eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
چقدر دست تو با دست من محبت کرد و انحنای لبت بــوسه را رعایت کـــــــرد من از تو با شب و باران و بیشه‌ها گفتم و هر کـــه از تو شنید از بهار صحبت کرد کتابِ چشم مرا خط به خط بخوان، خانم ! کــــــه تابِ موی تو را مو به مو روایت کرد سرودن از تو شبیه نوشتن وحی است و آیـه آیـه تـــو را می شود تلاوت کـــرد: اَلَم تَری ... که غزل کیف می کند با تو !؟ تنت ارم شد و من را به باغ دعوت کرد وَ تن، تنت، که وطن شد غزل مطنطن شد ! وَ رقص شد ... وَ تَتَن تَن تَنــانه حرکت کرد – - به سمت عطر تو تا قبله‌ها عوض بشوند و بعد رو به تو قامت که بست ، نیت کــرد : منم مسافر چشمت ! مرا شکسته نخواه ! و نیت غـــــــــــــــــــزلی در چهار رکعت کرد ! رکوع کرد ... وَ تسبیح‌هاش پاره شدند ! و مُهر را به سجودی هــزار قسمت کرد ! قنوت خواند : خدایا ! چرا عذاب النار ؟! که آتشم به تمام جهان سرایت کـرد – - و بی عذاب ترین عشق، آتشی شد که فرشتگان تو را نیز غــــــــــــــــرق لذت کرد تشهد : اَشهَدُ اَن بوسه ات دو جام شراب ! و اَشهَدُ کـــــــــه لبانم به جــــام عادت کرد ! سلام بر تــو کــه بــاران به زیر چتر تو بود سلام بر تو که خورشید هم سلامت کرد ... غــزل تمام ؛ نمازش تمام ؛ دنیا مات ! سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد وَ تــــــو بلند شدی تــا انار بشکوفد دعای قلب مرا بوسه ات اجابت کرد غــــزل به روی لبت شادمانه می رقصید و هر کسی که شنید از بهار صحبت کرد شبتون خوش🌺🌺🌺
تا نگه کردم به چشمانت،نمیدانم چه شد تا که دیدم روی خندانت،نمیدانم چه شد عشق بود آیا ؟ جنون ؟ هرگز ندانستم چه بود تا سپردم دل به دستانت،نمیدانم چه شد تا که افتادم به دامت،رشته ی صبرم گسست تا که خوردم تیرِ مژگانت،نمیدانم چه شد تا گرفتی دستهایم را،دلم دیوانه شد تا نهادم سر به دامانت،نمیدانم چه شد گم شدم چون قایقی کهنه،میان موجها در شبِ زلفِ پریشانت،نمیدانم چه شد بی وفا...رفتی و من با خاطراتت مانده ام آن قرار و عهد و پیمانت...نمیدانم چه شد گفته بودم تا ابد عاشق نخواهم شد،ولی تا نگه کردم به چشمانت،نمیدانم چه شد
قلم را، دفترم را دوست دارم واین طبع ترم را دوست دارم چقدر اینکه برایت، در زیارت غزل می آورم را دوست دارم یکی از این سحرها شاعرم کرد سحرهای حرم را دوست دارم سحرها در شبستان گوهرشاد نماز مادرم را دوست دارم نگینش را همین مشهد خریدم اگر انگشترم را دوست دارم میان عاشقان دل شکسته غم دور و برم را دوست دارم کنیز خواهرت هستم که گفتی کنیز خواهرم را دوست دارم به لطف  آن سه باری که می آیی جهان دیگرم را دوست دارم  شفا می خواستم اما کنارت همین که بهترم را دوست دارم وداعی نیست در رسم کریمان  سلام آخرم را دوست دارم
🌸🌸
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ جِلوه‌ی چون ماهِ تو، در بین اشعار من است وقت خواب است و دل ، قصدش ماندن است شب بخیر، ای مُهر عشقت خُورده بر پیشانی‌ام بوسه‌ی بارانِ نَم‌نَم، شرطِ وعده دادن است ━━━━💠🌸💠━━━━
حلالم کن اگر فردا از اینجا بي خبر رفتم شبيه شاعری تنها به رویا بي خبر رفتم چه پنهان از تو این شبها دلم بسیار میگیرد ! اگر رفتم چو موج از داغ دریا بي خبر رفتم اگر رفتم بدان داغي درون سينه ام بوده كه با ياد تو بودم ليک تنها بي خبر رفتم همين امروز را شايد برای دیدنت ماندم و مثل اشک چشمان تو فردا بي خبر رفتم حلالم ميكني يا نه ؟ دلم قصد سفر دارد حلالم كن اگر فردا از این جا بي خبر رفتم
آبادی شعر 🇵🇸
سلام.هر کجاش اشتباه داره یا مورد داره بفرمایید درستش کنم . ممنون.
‌ ‏سرانگشتش گره می زد به گیسو دلم می رفت و آنجا گیر می کرد ♥️
‌ یادِ من باشد... کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد!... ♥️
‌ دلم به آمدنت مشت زد به سینه که آه همان که خواهدم از تو ربود، می‌آید... ♥️
باید به فهم وصل رسید و وصال یافت ورنه شبانه‌ روز کنارم همه‌ش تویی ♥️
نُسخه ی آشفته ی دیوانِ عمرِ ما مپرس خط غلط، معنی غلط، املا غلط، انشا غلط.. ♥️
خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید در پی معجزه ای راهی مشهد شده است ♥️
زیر قیمت میخری، با «سود کم» رد میکنی! قلب آدم «خانه ی عشق» است، سمساری که نیست! ♥️
برکه‌ی چشمان من از شوق دیدار تو دریا میشود شک ندارم با تو در کل جهان غوغا سراپا میشود شال خود را باز کن، احوال ما آشفته است چونکه پیچ و تاب موهایت درون باد زیبا میشود ♥️
شرم می گفت نگاهت نکنم، گفتم چشم عشق میخواست ببیند نظری، دعوا شد! ♥️
دراین هوای بهاری، شدم دوباره هوایی بهار میرسد، اما ... بهار من! تو کجایی؟ ♥️
لبخند و اشک، شادی و غم، رنج و آرزو از ما به دل مگیر، همین است زندگی ♥️
من ڪه جز هم نفسی با ٺـو ندارم هوسی باوجود ٺو چرا دل بسپارم به ڪسی؟؟؟ ♥️
عاشقِ دلشوره های حینِ دیدارِ توام مثل وقتی که قنوتم در نماز از یاد رفت... ♥️
او یک بهشت بود ولی از بهشتِ او سهمم عذاب بود و کسی باورش نشد ♥️
ای خاطره‌ی مبهم از یاد نرفته در قلبی و از دست ولی فاصله داری ♥️
وقتی تو دل خوشی، همه ی شهر دل خوشند خوش باش هم به جای خودت هم به جای من تو انعکاس من شده ای ... کوه ها هنوز تکرار می کنند تو را در صدای من ♥️
تو همان چُرتِ خوشِ اوجِ سحرگاه منی كه به اندازه ی عيد رمضان می چسبد! ♥️