌ است باران! ببار! روضه سراسر نگفتنی‌ است با آن‌که روضه خواندن ما با کنایه است اما هنوز روضهٔ مادر نگفتنی‌ است تاریخ شرم دارد از آن روزهای تلخ آن روزهای بعدِ پیمبر نگفتنی‌ است جا مانده بین کوچه دل بی‌قرارمان اما حکایت گل پرپر نگفتنی‌ است باران شوی اگر نود و پنج روز، باز حال غریب مادر و دختر نگفتنی‌ است آن‌شب وصیتش به علی ناتمام ماند باران گرفت... روضهٔ آخر... نگفتنی‌ است @abadiyesher
ترتیل صفحه ۸۲ قرآن کریم .wav
13.2M
📢 روزانه 🔹️ صفحه هشتاد و دو قرآن کریم، سوره مبارکه نساء 🎙با صدای (مدیر کانال) ✏️ توصیه مهم حضرت : هر روز حتماً قرآن بخوانید @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
«السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ» وقتی به دست ظالمان در داشت می‌سوخت در پشتِ در، ماهی منوّر داشت می‌سوخت در، شعله‌ور گردید؛ اما پشت آن در ـ ناموس حق، زهرای اطهر داشت می‌سوخت «محسن»، عزیز فاطمه مانند مادر از ضربِ در، در بطن مادر داشت می‌سوخت فضّه، چو شد آگاه، از زخمی جگرسوز بر پهلوی زهرا به بستر، داشت می‌سوخت وقتی عزیز مصطفی، می‌سوخت از درد در آسمان، قلب پیمبر داشت می‌سوخت از این مصیبت نیز با اندوه و ماتم جبریل هم با دیده‌ای تر داشت می‌سوخت آه از نهاد کودکان برخاست تا عرش وقتی که مادر همچو آذر داشت می‌سوخت یک سو حسن، گریان به همراه برادر سوی دگر زینب چو خواهر داشت می‌سوخت وقتی گرفت آتش، در و دیوار خانه... با کودکانش نیز حیدر داشت می‌سوخت تنها نه حیدر سوخت آن جا با عزیزان در شعله‌های ظلم، داور داشت می‌سوخت «دیوار، دم می‌داد و در، بر سینه می‌زد محراب می‌نالید و منبر داشت می‌سوخت» خانه نه تنها سوخت در آتش که گویی : در شعله‌های خصم، کوثر داشت می‌سوخت «کوثر» نه تنها سوخت بلکه در حقیقت ای وای من! قرآن سراسر داشت می‌سوخت آن خانه‌ای که بوسه می‌زد جبرییل‌اش در آتش خصم ستمگر داشت می‌سوخت آن خانه‌ای که سجده‌گاه انبیا بود در دست کفّار بداختر داشت می‌سوخت آتش به جان شیعیان افتاد وقتی... دیدند خانه همچو مجمر داشت می‌سوخت تکثیر شد چون آینه، داغ عظیمی وقتی که یک جمع مکسّر داشت می‌سوخت هم عرشِ حق همناله با آل پیمبر هم فرش نیز از ظلمِ کافر داشت می‌سوخت از داغ زهرا سوخت در قلب سماوات خورشید که چون ماه و اختر داشت می‌سوخت در پیش چشم دشمنان بی مروّت مولا چو شد بی یار و یاور داشت می‌سوخت وقتی به پایان آمد این شعر جگرسوز دیدم قلم چون شعر و دفتر داشت می‌سوخت القصه: وقتی قلب کوثر، داشت می‌سوخت از سوز غم، (ساقی) کوثر داشت می‌سوخت. (ساقی) 1403/09/14 @abadiyesher
حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت باور نمی‌کنم که تو بی بال و پر شدی خسته‌شدی، شکسته‌شدی، مختصرشدی شرمنده‌ام به‌خاطر من زخم خورده‌ای روزی که در مقابل دشمن سپر شدی افتادی از نفس، نفست بند آمده افتاده‌ای به بسترِ غم، محتضر شدی هیزم به دست‌های مدینه که آمدند مجروحِ دودِ آتش و زخمیِ در شدی آتش زبانه می‌زد و در نیمه‌باز بود فهمیدم از صدا زدنت؛ بی پسر شدی این شهر چشم دیدن ما را نداشتند از چشم‌های شور مدینه نظر شدی همسایه‌ها رعایت حالت نمی‌کنند از دست هم‌محلی خود خون جگر شدی @abadiyesher
منظومه‌ی عشق و مستی از کار افتاد گردونه‌ی حق‌پرستی از کار افتاد از بوسه‌ی تازیانه بر دست بتول یک‌لحظه تمام هستی از کار افتاد مرحوم @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از اشعار "عاصی"
4_6019367154623710249.mp3
6.47M
زیر باران... دوشنبه بعدازظهر! باصدای: سیدحمیدرضا برقعی 🍃🖤🍃😭
هم‌آهِ قلب خسته او غیر چاه نیست مردی که همدم دل تنگش جز آه نیست تاریک و تار و ابری و دلتنگ و بی‌قرار یک آسمان که در بَرِ او قرص ماه نیست کوهی که تکیه‌گاه زمین است از ازل غیر از خدا برای غمش تکیه‌گاه نیست مردی که جان پناه جهان است تا ابد دیگر دلی برای جهانش پناه نیست💔 یک شب سپرد هستی خود را به قلب خاک از آن به بعد همدم او غیر چاه نیست @abadiyesher
دوباره بارش زخم و هجوم داغی که طلوع درد و مصیبت، از اتفاقی که و سوز و اشک قلم با چه اشتیاقی که حدیث شعله‌ی سوزنده‌ی فراقی که نسیم لطف وزید و علی"ع" تفضُّل کرد قلم برای سرودن به یاد او گل کرد سلام سوره ی کوثر سلام کوه وفا سلام فخر ملائک سلام نور سما سلام یاس پیمبر سلام بحر سخا سلام شور عبادت سلام روح دعا درون سینه و قلبم شبی قیامت شد به نام بانوی گل ها دلم هدایت شد به یاد فاطمه چشمان آسمان تر شد فضای سینه پر از عطر یاس پرپر شد هوای خاطر مولای ما مکدر شد بدون همدم و یار و بدون یاور شد تمام حرف دلم با غمش عجین گشته به یاد غربت زهرا، علی حزین گشته فضای شهر دل ما گرفته رنگ عزا چگونه لب بگشایم چه رفته بر مولا؟ هزار رنج و مصیبت، هزار آه و جفا میان کوچه ی غربت هجوم خصم بلا تمام عالم و آدم غریق حیرت شد چه شد به اُمِّ اَبیها چنین جسارت شد؟ میان شهر مدینه دگر مسلمان نیست؟ برای ظلم و عداوت غروب و پایان نیست؟ برای همسر زهرا رفیق دوران نیست؟ حبیب و همره و یاری شبیه سلمان نیست؟ نبود هیچ کسی تا که یاورش باشد؟ نگاهبان حریم کبوترش باشد؟ کجاست منتقمی تا که او قیام کند؟ بساط ظلم و جنایت شبی تمام کند نسیم عدل علی را علَی الدّوام کند به وقتِ صبح ظهورش دوصد سلام کند نفیر ظلم و خباثت بس است مولاجان! غبار مرگ و اهانت بس است مولاجان! بیا ترنم باران! که بی‌قرار توایم بیا امید بهاران! در انتظار توایم بیا نسیم گلستان! که در کنار توایم همیشه در همه ایام جان نثار توایم تمام بستر قلبم پر از بهانه‌ی توست همیشه قبله‌ی دلها به سمت خانه‌ی توست هنوز هم که هنوز است زخم بر جگر است غبار شبهه فراوان و شهر خسته‌تر است دلم خوش است به تک‌جمله‌ای که مختصر است که انتهای شب خستگان سحر است بیا و ساحل دل خالی از تلاطم کن لب تمام زمین را پر از تبسم کن @abadiyesher
از شبنم اشک گونه‌هامان تر بود تشییع جنازۀ گلی پرپر بود از منبر دست‌ها که بالا می‌رفت در صحن حسینیۀ دل، محشر بود @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جانم به داغ باغ گل یاس خو گرفت شعر از زلال روضهٔ مادر وضو گرفت می‌خواست دفترم که بخواهد عنایتی لرزید دست شعر، دل آرزو گرفت با خون دل نوشت؛ سلامٌ علی البتول بغض قلم شکست، صدا در گلو گرفت بارید از سحاب زمان قطره قطره، سوز آتش شراره زد به زمین، کو به کو گرفت هی می‌دوید واژهٔ سردرگم خیال با رهنمود اشک کمی سمت و سو گرفت رو زد غزل به چادر آن آفتاب که وقت غروب عمر خود از کوه رو گرفت خاری کجا و دم زدم از یاس مصطفی بخت بلند سینهٔ تسبیح‌گو گرفت دریای لطف فاطمه اندازه‌ای است که بی‌آبروی دردبه‌دری آبرو گرفت @abadiyesher
از داغ فاطمه دل من بی قرار شد با کودکان کوچک خود داغدار شد گفتم چگونه دفن کنم دختر تو را دستان او ز قلب زمین آشکار شد گفتم که صبر از غم او نیست در دلم این غم به تار و پود دلم ماندگار شد از او بپرس با تو عزیزم چه کرده اند؟ عمرم پس از خزان رخش بی بهار شد یاست کبود گشت و به بازوی او ورم پهلو شکست و صورت او لاله زار شد آتش زدند خانه ی ما را حرامیان میخ در آمد و دل زهرا مزار شد
وقتی‌که ماه‌ از درد پشت‌ در به‌خود پیچید خورشید باران شد بـرای همسرش، تا دید با سایه‌ای از ابــــرها پوشانده شد کوچه از رعــد تند سیلی ای آنجا صدا پیچید در جنگ با یک جنگـــــل پوشیده از زقّوم گل برگ‌هــــــای یاسِ تنها بر زمین پاشید وقتی ستون آسمــــان از میخ در خم شد یکباره چــــرخ کهکشان در راه خود لنگید ای کاش شـرم از آیه‌های قدر او می‌کرد آخر چــــــــرا در باز شد بر پاشنه چرخید @abadiyesher
فرزند اگر یک غصّه حالش را گرفته مادر همیشه زیرِ بالش را گرفته شخصی که رازِ زندگی را خوب فهمید از «فاطمیّه» رزقِ سالش را گرفته @abadiyesher