eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
54 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
زنی چنین که تویی جز تو هیچکس زن نیست؛ و گر که هست پسندیده‌ی دل من نیست..!
فقط با شوق می خوانی و از دردم چه می دانی؟ تو جان می گیری از شعری که من را بارها کشته...
من که از حافظه ی شعر خودم هم رفتم تو چرا دلخوش هم بستری بیت منی؟ آنچنان در منی و دور که می پندارم وصله ای هم تنی و نا تنی پیرهنی
تا توانی به خرابی من ای عشق بکوش من نه آنم که ازین پس دگر آباد شوم
عبور کردم از عشق و عاشقان دانند که در طریقتِ ما، رد شدن گذشتن نیست
در ؏ــشق قرار بی‌قرارےست بدنامی عشق نام‌دارےست چون نیست شمار عشـق پیدا مشمر ڪه شمار بی‌شمارےست...!!
رفته ام من سالها از خاطرات اینو آن یک سراغ ساده هم از ما نمیگیرد کسی... ...
نباید بستن اندر چیز وکس دل که دل برداشتن کاریست مشکل...
در خرابہ هاے عاشقانہ ام هیچ چیز سر جایش نیست جز خیال تو... ... ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من دلخوشم به سوختن و دوست داشتن...  با خون دل حکایت حرمان نگاشتن....  عاشق نگشته‌ای و ندانی چه عالمی است،  از دست دوست، سر به بیابان گذاشتن !...
در سینه نشانده یڪ دل سنگی را هی زیر سوال برده یڪرنگی را ای ڪاش شبیه من گرفتار شود تا هضم ڪند معنی دلتنگی را
ﻣــــﻦ ﺷﻌﺮﻫﺎے ِ ﺯﯾﺒﺎےِ ﺯﯾﺎﺩے ﺑﻠﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺗــــ♡➣ـــوووﻮ ڪہ می‌ﺭﺳﻢ ﻫﯿﭻ ڪﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﯿﺴـٺ ﺟــــﺰ ﺩﻭﺳـتٺﺩﺍﺭﻡ .. 💕
هر آنچه راه به سمت تو بوده سد شده است دروغ عاشقی ات ثبت با سند شده است تو غیر قابل باور تو رفته ای از دست شبیه برکه که درگیر جزر و مد شده است!!! گرفته طعم خیانت، لب حواست را غریبه ای رگ خواب تو را بلد شده است حدیث عشق من و بی وفای ات بانو کتاب شعر نه یک ویژه مستند شده است همیشه پشت سرت حرفهای ناجور است... تو خوب و پاک وزلالی،زمانه بد شده است...
غَمگین نیَم که خَلـق، شُمارَند بَد مرا نَزدیک می‌کُنَد به خُدا دَسـتِ رَد مرا...!
مَن چَنـد غَـزَل پیـر شَـوَم تا که بِـفَـهـمـی تَصویرِ تو دَر قابِ زَمان جا شُدَنی نیست
•💞• دل بریدم تا نبینم دوست با من دشمن است دل بریدن گاه تنها راه عاشق ماندن است 🎋🎋🎋🎋🎋🎋🎋
ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را روزی که کوه صبرم، بر باد رفته باشد
مجنون گذشته باشد، فرهاد رفته باشد...
می‌کند وعدهٔ دیدار به فردا، امروز یار دانسته که امروز مرا فردا نیست
با آنکه دل سپرده تر از من ندیده ای بی جا و بی دلیل دل از من بریده ای دزدیده اند از لب تو خنده را مگر؟ با اخم‌خود کجای جهان را خریده ای؟ صدها غزل برای تو گفتند شاعران باید تورا احاطه کنم در قصیده ای صیّاد بی قرار و گرفتار چشم صید از دام ما به بام که آخر پریده ای‌؟ کنعان کجا و مصر کجا؟بی سبب مرا از قعر چاه تا دل زندان کشیده ای یارب!دلیل خلقت دیوانه ها چه بود مارا برای خنده ی خلق آفریده ای
شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد خشت‌خشت و آجرآجر پیکرم را باد برد من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد از غزل‌هایم فقط خاکستری مانده به‌جا بیت‌های روشن و شعله‌ورم را باد برد با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز دیر کردی نیمه عاشق‌ترم را باد برد بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم او می رود و هر قدمش لاله و نسرین ما سنگ تر از قبل همانیم که بودیم ما شهرتمان بسته به این است بسوزیم با داغ عزیزیم که خاکستر عودیم تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست از غیرتمان بود ، نوشتند حسودیم حامد عسگری
زندگی، این تاجر طماع ناخن خشک پیر مرگ را همچون شراب کهنه کم‌کم می‌فروخت!
قلب ِ مــن از تبار ِ "حوّا"ها‌ست "سیب"را دیدم و زمین‌ڪَیرم! ڪَرچہ "تبعیدے"ام ولے راضے _ از همین مــوهبات ِ تقدیرم!! این قــدَر فلسفہ نباف اے دل! عقل و منطق نمےشناسد عشق! از عُقــوباتِ تلــخِ رســـوایـــے هرڪَز هرڪَز نمےهراسد عشق!..