eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا بــــــی قراری؟ چـرا درهمی؟ چـــــرا داغ داری؟ خــرابی؟ بَمی؟ مــــــگر ســــــــرنوشتِ منی اينقدر غم انگيـــز و پيچيــــــده و مُبـــهمی مَــرا دوست داری ولـــــی تا كجا؟ مَــرا تا كجـــــا "دوستَت دارم" ی؟ نه بــا تو دلم خوش نه بی تــــو دلم جهنم - بهشتی ، نه ! شادی - غمی تــو هم مثلِ باران كه نفرين شدست بيــــــايی زيادی ، نيــــــايی كمی ! جهان ابرِ خاموش و بی حاصليست بـــــگو باز بــــــــاران بگو نَم نمی
چندیست نگاه تار دارد مادر از در، دل داغــدار دارد مادر از خویش میان گریه زینب پرسید با شانه‌ی من چکار دارد مادر؟
پایِ یک خط تعالیم تو بانو، والله، عمر صد مرجع تقلید به سر می‌آید... .کاظم بهمنی.
من که جز هم نفسے با تو ندارم هوسی با وجود تو چرا دل بسپارم به کسے ؟ من کسے جز تو ندارم که به دادم برسد میتوانے مگر اے دوست به دادم نرسے ؟ ♥️°
ابرهای جهان امشب ردیف شد غزلم با نمی‌شود یا می‌شود ردیف كنم یا نمی‌شود شاعر چه باید از تو بگوید که شأن توست؟ ناموس خلقت است؛ خدایا! نمی‌شود... زخمی‌است داغ فاطمه بر سینۀ‌ علی زخمی كه هیچ‌گاه مداوا نمی‌شود تنها نه هستی علی از دست رفته است هستی بدون فاطمه معنا نمی‌شود طاقت بیار خالیِ این خانه را علی! گفتی که گریه سر ندهی... ها نمی‌شود «حُزنی فَسَرمَدٌ، و لیالی مُسَهّدٌ» این گفته‌های توست که حاشا نمی‌شود می‌خواستی که دخترت از حال مادرش چیزی نپرسد از تو، دریغا! نمی‌شود «لا خیرَ بعد فاطمه» هم بی‌حساب نیست یعنی كسی برای تو زهرا نمی‌شود تقویم عمر یاس تو هجده بهار داشت این راز مبهمی‌است كه افشا نمی‌شود این گنج تا قیام قیامت نهفته است این قبر، گوهری‌است كه پیدا نمی‌شود باور كنید حكم گذرنامۀ بهشت الا به دست فاطمه امضا نمی‌شود دوزخ كنار می‌كشد از نام پاک او آتش حریف دختر طاها نمی‌شود برگَرد یاس پرپر گلخانۀ‌ رسول! در سینۀ علی غم تو جا نمی‌شود آن شب سپیده سر زد و روشن نشد چرا؟ از گوشۀ بقیع علی پا نمی‌شود 🏴
اسم اعظم خدا نوشت به اسم شما سپیده‌دمان را و آفرید به نام شما زمین و زمان را نوشته بود خدا پیش از آفرینش دنیا به مهر حضرت صدّیقه آب‌های روان را به قلب پاک شما ریخت چشمه‌های یقین را ز کنه ذات شما دور ساخت حدس و گمان را... همیشه‌های خداوند بوده‌اید از آن رو که آفرید به پاس شما تمام جهان را... اشارتی‌است به دست همیشه سبز شماها بهارتان که ندیده‌است رنگ‌و‌بوی خزان را... به اسم اعظم زهرا گشوده‌اند رسولان اگر به معجزه‌ای قفل دردهای نهان را... در این همیشه که غربت نشسته بر سر عالم سپرده‌ایم به دستانتان دل نگران را... 🏴
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ بـانــو غــم تــو بـهــار را آتــش زد داغــت دل بـی‌قـــرار را آتـش زد بااین‌که هزاروچارصدسال گذشت فــریــاد تــو روزگــار را آتــش زد ━━━━💠🌸💠━━━━ 🏴
سلام صبحتون بخیر🌺 سلامتی و تعجیل در ظهور آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات 🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
دل من بی تو بنا بود بگیرد که گرفت زود رفتی که دلم زود بگیرد که گرفت خواستی تا بکشد کار به سیگار و غزل چهره ی آینه را دود بگیرد که گرفت خواستی تا دل شرطی شده‌ام طبق قرار باز در لحظه موعود بگیرد که گرفت هر چه گفتم که نگیرد دل من گوش نکرد شب شد و یاد تو فرمود بگیرد که گرفت سالها بود که قلاب رقیبم می‌خواست ماهی از آب گل آلود بگیرد که گرفت کره از آب بنا بود بگیرد که نشد سعی کرد از ضررم سود بگیرد که گرفت
با بی ادبی نام علی(ع) را بردند با زخم زبان فاطمه(س) را آزردند روزی که میان کوچه با غصب فدک سیلی زده؛ ارث پدرش را خوردند! شاعر: 🏴ایام فاطمیه بر همه محبان و عاشقان اهل بیت تسلیت باد
مال دل من باش ڪه در خانه ے قلبم در شاه نشینش زده ام جایگهت را 🌱  
🍂🥀 انـگـــار گــل ســفـیـد مـــریــم گـم شـد یـا خـــاتــم بـی بـدیــل خـاتـم گـم شـد یک فاطمه بود و یک علی، فاطمه رفت یـک مـصـرع شــاه بـیت عـالم گـم شـد ✍ 🏴
گفتی تو را “ببخشم” و از عشق بگذرم… رد میشوم ولی نه، محال است بگذرم ! آنقدر گرد کینه به جانم نشسته است دیگر برای آینه سخت است باورم آن اشک ها که ریخته ام پای تو شده ست آبی که سال هاست گذشته ست از سرم! هر لحظه بی تو بودن من، سال ها گذشت من از تمام مردم دنیا مسن ترم… گه گاه می روم به سر قبر مادرت… “گفتی: رها نمیکنم ات… جان مادرم
مبنای روضه خواندن ما بر کنایه است باور کنید روضه یِ مادر نگفتنی است...
من درسم را خوب خوانده بودم!!! آماده برای کنکوری موفق! همه چیز داشت خوب پیش میرفت! از روی برنامه قبلی با تست ادبیات شروع کردم ... که ای کاش این کار را نمیکردم! سوال اول آرایه ادبی بود شعری از هوشنگ ابتهاج.... "بسترم ...صدف خالی یک تنهاییست و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری...." و نتیجه این شعر ....کنکوری با رتبه افتضاح بود...! راستش من سر جلسه کنکور تمام داستان های خفته در این شعر را به چشم دیدم! دیدم که اینگونه پریشان شدم! همه سرگرم تست زدن و پسرکی سرگردان در خیابان ....! نمیدانم هوشنگ ابتهاج را نبخشم یا مشاور را که گفت با ادبیات شروع کن ...حتما 100 میزنی! هیچ کدام فکر این جا را نکرده بودیم که قرار است طراح سوال.... با یک شعر نیم خطی گذشته را گره بزند به آینده! . . فدای سرت .... دانشگاه آزاد زیاد هم بد نیست!
به تو خو کرده ام ، مانند سربازی به سربندش تو معروفی به دل کندن ، مونالیزا به لبخندش تو تا وقتی مرا سربار می بینی ، نمی بینی درخت میوه را پُر بار خواهد کرد پیوندش به تو تقدیم کردم از همان اول ، دلت را زد بهای شعرهایم را بپرس از آرزومندش به دنیا اعتباری نیست ، این حاجی بازاری نه قولش قول خواهد شد ، نه پا برجاست سوگندش گریزی نیست جز راه آمدن با مردم پابند همیشه کفش تقدیرش گره خوردست با بندش به غیر از رفتنت چیزی اگر هم بوده یادم نیست چنان شعری که می ماند به خاطر آخرین بندش چه حالی داشتم با رفتنت؟ سربسته می گویم شبیه حال مردی شاهد اعدام فرزندش !
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ در چشم تو مهر آسمان دیدنی است ماه رخ تو قشنگ و بوسیدنی است هرلحظه گلی از این چمن می‌چینم تا غنچهٔ بوسه از لبت چیدنی است ━━━━💠🌸💠━━━━
🍂 مگو که بی خردم هیچکس نمی خردم کرامت تو به بالای دست می بردم اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم و گر کنار تو باشم فزون تر از عددم گدایی درت از خلق بی نیازم کرد که در سوال کسی جز تو را صدا نزنم هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز فزونی کرمت سوی این حرم کشدم ز کثرت کرمت ای کریم اهل البیت خجالتی که کشیدم هماره می کُشدم زهی کرامت و لطفت که دعوتم کردی بجای آنکه گذاری به سینه دست ردم
کوثر، بتول ،ام ابیها ،عفیفه شد تنها زنی که صاحب ارج و صحیفه شد اندوه و درد فاطمه اندوه مصطفی است اما عمل، خلاف حدیث شریفه شد نفرین به هرکه برد ز خاطر غدیر را حق را به بند کرده و ناحق خلیفه شد گاهی تقیه کردن ما عین کافری است شالوده ی شهادت زهرا (س) سقیفه شد
در چانه ی او هزار ها قافیه است خوشمزه تر از و بامیه است لبهاش لواشک است و چشمش فندق دانشجوی ترم هشتم تغذیه است 🌶🌶🌶🌶🌶 کنکور چه کرده ای که او لات شده از خواب کمش شبیه اموات شده ازبس که به شعر من شده وابسته دانشجوی درس ادبیات شده ☕️☕️☕️☕️☕️☕️ جیبم شده از عوارضش درمانده از کار زیاد جانم از تن رانده خرجش به دلار و دخل بنده به ریال معشوقه ی من حسابداری خوانده الغرض که روز دانشجو مبارک
بی دلیل بی دلیل بی دلیل بی دلیل من بگویم دوستت دارم قبولم میکنی؟
تمام خلق گریان و ملک گریان و گریان تر خدا وقتی که می بیند پری ها را پریشان تر نماد عدل وقتی می شود خانه نشین یعنی که جاهل ها مسلمانند و قاتل ها مسلمان تر چه حکمت بوده در آتش، که ابراهیم و زهرا را یکی آنی گلستان شد یکی هر لحظه سوزان تر ؟ شب است و غربت و تابوت و چندین شانه ی لرزان علی چشمش نمیبیند، بتاب ای ماه تابان تر وصیت کرده نامحرم نبیند پیکرش را هم ندارد خالق هستی از این زن پاک دامان تر زمین آغوش واکرده، که گنجی را به بر گیرد دو چشم آسمان خون و زمین از اشک و باران، تر خدا قبر تو را پنهان نموده تا بگوید که اگر گنجینه ای داری، نگاهش دار پنهان تر
ای شمع امید من که سوسو داری در سینه ز درد وغم هیاهو داری یک دست گرفته ای به پهلو زهرا یک دست به روی زخم بازو داری شاعر: 🏴
از من نکردی خواهشی نُه سال زهرا جان حالا که چیزی خواستی تابوت می‌خواهی؟
مادری، الحق چه می‌آید به نامت، فاطمه! می‌دهد از سوی ما، مهدی سلامت، فاطمه! شاعر:
🖤 پیر گشتی آخرش پای علی، ماه علی بی تو می‌میرد علی، برخیز همراه علی
السلام علیک ياایتهاالصدیقة الشهيدة هم برای من به انصار و مهاجر رو زدی هم صبوری کردی و در خانه ام سوسو زدی چند ماهی درد پهلو را تحمل کرده‌ای خواستی برخیزی از جا تکیه بر زانو زدی رو به بهبودی ست حالت یا برای دلخوشی بسترت را جمع کردی خانه را جارو زدی اینقدر زحمت به خود دادی برای مرتضی کودکان را با چه حالی شانه بر گیسو زدی یک کلام از درد خود با من نگفتی هیچ وقت مخفی از چشمان حیدر دست بر پهلو زدی گر چه این همسایه‌ها از پشت خنجر میزنند با دعایت زخم آن‌ها را سحر دارو زدی از تمام غصه‌ها این غم علی را میکشد تو برای من به انصار و مهاجر رو زدی 🖤🥀 محسن صرامی
فاطمیه‌ی امسال، با فاطمیه‌های قبل فرق می‌کند! ما چادرکشیدن را به چشم دیده‌ایم..🥀 شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرا( س)تسلیت باد
السلام علیک أیتها الصدیقةالشهیدة باران گرفت و قصه ی دریا شروع شد تکبیرهای جنگل و صحرا شروع شد بابا که رفت دختر خود را بغل کند بغضش گرفت و عشق همانجا شروع شد صف بسته بود جمع ملائک در انتظار پرده کنار رفت و تماشا شروع شد کوثر به جوش آمد و رضوان خروش کرد جشن و سرور عالم بالا شروع شد چشمش به چشمهای پدر خورد و بعد از آن لبخندهای ام ابیها شروع شد تا سالها برای پدر، مادری کند همراه او بماند و پیغمبری کند تا عشق را نفس بکشد در هوای او بابا برای او شود و او برای او هی دور او بچرخد و پروانه ای شود دستش برای موی پدر شانه ای شود خیره شود به صورت او تا به ماه خود بوی بهشت هدیه کند با نگاه خود تا پاره ی تنش بشود، میوه ی دلش آئینه ای مقابل شکل و شمایلش تا سالها همین بشود ماجرای او: بابا برای او شود و او برای او بادی وزید و خنده ی دریا تمام شد احساس خوب جنگل و صحرا تمام شد خورشید او غروب خودش را بغل گرفت یخ بست قلب عالم و گرما تمام شد آئینه ای شکست و غمی انعکاس کرد آئین مهربانی دنیا تمام شد تنها بهانه بود برای وجود او راهی شد و بهانه ی زهرا.س  تمام شد این کار، کار کیست؟! چه بد می زند به در باور نکردنیست، لگد می زند به در؟! مشعل گرفته است که آتش به پا کند یا با طناب دست شما را جدا کند شاید تو بی شوی و او بدون تو... از پشت در صدا بزنی نرو! یعنی که قطره قطره بریزی به کوچه ها نامش نیفتد از دهنت تا به انتها یعنی بجنگ! وقت تماشا نمانده است یعنی به او نشان بده تنها نمانده است اینجا کجاست؟! ! چه می کنی؟! تنها ترین نشانه ی پاکی چه می کنی؟! اینجا غریبه نیست، چرا رو گرفته ای؟! آیا تویی که دست به زانو گرفته ای؟! دیر آمدم بگو که چه کردند کوچه ها بانوی قد خمیده! زمین می خوری چرا؟! این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟! هی دست مشت کرده به دیوار می زند حق دارد او که طاقت این روز را نداشت روزی که خانه دست کم از کربلا نداشت روزی که از صدای غمت شهر خسته شد روزی که چشمهای تو یکباره بسته شد روزی که زخمهای عمیقت دوا نداشت روزی که گریه های تو دیگر صدا نداشت ای کاش بر زمین اثری از نبود ای کاش دست شوهر تو بی نمک نبود توفان گرفت و آن شب یلدا شروع شد خون گریه های عالم بالا شروع شد... حسن اسحاقی 🍃🌹🍃😭