eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دورتر هم بروی من به تو می اندیشم از تماشایِ سرابِ تو خوشم می آيد
مرگِ فریادها در سکوتی مرگ ناک اینک صداها مُرده اند یک به یک فریادها امروز گویا مُرده اند گِل تپیده در دهان ریبِ مزدورانِ عصر بوقچی هایِ خیانت کار دنیا مُرده اند از چه قلبی را نمی سوزاند از صیادها اینهمه ماهی که روی خاک دریا مُرده اند مدعی های حقوق زن کجا رفتند پس؟؟؟ فرق دارد خون و خون یا اهل دعوا مُرده اند قطعه قطعه پخش شدجسم کبوترها به خاک چشم های باز گویا در تماشا مُرده اند هیچکس نزد غمباری این درد را دم نزد از خون گلهایی که اینجا مرده اند جای دارد مُردن از اندوه جانکاهی که هست اینکه مظلومان دنیا بی مداوا مُرده اند از چه یک نم دیده ی تمساح ها را تر نکرد اینهمه مهپاره ای که مثل مهسا مُرده اند احمدرفیعی وردنجانی
عشق حق داشت اگر تور نینداخت در آب برکه ی بخت من از ماهی دلمرده پر است...
راه کج بود نشد تا به ديارم برسم فال من خوب نيامد که به يارم برسم بي‌قراري رسيدن رمق از پایم برد نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم شهرياري پر از اندوه ثریا هستم شايد آخر سر پيري به نگارم برسم عشق هرروز دلم را به کناري مي‌برد عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
مثل روشن کردن کبریت در باران و باد عشق عذابت میدهد تا اندکی گرمت کند
با استکان قهوه عوض کن دوات را بنویس توی دفتر من چشم هات را بر روزهای مرده تقویم خط بزن وا کن تمام پنجره های حیات را خواننده ی کتیبه ی چشم و لبت منم پر رنگ کن بخاطر من این نکات را ما را فقط به خاطر هم آفریده اند آن گونه که خواجه و شاخ نبات را نام تو با نسیم نشابور می رود تا از غبار غم بتکاند هرات را یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست! از نو بدل به بتکده کن سومنات را حالا بایست! دور و برت را نگاه کن تسخیر کرده ای همه کائنات را تا پلک می زنی، همه گمراه می شوند بر روی ما مبند کتاب نجات را …  
محرمی نیست وگرنه كه خبر بسیار است رمق ناله كم و كوه و كمر بسیار است ای ملائک كه به سنجیدن ما مشغولید بنویسید كه اندوه بشر بسیار است ساقه‌های مژه‌ام از وزش آه نسوخت شُكر! در جنگل ما هیزم تَر بسیار است سفره‌دار توام ای عشق بفرما بنشین نان ِجو ، زخم و نمك ، خون ِجگر بسیار است هر كجا می‌نگرم مجلس سهراب‌كُشی است آه از این خاك ، بر آن نعش پسر بسیار است پشت لبخند من آیا و چرایی نرسید پشت دلتنگی‌ام اما و اگر بسیار است اشك ، آبادی چشم است بر آن شاكر باش هركجا جوی روانی است كپر بسیار است سال‌ها رفت و نشد موی تو را شانه كنم چه كنم دوروبرت شانه به سر بسیار است  
تو مراعات نکن نیست نظیر تو کسی! خنده‌ات توی غزل لطف جناسی دارد...
غير تو خيرى نديدم از دعاى هيچ‌كس يا خدايى كه تو دارى يا خداى هيچ‌کس... مرگ هم زیباست وقتی با خدا طی کرده ام من به‌جای تو بمیرم، تو به‌جای هیچ‌کس.. من حبابی کوچکم، از دار دنیا غیرِ تو در دل تنگم ندارم جا براى هيچ‌كس:) از تو می‌گویند دائم با زبان بوسه ها ماهیان از پشت شیشه با صداى هيچ‌كس گریه کن، دشنام ده، دلگیر شو، اما بمان هيچ كس اينجا نمى ماند به پاى هيچ‌كس...
در میان چشم ها عشق است تنها چشم تو چشم هایم را درآورده ست از پا چشم تو از همان درس دبستان چشم تو آموختم چون نوشتم بعد چندین آب بابا چشم تو! شاکی اند از برق چشمت کل دنیا مثل من ماه عینک می زند وقتی شود وا چشم تو پلک هایم ابر، وقت گریه ام با یک نگاه باردارش میکند این ابرها را چشم تو طاق ابروی تو قدس و کعبه ام چشمان تو وقت سجده پشت من ابرو و بالا چشم تو چشم من وقت سحر چشم انتظار چشم تو چشم تو وا که شود حی علی تا چشم تو کاش میشد لحظه ای با چشم تو خلوت کنم ای خدا... من باشم و تنهای تنها چشم تو
با نگاهم چه سخنها به نگارم گفتم حیف او ناشنوا بود و نگاهم نشنید!
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ تکان‌دهنده‌ترین شعرت ای رفیق! کجاست؟ بخوان! بخوان! هوسِ زیر و رو شدن دارم... ━━━━💠🌸💠━━━━
زندگانی شد تلف سودی نیامد زان بکف نیست از کس شکوه ام از خود زیان آید مرا هر که بخشد جرمی از کس بگذرند ازجرم او میکنم من اینچنین تا آنچنان آید مرا کاشانی
ش‍‌رحِ دوری گر ده‍م در ن‍ام‍ه از تأثیر آن ح‍‍‌رف‍‌ه‍‌ای م‍‌تّ‍‌ص‍‌ل از ه‍‌م ج‍‌‌دا خ‍‌واه‍‌م ‌ن‍‍‌وش‍‌ت...!
اگرچه بود و نبودم یکی‌ست، باز مباد تو را عذاب دهد -گاه- جای خالیِ من!
از ما مپرس حاصل مرگ و حیات را در زندگی به خواب و به مردن فسانه‌ایم
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت چون عمه‌ات به صبر نداری قرینه ای
دلم گرفته برایت، زبان سادهٔ عشق است سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت
. راهی به خلوت دل جانانم آرزوست… 🌾
نخواهی که نفرین کنند از پَسَت نکو باش تا بد نگوید کَسَت
هنوز آن که نشینیم با تو، در سینه‌ست هنوز در دل من آن هوای دیرینه‌ست...
دل ز تن بردی و در جانی هنوز دردها دادی و درمانی هنوز...
گفت از تو یاد می‌کنم؛ اما وفا نکرد یادش بخیر؛ یارِ فراموشکار ما 
مکانم لا مکان باشد نشانم بی نشان باشد نه تن باشد نه جان باشد که من از جان جانانم
جهان بازی گری داند مکن با این جهان بازی که در مانی به دام او اگرچه تیز پر بازی