eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ یا گرمی یک بوسه به پیشانی من باش یا علت یک عمر پریشانی من باش با فاصله‌ای امن که آسیب نبینی بنشین و فقط شاهد ویرانی من باش
باید گذشت از تو و این حرف آخر است چیزی که وا نشد ته این ماجرا در است افتادم از نفس ،هیجانم گرفته شد دیوانگی بس است!!! مگر قحط دلبر است یک کوچه منتهی به تو پیدا نشد چرا تقدیر را بهانه کنی، شرم آور است فکر وحواس من به تو معطوف و وای من... "چشمت به چشم من،و دلت جای دیگر است" افتاده ام چه دیر به فکر دلم خدا حالم خراب و لحظه ی باران جرجر است آبستن حقیقت تلخی است شعر من پیچیده توی شهر،عروسی "هاجر" است 📚گیدا
ای لبت باده‌فروش و دل من باده‌پرست جانم از جام مـی عشـق تو دیـوانه و مـست ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سلام خمره سركه ، سلام اصلِ شراب سلام حضرت دلبر ، سلام باده ناب سلام بر گل مريم ، سلام شيره ياس سلام رونقِ قمصر ، سلام عطرِ گلاب سلام سنبلِ گلشن سلام سروِ خرام سلام بر پسِ پرده ، سلام رمزِ حجاب سلام مرهمِ سينه ، سلام زخمِ رفيق سلام حرفِ نگفته ، سلام بغضِ حُباب سلام زُلفِ پريشان ، سلام قرصِ قمَر سلام ناوكِ مژگان ، سلام غمزه عِتاب سلام علت طوفان ، سلام ذرّه ى خاك سلام مخملِ آتش ، سلام شوكتِ آب سلام پرده آخر ، سلام سيمِ سه تار سلام ولوله دف ، سلام چنگ و رُباب سلام ليلى و مجنون سلام كوه و تَبَر سلام ماه و ستاره ، سلام اُسطرلاب سلام بر تهِ فنجان ، سلام بر لبِ جام سلام ساغرِ ساقى ، سلام رندِ خراب
ای مظهر مظهرالعجایب الغوث مظلوم‌ترین حاضرغایب الغوث جز دیدن‌تو چه آرزویی داریم؟ ای رغبت لیله‌الرغایب الغوث!
شبم به گریه و روزم به بغض می‌گذرد من از جهانِ بدون تو تا ابد قهرم :)
صلی الله علیک یا اباعبدالله (ع) چون روی تو، چو روی به صحرا گذاشتند داغ لب تو بر دل دریا گذاشتند فطرس کجاست حق پرش را ادا کند اینان تو را به معرض گرما گذاشتند پایی که بر دهان شریفت نهاده‌ اند اول به روی چادر زهرا گذاشتند زوایه‌­ای ز مسجد کوفه است سینه‌ ات این نیزه را به خلوت مولا گذاشتند خاک فلک به معجر زینب که در سپاه پیراهن تو را به تماشا گذاشتند
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم او می رود و هر قدمش لاله و نسرین ما سنگ تر از قبل همانیم که بودیم تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست از غیرتمان بود، نوشتند حسودیم پیگیر پریشانی ما دیر به دیر است دلتنگ به یک خنده ی او زود به زودیم یک روز میاید و بماند که چه دیر است روزی که نفهمد که چه گفتیم و که بودیم بعد از تو اگر هم کسی آمد به سراغم آمد ببرد آنچه ز تو تازه سرودیم حامدعسکری
طاغوت بر این زمانه غالب شده‌است دل کشتی دریای مصائب شده‌است یا ابن الحسن آرزوی ما دیدن توست هر دفعه که لیلة الرغائب شده‌است
به مناسبت خواهم که مرا حال کبوتر بدهند دل را به هوای وصلِ گل، پَر بدهند ای کاش به لیلة‌الرغائب ای دوست گل نغمه و مژده‌ی فرج سر بدهند شاعر:
🧡 ای یار ز دیده گشته غایب برگرد ای هجر تو اعظم مصائب برگرد امشب ز خدا فقط تو را می‌خواهم ای آرزوی شب رغائب برگرد
کسی که هرشب جمعه تورا مصاحب نیست برای وصل جمالت هنوز راغب نیست چگونه درک کند فیض با تو بودن را کسی که برهمه اعمال خود مراقب نیست اگر که غیبت تو طول می‌کشد ازماست وجود ناقص ما خالی از معایب نیست اسیر غم شده‌ایم و هنوز می‌گویند فراق چهره‌ی تو اعظم مصائب نیست! امید ملت اسلام، کعبه منتظر است کسی به غیر تو بنیان‌کَن اجانب نیست شب است و ذکرفرج را به روی لب دارم شبی که بهتراز این نیست به یمن توست که روزی دهد خدا مارا نصیب و روزی ما غیر این مواهب نیست به یک نگاه مرا روبراه کن، وضعم_ برای آمدن تو اگر مناسب نیست اگرکنار رَوَد پرده‌ی گنه، پیداست امام ما همه جا ظاهر است و غائب نیست سخن بس است «وفایی» به جان حضرت دوست تمام حرف دل ما جزاین مطالب نیست شاعر:
به مناسبت سر رشته ناب گفتگوها، فرج است بغضی که نشسته در گلوها، فرج است سوگند به ای دوست سرفصل تمام آرزوها، فرج است شاعر:
به یاد روی تو هستم چه آرزو دیگر چه خوب می‌گذرد لیلة‌الرغائب من سید میلاد حسنی
در بند مرتضاییم، بی جیره و مواجب ما ریزه خوار شاهیم، او صاحب مواهب از باده اش خرابیم، مست ابوترابیم ما جای خود که یک عمر، حق بر علی‌ست راغب تکیه زده به کرسی، نزد خدای اعلی بالاتر از رسولان، در سلسله مراتب معراج تازه رو شد، اصوات وحی از او بود دست خدایی اش شد، وقت نزول، کاتب از برکت وجودش دنیا به گردش آمد خورشید با نگاهش می رفت سمت مغرب در روز سخت خیبر، در جنگ هر دلاور تنها علی است غالب، مافوق کل غالب تا ذکر لب علی شد، یا والی الولی شد شد ذکر عرش رحمن، یا مظهر العجائب من آمدم بگیرم، کرب و بلای خود را از خوان لطف حیدر، در یک عمر زیر دِینم، گریه کن حسینم در راه سِیر عشاق، گریه بر اوست واجب حتی سرش به نیزه، دلسوزِ خلق می شد یک جلوه از نگاهش، شد راهِ خیر راهب شاه از بلندی افتاد، خنجر به کُندی افتاد سر از قفا جدا شد، با تیغ نامناسب مهجور از وطن ماند، بر خاک پاره تن ماند ارباب بی کفن ماند، ای وای از این مصائب بی تاب روز وصلیم، آن منتقم می آید می آید آن امامِ از چشمِ خلق غائب شاعر:
اگر از طاقت طاق تو سرریزم حلالم کن اگر این روزها با خود گلاویزم حلالم کن تو دریای هزاران رودی و من جوی باریکی در استغنای تو بسیار ناچیزم حلالم کن شنیدم تازگی ها شعر های شاد می خوانی برایت مثل یک شعر غم انگیزم حلالم کن شبیه باد در موی تو می‌پیچند حرفی نیست شبیه کوه در پای تو می ریزم حلالم کن چه فرهادی که شیرین را به حال خود رها کردی اگر من مفت چنگ خسرو پرویزم حلالم کن خدا در جدول تقویم حتی از تو دورم کرد اگر صبح بهاری ، عصر پاییزم حلالم کن حلالت کرده ام گر آفتاب این و آن باشی حلالم کن اگر باران یکریزم حلالم کن
مهمان شده ایم ناگهان، ناخوانده نسلیم که روی دست دنیا مانده هربار که آمدیم آدم بشویم عشق آمده و فاتحه مان را خوانده
برای شادی روحم کمی غزل لطفا دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا! مرا به حال خودم ول کنید آدم ها فقط برای کمی گریه لا اقل، لطفا کسی میان شما عشق را نمی فهمد ادا،دروغ بس است این همه دغل، لطفا کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا به حرف نیست که عاشق شدن، عمل لطفا "به زور آمده بودم، به اختیار مرا" ببر به آخر دنیا از این محل لطفا نمانده راه زیادی، کنار قبرستان پیاده میشوم آقا... همین بغل، لطفا
💙 از درد زمانه‌ی فلج می‌خوانم از ساحت آخرین حجج می‌خوانم در خلوت لیلةالرغائب قطعاً عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج می‌خوانم
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی _دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌هارا نخ نما کردی... نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی...
شب جمعه رجب شب زیارتی اباعبدالله..‌ع..‌ لیلة الرغایب تا صحن ضریح تکیه گاهم باشد از کوچه ی تو مسیر راهم باشد در سایه ی پرچم تو در امنیتم وقتی حرم تو سرپناهم باشد حسین جعفری:
‌ ‌خواهَم آن عِشق که هَستی زِ سر ما ببرد 📝🍃
در حسرت دیدار تو می سوزم و اما خوب است که مغرورترین عاشق شهرم...
شب هجران، دلم از ناله حسرت شادست چه توان کرد که فریادرسم  فریادست رتبه عشق ز معشوق بلندی گیرد قمری از طعنه کوته نظران آزادست کار با جذبه عشق است عزیزان، ورنه بوی پیراهن یوسف گرهی بر بادست سهل کاری است به فتراک سر ما بستن صید را زنده گرفتن هنر صیادست از سواد ورق لاله چنین شد روشن که سیه بختی و خونین جگری همزادست هر متاعی که بود قیمت و قدری دارد آنچه با خاک برابر شده استعدادست لوح تعلیم ز آیینه به پیشش مگذار طوطی خط تو در مشق سخن استادست آفرین بر قلم نافه گشایت صائب که ز تردستی او ملک سخن آبادست...