eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
نه می‌خواهم فراموشت کنـم از دل، به قرآن! نه می‌خواهم دگر عشـق تو را، با من چه کردی؟ همه شب ها سحر شد با جنون این دو راهی گذشته کارم از نذر و دعا، با من چه کردی؟ هنوز آن صحنه را میبینمش، آن شب که با بغض صدایت کردم و گفتی: "شما؟" با من چه کردی؟ اگر می‌خوردم از بیگانه خنجر عادتم بود زدی از پشت من ای آشنا، با من چه کردی؟! دلـم بعد از تو کاری جز تپیدن ها نـدارد! فراموشش شده عشق و وفا، با من چه کردی؟ نبین می‌خندم و شادم تو شب ها را ندیدی! به خود می‌پیچم از این گریه‌ها، با من چه کردی؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چڪه میڪرد از دلِ اشعار من تنهایے ام بغض هاےِ بے تو بودن آه پایانے نداشت..
هزار قصه نوشتم زِ خونِ دل بر تو تو هیچ بر سر مضمون نمی‌شوی چه کنم؟! 😄
به یاد اولین بیت از کتاب خواجه افتادم شروع عشق شیرین است و بعدش دردسر دارد
تمامِ دین و دنیایم فدای دردِسرهایت! چه دردی می‌کشم وقتی که دورم از نفس هایت...
نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را که عاشق از عیار افتاده در این عصرِ عیاری
🌫شهر منهایِ تو متروکه ای ست سوت و کور... ☀️سلام جانِ عالم...
درون شعر ها دیگر کلامی را مکن باور.. " عزیزم بی تو میمیرم " فقط نقلی به مضمون است.. عاشقش بودم و او قدر بزی فهم نداشت😅😂✋🏻
لرزه ها بر دل دیوانه من می افتاد یک نفر شکل تو از کوچه ما رد شده بود
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری برآید از دلم آهی،بسوزد هفت دریا را…!
لعنت به شعر بس که ورق می زند تو را من شهریار تو ، تو ثریّای دیگری جغرافیای شهر ، بهم ریخت بعدِ تو کی می شود دوباره از این کوچه بگذری؟
چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
هر چه گفتم جملگی از عشق خاست جز حديث عشق گفتن دل نخواست حشمت اين عشق از فرزانگی ست عشقِ بی فرزانگی ديوانگی ست
‌ حالا نه اینڪه باز بخواهم تو را ولی آغشته ای به دیگری و در دلِ منی ‌‌‌‌‌
هر کس که به جان دسترسی داشته باشد باید که به دل مهر کسی داشته باشد زان بر سر بیمار غمش پا نگذارد ترسد که مبادا نفسی داشته باشد دل ناله‌کنان رفت پی محمل دلدار کاین قافله باید جرسی داشته باشد گر یاد گلستان نکند هیچ عجب نیست مرغی که به تنها قفسی داشته باشد از الفت بیگانه بیندیش که حیف است دامان تو هر بوالهوسی داشته باشد در پرده قدح نوش فروغی که مبادا سنگی به کمینت عسسی داشته باشد # فروغی_بسطامی
☺️✋🏻 اشاره کن که "بِشکُفَم" حتی در این "یخ بستگی"....
ای آن که در نگاهت حجمی زِ نور داری کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟ در خواب دیده بودم یک شب فروغِ رویت کی در سرای چشمم قصد ظهور داری؟ علیک یا اباالصالح مهدی
هزار جامه ى پرهيز دوختيم و هنوز نظر زِ روىِ تو بردوختن ميسر نيست
من نوشتم "عاشقش" هستم‌، ولی او در جواب : هی نوشتُ هی‌ نوشتُ هی نوشت و پاک کرد ...
شبیه بغض نوزادی که ساعت هاست می گرید پُر از حرفم کسی امّا... زبانم را نمی فهمد!
باز با خوفـــ و رجــــــــــا سوے تو مے آیم من دو قدم دلهـــــره دارم ، دو قدم دل تنڪَ ام
حیرت هرکس دراین عالم به قدر بینش است هرکه بیناتر دراین هنگامه حیران بیشتر
‌ گیرم گناه از من و گیرم خطا ز تو کوته به بوسه عاقبت این ماجرا کنیم...
از آخرین باری که گفتی دوستت دارم یک هفته یا یک قرن...‌! یادم نیست... یادم نیست...!