eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حیف است خدا از این حوالی برود لب بر در کوزه سفالی برود در کوچه که می روی کمی دانه بپاش حیف است پرنده دست خالی برود حیدری
بہار باش... بہار اتفاقے نیست ڪہ در تقویم‌ها بیفتد و روے ڪاغذ. بہار ماجرایی نیست ڪہ در گوشی‌هاے موبایل رخ دهد با پیام‌هایی نوروزے ڪہ هزاران بار دست بہ دست می‌گردد؛ بہار اتفاقی‌ست ڪہ در دل می‌افتد و در جان و در رفتار و در زندگے. هیچ درختے پیام تبریڪے براے ڪسے نمےفرستد. درخت اما می‌شڪفد، جوانہ مےزند، شڪوفہ مےڪند، سبز مےشود و ما باخبر مےشویم ڪہ بہار است و ما مےفهمیم ڪہ این چنین بودن مبارڪ است. بہار باش! نہ بہار تقویم، ڪہ بہار تصمیم... ‌
➹♡➹: من نام کسی نخوانده ام الا تو با هیچ کسی نمانده ام الا تو عید آمد و من خانه تکانی کردم از دل همه را تکانده ام الا تو
کاش اینجا بودی! همین کنار خودم... و من یادم میرفت که؛ خسته ام خرابم ویرانم...
قصد جان می‌کند این عید و بهارم بی‌تو این چه عیدی و بهاری‌ست که دارم بی‌تو گیرم این باغ، گُلاگُل بشکوفد رنگین به چه کار آیدم ای گل! به چه کارم بی‌تو؟ با تو ترسم به جنونم بکشد کار، ای یار من که در عشق چنین شیفته‌وارم بی‌تو به گل روی تواش در بگشایم، ورنه نکند رخنه بهاری به حصارم بی‌تو گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده‌ست بازهم باز بهارش نشمارم بی‌تو با غمت صبر سپردم به قراری که اگر هم به دادم نرسی، جان بسپارم بی‌تو✋🏻 حسین_منزوی
🌾 هفت سینم" را چنین زیبا مهیا کرده ام طرح اندام تو را در سفره ام جا کرده ام سین اول؛ از "سرت"موی پریشان چیده ام برسرش با باد و باران جنگ ودعواکرده ام سین دوم؛ "سایبان"طاق ابروی تو را بین سفره خط نستعلیق زیبا کرده ام سین سوم؛ "سرمه" از چشمان تو آورده ام ماه را با چشم زیبای تو رسوا کرده ام سین چارم؛ "سیبی"از رخسار گندمگون تو چیده ام تاهفت سینم را فریبا کرده ام سین پنجم؛ "سرخی" لبهای شیرین تو را مثل فرش قرمزی در سفره برپا کرده ام سین ششم؛ "سوز" دستان تو در دستان من مثل اینکه در زمستان دست خود "ها" کرده ام سین هفتم؛ طرح "سیمای" تو را در چشم خود جذر و مدی داده ام تا شکل دریا کرده ام لذت "نوروز" امسالم دوچندان گشته است چونکه با القاب زیبای تو غوغا کرده ام مسعود_محمدپور
می سپارم گیسوانم را به باد دوره گرد شعله شعله می وزد آتش بر این انبوه سرد داغ تر از این نمی شد آتشی را حس کنی هیچ کس اندازه ی من عشق را باور نکرد در تنم هستی تو را حس میکنم هر روز و شب تلخ تلخی _ دوستت دارم دقیقاً مثل درد نی نی چشمان تو آهنگ رفتن کرده اند شور دارم لطف کن از راه رفته برنگرد برگ برگ زندگی از چشم من افتاده است گرچه می رقصند با هم رو به رویم سرخ و زرد ❣ 🖋️ فاطمه نوری
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ شب بود و ماه بود و خیابان و ... کاش تو باران و عطر چایی و ایوان و ... کاش تو ━━━━💠🌸💠━━━━
پایان شب من باش چون جای درنگی نیست جز عشق برای ما،پایان قشنـگی نیست...
بیا که مسئله بودن و نبودن نیست حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاست بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ خوش به حال بوته یاسی که در ایوان توست میتواند هر زمان دلتنگ شد بویت کند ━━━━💠🌸💠━━━━
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ او شهید زنده بود آخر شهادت را گرفت او شهادت را نهایت در شب جمعه گرفت ━━━━💠🌸💠━━━━
🌸به کام تو گردد سپهر بلند 🍃دلت شاد باد و تنت بی‌گزند 🌸همه‌ ساله بخت تو پیروز بـاد 🍃شبـان سیه بر تـو نوروز بـاد 🍃🌸
زدم بر سیم آخر عزم خود را جزم کردم اگر زلفت گذارد تا ببوسم گردنت را
سلام اے نوبهارِ گم شده در سطرِ دوران ها سلام اے شسته تن را در زلالِ شعر باران ها صفا آورده اے بنشین و یک دم خستگے در ڪن در آغوشم بگیر امشب به رسمِ تازه مهمان ها دلم خون است بانو ! از ڪجایِ قصه باید گفت ؟! پریشانم از استیصالِ بے پایانِ انسان ها از آن روزے ڪه رفتے برگهاے رازقے خشڪید تمام باغ لِه شد زیر پاهاے زمستان ها پرستوها ڪه ڪوچیدند ، آب برڪه هم خشڪید عوض شد لحن باد و پاره شد قلب بیابان ها بیا یک بارِ دیگر عشق را یادآورے ڪن تا .... بپیچد عطر خوشبختے در ابعاد خیابان ها به تن ڪن دامن گلدار خود را ، جلوه ڪن خانوم ! به منظورِ تماشاے تو صف بستند ایوان ها در اینجا زندگے بر روے سر مانند آوار است مرا بیرون بڪش از لابلاے سنگ و سیمان ها
تن بلورین ماه من! مویت شب یلدایی است این‌همه محشر شدن اسراف در زیبایی است فکر مضمون جدیدم، قیس تکراری شده نه نمی‌گویم که چشم سرمه‌ات لیلایی است باربی هستی و زن‌های حسود پایتخت بحث داغ روزشان، جراحی زیبایی است وعده‌ی "چون تو شدن" همراه با میکاپ و مِش تازگی‌ها بهترین راه درآمدزایی است جای پایت بهترین آب‌وهوای نقشه‌هاست هر جزیره در هوایت نام آن هاوایی است پیش قند بوسه‌هایت تا کمر خم می‌شود شاه قاجاری که نقش استکان چایی است گوشوارت توامان گیلاس همرنگ شراب درصدی از این دو قطره آخر گیرایی است با خیالت می‌نوازد ضرب و تصنیفش ملوک: نرم‌نرمک تا لب چشمه، قدی "رعنا"یی است نازخاتون! چشم برنو! مو دم‌اسبی! کج کلاه! بختیاری زاده‌ای یا ایل تو قشقایی است؟ تازه می‌فهمم چرا مانده خدا تنها هنوز هرکسی که عاشقت شد، چاره‌اش تنهایی است!
بر امید آنکه یکدم او طبیب من شود هرکجا دردیست میخواهم نصیب من شود...!
پشیمان است هرکس عشق را پنهان نگه دارد پشیمان تر کسی که عشق خود را برملا کرده!
غرق در حسرت اینچنین ویران نکن کاشانه‌ام را با غمت تار کردی کلبه‌ی ویرانه‌ام را با غمت اندکی برگرد وقتی بی تو مجنونم چنین غرق در حسرت نکن افسانه‌ام را با غمت شاعرت را مست کن با چشم زیبایت کمی خسته کردی واژه‌ی دیوانه‌ام را با غمت کاش در میخانه‌ات یک ذره دریابی مرا روز و شب خالی نکن پیمانه‌ام را با غمت با نبودت غرق در دنیای تاریکم نکن از چه رو دلگیر کردی خانه‌ام را با غمت مهدی ملکی 🌸🌱
پا به پا کردم و جان کندم و گفتم آخر دوستت دارم و گفتی نظر لطف شماست...😒😩
عاشقان پیدا و دلبر ناپدید در همه عالم چنین عشقی که دید نارسیده یک لبی بر نقش جان صد هزاران جان‌ها تا لب رسید َ 🌸🌱
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ راه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ای من برای رد پاهایت خیابانم هنوز... ━━━━💠🌸💠━━━━
اوایل حسرت و لرزش اواخر در تب گیجی دلم را دست تو دادم تو گفتی از دل اخراجی تو میدانی که من وابسته ات هستم ولی افسوس نداری قصد دل دادن که یعنی مرگ تدریجی اگر خیری برایم داشتی باید که می‌ماندی ولی اکنون ببین افتاده ام در وضع بغرنجی اگر هم دوست دارَم بوده ای روزی که می‌گفتی نه در اشعار پنهانی نه با تصویر شطرنجی اگر مشتاق دیدن بود می آمد اگر هم نه همین وضعی که میبینی منم آن عشق اخراجی
اگر نامهربان بودم حلالم کن خداحافظ اگر بار گران بودم به چالم کن خداحافظ اگر ناراحتی از من اگر یک غصه هم داری بزن بر صورتم سیلی زوالم کن خداحافظ زبانم لال اگر روزی بدیدی از منم خیری فراموشش بکن اصلا محالم کن خداحافظ
یک گفتم و دیدم نماند تسکینِ دلِ مضطرم، ! صیامی
رفته ام گرچه دلم منتظر برگرد است چقدر صبر از این زاویه اش نامرد است
‌ ‌آیینه‌ام، به جای خودت دوست دارمت از پشتِ چشمهای خودت دوست دارمت مثل عقاب کوه مه آلود...ماه من! در شرجیِ هوای خودت دوست دارمت گیرم گناه گفتنِ این جمله را هنوز ننوشته‌ای به پای خودت: دوست دارمت گیرم در آخرین شب دنیا گره زدم خود را به ماجرای خودت... دوست دارمت تقویم را رها کن و باور کن ای عزیز امروز از ابتدای خودت دوست دارمت امروز با حسابِ دلِ من برو بگیر یک دسته گل برای خودت دوست دارمت امروز رو به ساحل دریا کن و ببین همراه موج های خودت دوست دارمت تو ماه کودکی منی تا تهِ جهان بی وقفه پا به پای خودت دوست دارمت آیینه ات منم نشوی عاشق خودت! اصلاً خودم به جای خودت دوست دارمت! تنها فقط برای خودِ «دوست دارمت» تنها فقط برای خودت دوست دارمت شاید تویی که با لب من حرف می زنی یا من که با صدای خودت دوست دارمت...
چون در شکار بر سرِ آهو گذر کنی چشمت بس است؛ دست به تیر و کمان مبر امیرخسرو دهلوی 🌴💙🌴
(والله عطشناک ترین واژه سلام است وقتی که دلی تنگ حرم داشته باشی ) اول صبح به اربابِ دل از شور سلام، به حسین بن علی نور علی نور سلام، دست بر سینه به سوی حَرَمِ مولایم، با کمال ادبم میدهم از دور سلام 🕊سلااااااااااام🕊 🕊روزتون سرشار از خیرو برکت و انرژی مثبت 🌺 صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام 🌺
هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما باد می‌پیمایم و بر باد عمری می‌دهم ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟ چون ندارم همدمی، با باد می‌گویم سخن چون نیابم مرهمی، از باد می‌جویم شفا آتش دل چون نمی‌گردد به آب دیده کم می‌دمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم وارهم زین تنگنای محنت آباد بلا مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا خود ندارد بی‌رخ تو زندگانی قیمتی زندگانی بی‌رخ تو مرگ باشد با عنا