.
دو چشم دلفریبت کرده مستم
که برده عقل و دین و دل ز دستم
چو بستم با سر زلف تو پیوند
به پایت جمله پیمانها شکستم
#محمدتقی_عارفیان
.
به سر دارم هوای کویت ای دوست
به دل شوق وصال رویت ای دوست
سر و دل هر دو شیدای لقایت
مگر افتد گذارم سویت ای دوست
#محمدتقی_عارفیان
.
ملولم کرده دلبر با نگاهش
شدم جادوی چشمانِ سیاهش
اگر، آید به کوی من نشیند
کنم جان را نثارِ خاکِ راهش
#یونسی_یونس
کاش در دیدار اول پای قلبم میشکست
لااقل از درد میمُردم نه از این انتظار
#محمدحسین_ارکان
صبح ات بخیر شاعر لبخند های شهر
آیینه های شعر تو در جای جای شهر
با دستهای آبی تان سبز میشود
گل واژه های زرد غزل در صدای شهر
رنگین کمان هر غزلت وصل می کند
دل را به پشت پنجره انتهای شهر
شب ها کسی که از دلتان رد نمیشود
حک می شود به دفترتان ، ردپای شهر
گاهی برای شعر شما آه می کشد
مردی غریب و گمشده در ماجرای شهر
یک کوله بار بسته و یک انتظار سرد
در ازدحام مردم بی اعتنای شهر
بغضی به روی شیشه و یک کوپه بی کسی
دستی بدون بدرقه آشنای شهر
دیوارهای ساکت شهر و ... صدای سوت...
صبح ات بخیر شاعر لبخند های شــــهر...
"رسول قشلاقی
.
🌸 حضرت امام صادق علیهالسلام فرمودند:
لاَ يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اِسْتَخَفَّ بِالصَّلاَةِ
هرکس که ز ما چشم شفاعت دارد
باید که به راه ما قدم بگذارد
هرگز به صف شفاعت ما نرسد
آنکس که نماز را سبک بشمارد
✍️ #محمدتقی_عارفیان
خلایق در تو حیرانند و
{جای حیرتست الحق}
که مه را بر زمین بینند
{و مه بر آسمان باشد}
#سعدی
▫️
دارم صنمی، چهرهبرافروختهای
راه و روش عاشقی آموختهای
او عاشقِ دیگریّ و من عاشقِ او
من سوختهٔ سوختهٔ سوختهای
#نقیب_خان_قزوینی
بیستون کندن فرهاد نه کاری است شگفت ؛
شورشیرین به سر هرکه فتد،کوهکن است
#همای_شیرازی
نه راه رفتنم از تو، نه راه برگشتن..!!
همیشگی است در این منزلت، اقامت من
#حسین_منزوی
در جوابِ سرد مهریهایِ او بوسیدَمش
از پِیَمبر خواندهام نیکی کنم جایِ بدی...
احمد_جم
چشمانِ تو بازارچهیِ نازفروشی است
یک عالمه دل پیشِ تو سرگرمِ خرید است
جوادمزنگی
تازه شد در نگاه مبهم تو
شور و حالی که شد مجسم تو
با تو گفتم بجز دل من نیست
هیچکس در زمانه محرم تو
سرفرازست شام روشن تو
دلپذیرست صبح خرم تو
این سخنها حقیقت است ای کاش
این حقیقت شود مسلم تو
حاصل لحظههای عمر من است
برگ و باری که شد فراهم تو
ای خیالی که باز میبارد
روی گلبرگ باد، شبنم تو
با همین شاخه امشب آمده است
باغ در باغ، عطر مریم تو
ای دل خوب، ای رفیق قدیم
جز غم من نبود همدم تو
مثل آب از نسیم میرنجی
آخر این است عهد محکم تو؟!
محمد جواد محبت
من بودم و دل بود و کناری و فراغی
این عشق کجا بود که ناگه به میان جست🌿
- وحشی بافقی
کویر از قدومش اگر گشته دریا
نقیه، رضیه است و از نسل زهرا
همانی که فرموده موسی ابن جعفر
به علم و یقینش ابوها فداها
سه در از بهشت خدا وا به شهری است
که معصومه دارد در آن شهر ماوا
چه زیبا مقامی است اخت الرضا را
شفیع است و دارد دمی چون مسیحا
علیمه ،که علامه ها در کلاسش
رسیدند هر یک به ادراک و معنا
کریمه که چون ابر رحمت گشوده
عجب سایه ای بر سر اهل دنیا
شفیعه که با یک نظر شیعیان را
برد از دل خاک تا عرش اعلا
و او زینبی در مدار امام رضا شد
به او هرکه رو کرد،حاجت روا شد
چه زیباست دردی که در شهر مشهد
رضا نسخه پیچید و در قم دوا شد
#یا_فاطمه_اشفعی_لی_فی_الجنه
#محمدجواد_منوچهری
به چه مشغول كنم دیده و دل را كه مدام
دل تو را میطلبد دیده تو را میجوید
#صائب_تبریزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:»
یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد
#حامد_عسکری
#عاشقانه
غیر من در دل تو هیچ کسی خاص نشد
هیچ کس چون تو به من این همه حساس نشد
تو همان درس که هر ترم به من می افتاد
هر چه من خواستمش پاس کنم.. پاس نشد
تو صلیبی که مرا هر چه به آن کوبیدند..
زخم های تن من در تنش احساس نشد
مثل یک گندم آفت زده ، که می خشکید..
خواستم گردن من را بزند داس.. نشد
سالها باغ لبانم به تو خوش بود.. اما
عاقبت حاصل لبخند تو گیلاس نشد..
آه ای سنگ که مهرت به دل من افتاد..
هیچ کس در دل من بعد تو الماس نشد
#علی_نیاکوئی_لنگرودی
به مِی بَر بَند راه عقل را از خانقاه دل
که این دارالجنون هرگز نباشد جای عاقلها
#دیوان_اشعار_امام
.
بیقیدبودن در زمان را دوست دارم
با بودنت کل جهان را دوست دارم
دستمکه در دست تو باشد در خیابان
حتی حسودیِ زنان را دوست دارم
#لاله_ایمانی
.
با بوسههای خود مرا دیوانه کردی
با هر تپش در قلب سردم خانه کردی
دنیای من هم رنگ چشمان تو میشد
وقتیکه با دستت سرم را شانه کردی
#لاله_ایمانی
.
کنم مدح خم ابروت یا روت؟
نهم نام لبت یاقوت یا قوت؟
یقینم هست فایز زنده گردد
رسد بر تختهٔ تابوت تا بوت!
#فایز_دشتستانی
تو که نمیدانی عطر بهار نارنجم
گاهی انقدر دل تنگت هستم
که میخواهم یقه ات را بگیرم و از آن قاب عکس خاکستری
بیرون بکشمت
در آغوش بگیرمت و بیخیال همه ی دنیا بشوم
سوار عطر خیال ببرمت آن طرف کائنات
میان همان شعرها که فقط خدا می نویسد!
آنجا که من باشم و تو
من از تو بگویم و تو ناز کنی
و من....
از خوشی بمیرم!
| حامد نیازی |
باید یاد گرفت
با تو گُل گفت، گُل شِنُفت!
یا با تو زیر تگرگ حتی شِکُفت!
باید یاد گرفت
حرف که میزنی از لبهایت
سبد سبد گل همیشه بهار
از چشم هایت دریا دریا مروارید
و از دست هایت آسمان آسمان پرواز برداشت
پا در میانی کن تا
امشب که خاطرهات داشت
اتاقم را زیر و رو میکرد کمی بیشتر بماند!
به خوابم بیاید!
و رفتن را از یاد ببرد!
بشنو سخنم را
بد عادتم کن به آمدن
به نرفتن، به ماندن، به دوست داشتن؛
بد عادتم کن به عشق!
| حامد نیازی |