eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من عـــــــاشقم دیــــــوانه ام، از خویشتن بیگانه ام او شمع و من پـــــــــــروانه ام، دیوانه ام، دیوانه ام ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
رمضان آمد و افطار و سحر، پی در پی با دُعایِ فرجَت روزه گشودن تا کی؟! کی شود یک سحر آقا تو شوی مهمانم؟ منتظر تا دَمِ مرگم زِ وفا می مانم... 🍃 ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
‌ ڪـسی چوݧ مݧ اڪَر دیدے براے ماندنٺ جان داد.. از او بِستاݧ تــــو جانش را ولــــــــی با او بماݧ لطفاً...!!!👌🍃 ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
از نمك نشناسها آزار ديدن سخت نيست درد دارد خوردنِ زخم از نمك پرورده اي ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
گفته بودی خانه میسازم نگفتی روی آب گفته بودی ماندنی هستم نگفتی توی خواب گفته بودم من چگونه عشق راباورکنم گفته بودی ازدوچشمانم نگفتی توی قاب در کنارت نیستم اما فراموشم نکن خط نکش بر خاطراتم گنگ و مغشوشم نکن در نگاهت اصفهان و در تنت شیراز هست در تماشای جهان حیران و مدهوشم نکن داغ داغم! بی نیاز هیزم و کبریت ها اینقدر آتش نسوزان! نقطه ی جوشم نکن! لحظه ی آخر فقط محکم در آغوشم بگیر اینکه خواهی رفت را آویزه ی گوشم نکن پیش خورشید نگاهت یک چراغ کوچکم من خودم آهسته خواهم سوخت، خاموشم نکن! ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
🌱 سحر بیست و ششم شد دل من بے تاب است بهترین جاے جهـان مرقد ثارالله است... ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
این عشق چه دارد که همه عالم و آدم از عشق پشیمانند و بی عشق پریشان ❣ ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
، با تو که آشنا شدم، بـا نفست،، هوا شدم چشم به چشمِ آسمان، هم‌نفس خدا شدم مـثـل طلوع مـاه شـب،،در گـذر ستاره‌هـا با تـو طلوع کـردم و،،راهیِ نـا کجا شدم قبـل تـو و نـگـاهِ تـو، آهـنِ کـهنه بودم و با دَمِ کیمیایی‌ات، نـقـره شدم، طلا شدم لب به لبم گذاشتی،عشق به سینه کاشتی آاااه به لب چه داشتی،درد شدم دوا شدم با توردیفِِ‌شعرِمن،بوسه‌به‌حرف‌و واژه زد "من"به"منت"سپردم‌و،ما شدم‌وشما شدم قبله‌و سجده گاهِ من، پشتِ من‌و پناه من با تـو عـروج کـردم و، از بـدنم جـدا شدم تا برسم به کویِ تـو، سر بکشم سبوی تـو بوسه شوم به‌رویِ تو، باد شدم،صبا شدم
سیلِ دریا دیده هرگز بر نمی‌گردد به جوی نیست مُمکن هر که مجنون شد دِگر عاقل شود! -
همه از کنارم گذشتند به جز كه از درونم گذشتی... 💟
من دوش ديدم سرّ دل اندر جمال دلبری! سنگين دلی، لعلين لبی، ايمان فزايی، کافری! - #
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت مارا... ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ بنویس بامن اے جان غزل و ترانه ها را برسان تو با لبانت، تبِ شاعرانه ها را ببر از دل این هواے غم سرد خانه را باز تو بخوان برایم اے عشق همه عاشقانه ها را بده از لبان شیرین دو هزار بوسه بر من بشڪن سڪوت تلخ و بدِ ظالمانه ها را تو به غنچه روے ڪن تا گل سرخ باز گردد بنشین بروے ایوان برسان بهانه ها را دل من شڪست بی تو، تو ڪجایی ای بهارم🌸 ببر از من این هواے تبِ سرد شانه ها را🍀 ━━━━💠🌸💠━━━━
دلداده یارش شد و انگشت نما شد عاشق شده با زخم زبان کار ندارد .. ❣ ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
‌‌‌‌‌ ‎ بـاز هم در وسط دلم یاد ٺو ڪرد جزوه‌ام پر شد از اسم ٺو و اشعار خودم…! ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
دم سحر....... هوس گریه که کردی ؛؛ کمی آهسته بگو.... با لب تشنه بریدند ؛؛ سر دریا را...
گفتے بگو ڪه با "ڪه" خوشے در نبود من؟😏 گفتم ڪسے به جز تو نـــــدارم حسود من!!😍🤪 ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
‌ رمضان میرود و میبرد از کف دل ما آنکه یکماه صفا یافت از او محفل ما رمضان عقده گشا بود گنهکاران را وای اگر او رود و حل نشود مشکل ما حال که ای ماه خدا، میروی آهسته برو که ندانی چه کند رفتن تو با دل ما...... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی... که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی... تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟ بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟ انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی
غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی دل به دریا بزنی، عازم دریا بشوی حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟ حیف از این نیست که تو این همه تنها بشوی؟ نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی احسان نصری
. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ؟ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟ ﯾﮏ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻦ‌ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟ ﺁﺗﺶ ﺑﺰﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻓﯿﻪ‌ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻨﯽ‌ﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮِ ﭘُﺮ ﺍﺯ ﯾﺎﺩِ ﺗﻮ ﺁﺗﺶ‌ﺯﺩﻧﯽ‌ﺳﺖ ﺣﺮﻓﺖ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﺴﺖ ، ﭼﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﻨﻢ ؟ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﻦ‌ﺑﺴﺖ ﭼﻪ ﺑﺎﯾﺪ بکنم ؟ 🌷🌷🌷
آن ‌که با نیم‌ نظر دل ز بَرِ ما ببرَد کاش با نیم دگر پی به تمنا ببرد ! پنجه‌ی عشق ، چو مجنون به گریبان من است زود باشد که مرا نیز به صحرا ببرد رنگ از چهره‌ی خورشیدِ جهان‌تاب پَرَد زهره گر نام تو در بزم ثریا ببرد گر خیالت ز دل و دیده‌ی زاهد گذرد حاصل زهد دوچِل‌ساله به یغما ببرد ! دلِ "بارق" که به مهر تو گران‌بارِ وفاست کشتی‌ای نیست که هر موج سبک‌پا ببرد 🌷🌷🌷
. بغض خاموشم و آوا شدنم نزدیک است گره‌ی کورم اگر واشدنم نزدیک است شهر من ، گم شده زیر تلی از خاکستر در پی‌ام هستی و پیدا شدنم نزدیک است عشق ، چادر زده چندیست حوالی دلم مژدگانی بده ، بر پا شدنم نزدیک است "فاش می‌گویم و از گفته‌ی خود دلشادم" عاشقت هستم و رسوا شدنم نزدیک است ! 🌷🌷🌷
عاشقت هستم بمان،تنهانروانصاف نیست بر لبم آخر توانِ اینهمه اقرار نیست میروی امّا بدان جان من از تن میرود بی وفا دیگرتورا ترسی ازاین اخطار نیست؟ 🌷🌷🌷
گفتم ای جان... جان به قربانت...نرو دست های من به دامانت ... نرو بی تو دنیا هرچه باشد خوب نیست داغ دارد درد هجرانت...نرو 🌷🌷🌷
ای پاسخ تمام اگرها و کاش‌ها ! مادر نوشته اسم تو را روی آش‌ها ... دارد برای آمدنت نذر می‌کند دستش همیشه پر شده از این تلاش‌ها من ردپای آمدنت را کشیده‌ام با رنگ‌های سبز و سپیدِ گواش‌ها ما لقمه‌لقمه نان و نمک می‌خوریم و بعد دنیا گم است بین بریز و بپاش‌ها پایان جنگ‌های جهانی به دست توست گُل می‌شود گلوله‌ی داغ کِلاش‌ها ای کاش صبح جمعه‌ی بعدی ببینمت ای پاسخ تمام اگرها و کاش‌ها! 🌷🌷🌷
دل تو را می خواهد اما بیقرارم نيستی عاشقت هستم ولی در شام تارم نیستی وعده ات دادم به دل یک روز مهمانش شوی تازه دل پی برده که گویا تو یارم نیستی داده ام دل را قسم رازم بپوشاند ولی من یقین دارم شما هم رازدارم نیستی می نویسم پشت عکست ساعت و تاریخ را چون که می دانم عزیزم یادگارم نیستی خون دل خوردم ز دوری تو اما حیف، حیف تو پس از بیماری ام هم غمگسارم نیستی من به ذات حق خورم سوگند که می دارمت دوست تر از جان ولی تو هم تبارم نیستی فصل پاییز و زمستان را به خاطر باز آر ای سیه موی معاصر هی بهارم نیستی ای قرار قلب عرفان و غزل بانوی من در تمام شعری اما در کنارم نیستی
ظالمان از قلب مردم، عشق را دزدیده اند خنده را از لب گرفته، گریه را بخشیده اند گفته بودند، خنده بر هر درد بی درمان دواست  این دوا از ما گرفته، درد را بخشیده اند آن چنان در غم گرفتاریم و از هم بی خبر  چون که رسم عاشقی را از جهان برچیده اند در زمان ما محبت پیشه ای پرسود نیست هر که شد کارش محبت، دیگران خندیده اند تکه ای از سنگ شد یک گوهر کمیاب و ناب سنگ را قیمت نهاده، جای دل بخشیده اند
بی خوابی خاک از انتظاری خسته‌ست پیداست که جانش به کسی وابسته‌ست یک نیمه شب است و نیمه‌ی دیگر روز چشمی به تو باز و چشم دیگر بسته‌ست 🌹🌹🌹
دلگیرم و دلتنگم و دل سرد و دل آشوب فرمانده‌ی شرمنده‌ی یک لشگر مغلوب...