چون حل نمیشود به سخن، مشکلات عشق
در حیرتم که فایدهٔ قیل و قال چیست؟
#هلالی_جغتایی
صبحهای تکراری مرا خسته کرده است
حبسی میان یک وجب آغوشم آرزوست
#یگانه_حقپرست
از شانههایت صدای
روییدن
گیاه میآید
شب چه پهناور است
به روی کف دستهایت
که
هر روز هزاران پرنده
از آن آب مینوشند
قدرت من به بازشدن چشمهای توست
که مرا میان راه بیآبادی
به شکار میرساند
لانهی پرندگان
به روی گیاه است
و شکارگاه من
از فاصلهی دستهایت
تا لانه
هزاران سال راه است
که تا پرنده آب مینوشد
و گیاه میروید
من از این آبادی
تا آن آبادی
عاشق خواهم ماند…
#کبری_سعیدی
پی تو پیر شدم، باز ولی خوشحالم
تو جوان ماندی و من شد نود و نه سالم!
#سبحان_علیمحمدی
"قدرنشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی
قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی !
مادر این بوسه های چون مسیحایی ولی
مُرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی
من غبارآلود ِهجرانم تو اما مدتی است
عهدهدار ِ آن نگاه ِ لرزه افکن نیستی
یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست
بعد ِمن اندازه ی یک عشق، روشن نیستی!
لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل
از گزندِ بادهای هرزه ایمن نیستی!
چون قیاسش می کنی با من، پس از من هرکسی
هرچه گوید عاشقم،میگویی: اصلا نیستی!
دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم
اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی
#کاظم_بهمنی
میتابم و می تابم و هی میتابم
از زاویههای مختلف جذابم
از تیرهی آفتابگردانم که
هر صبح تولدی ز نو مییابم
#محمدعلی_ساکی
گر چه پیرم دل من "با تو" جوان میماند
بی تو هر ثانیه این دل نگران میماند
نبض احساس منی دست به دستم بدهی
عشق در سینهی من، قوت جان میماند
من به عشق تو قسم میخورم و این را بس!
که زِ عشق تو به قلبم ضربان میماند
ماه من باش، که در هر نفس از ظلمت شب
این دلم هم به هوایت در امان میماند
عطر گیسوی تو انگیزهی رؤیای من است!
حس زیبای تو در روح و روان میماند
چشم در چشم تو احساس مرا حدی نیست
چو به شعری بنویسم که زبان میماند
حد این عشق که داند که خدا میداند!
من چه گویم که زِ این عشق بیان میماند
#الهه_نودهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای لحظههای پر تپش عاشقانهام
پایان نمیدهم به حضور قشنگتان
#پریسامصلح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از اینستاگرام فاصله بگیرید، همه چیز رو متلاشی میکنه…
⛔️من در خانهام اینستاگرام را حرام اعلام کردهام…❗️❗️❗️
دو سه خط شعر نوشتم که بخوانی، خواندی؟
بغض کردم که ببینی و بمانی، ماندی؟
#پویا_جمشیدی
از این سیاهیها به عشاقت نوید است...
بخت تمام گریهکنهایت سپید است
هرقدر میخوانیم تکراری ندارد
این روضهها مانند قرآن مجید است
هر گریهام با قبل خیلی فرق دارد
هیئت به هیئت عهد ما با تو جدید است
مثل جوانمُرده به تو باید بگریم
فرمایش آقاست، دستور اکید است
من با توأم، مال توأم، عبد تو هستم
تا کور گردد هرکسی که با یزید است
اینجا برایت کشتهمرده بیشمار است
پس روضهات یکجور گلزار شهید است
ما با تو تضمینی سعادتمند هستیم
این جامهی مشکی خودش برگ رسید است
خون دلم از خندهام پربارتر بود
خیر غمت بالاتر از صدجور عید است
آنقدر آقایی که در روز قیامت
وقت شفاعت شمر در قلبش امید است
یک کربلا میخواهم و میدانم این را...
رد کردن از شخصی شبیه تو بعید است...
**
زینب چگونه زخمهایت را ببندد؟!
ای زخمی گودال خونریزی شدید است
#سیدپوریا_هاشمی
دیدنت از دور کافی نیست من کم طاقتم
من فقط وقتی در آغوشت بمیرم راحتم
با رقیبان مینشینی و صدای خنده ات
میشود اندوه و می افتد به جان غیرتم
عاقبت یک روز رسوا میکند این کوه را
رود غمگینی که راه افتاده روی صورتم
گیرم اصلا شاعر خوبی شدم اما چه سود
بی تو من فرمانروایی بی سپاه و دولتم
هیچ کس با نیت ماندن نیامد سمت من
مثل مسجدهای بین راه سردم،خلوتم
باتمام بد بیاری های تقدیرم هنوز
راضیم از اینکه نامت برده شد در قسمتم
گرچه نزدیکی به من اما رهایم میکنی
مثل فروردین و اسفند است با تو نسبتم
نه نیازی نیست عذرم را بخواهی مدتی ست
با همه وابستگی دنبال رفع زحمتم..
#سجاد_صفری_اعظم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امان خواه از گزند خلق در گرماختلاطیها
که عقرب بیشتر در فصل تابستان شود پیدا
#بیدل_دهلوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل ندادم که مرا یک روز خاکستر کنی
دل به تو دادم که حالم را کمی بهتر کنی
خستهام از هر نفس که بی تو باید بگذرد
خواستی با رفتنت این دیدگان را تر کنی
رفتی و از من گذر کردی زمانه این نخواست
در کنارم عشق را با عمق جان باور کنی
بعد تو با خاطراتت زندگی را ساختم
کاش برگردی برایم فکرِ بال و پر کنی
روز و شب با اشکهایم مینویسم بیصدا!
ای دل دیوانه باید با غم او سر کنی
گر چه شاعر نیستم اما دلم میخواست تو
با تمام جان و دل این شعر را از بر کنی...
#الهه_نودهی
عمریاست دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
#سعید_بیابانکی
فروختیم ابد را
غبارِ کثرتِ عالم، ز چشم برده احد را
که از سرابِ صنم برده ام ز یاد صمد را
چراغ عقل ز فرط هوای نفس خموش است
به دست خویش چرا کُشته ایم راه بلد را؟!
زیان نموده تر از ما نبوده کس به دو عالم
برای یک نفس اینجا، فروختیم ابد را
به روی بالش غفلت چگونه سر بگذاری
ز یاد برده ای ای دل مگر که سنگ لحد را؟!
تهیست دست تو چون سرو، قامتت به چه قیمت
ثمر نداشته باشی دگر چه فایده قد را؟
مبند دل که در آخر به زور تیغ اجل هم
فلک ز آدمیان پس بگیرد آنچه دهد را
خرابه ای شده این دل، مگر که عشق بیاید
که غیر او نبود چاره ای، ریا و حسد را
#عاصی_خراسانی
۱۳ آذر ۱۴۰۲
خوشدلم زینکه به او نامه نویسم شب و روز
مقصدم نیست که مکتوب رسد یا نرسد ...
#رفیع_مشهدی
از کنج قفس جنازه برمیدارم
از روی دلم گدازه برمیدارم
از روزنهی پگاه و شبنمهایش
هر روز امیدِ تازه برمیدارم
#مرضیه_ملکیان
خلاصه کرده خدا در تو دلبریها را
که پاک دستبهسر کردهای پریها را
برای اینکه ببینند باد در دستاند
به دست باد سپردند روسریها را
سر کلاس تو ننشسته است نادرشاه
که از تو یاد بگیرد ستمگریها را
برو کنار درختان که خشکشان بزند
و سروها بگذارند سروریها را
در این گرانی بازار پسته لب وا کن
دوباره تازه مکن داغ مشتریها را
#علیاصغر_مقنی
گل والامقام شهر نی ریز
دلم از شوق دیدار تو لبریز
شدم بیمار و دکتر درد من را
ز لبهای تو بوسه کرده تجویز
#مجتبی_کماندار
کاسهٔ شعر من از دست تو افتاد و شکست
عاشقان فرصت خوبی است غزل جمع کنید
#علیرضا_آذر