eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
درد را درمان تویی، این ناله را پایان تویی نسخه ای قطعی بر این حال پریشانم؛ حرم...
گاه اگر در پاسخ احوالپرسی‌های تو گفته بودم شادمانم،بشنو و باور مکن!
در شهر ما گناه بود عشق و شهریار زندانی ابد به سزای گناهش است
عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
دل بر سر راه عشق دادم در آتش عشق پا نهادم دیدم که تمام جسم وجانم آتش بگرفت و باز شادم
از هزاران، یک نفر مجنونِ لیلا میشود در دل معشوقه تنها یک نفر جا میشود عاشقی کردن عزیزم کار هر عاقل که نیست در میان صد مگس، پروانه شیدا میشود گرچه در دریا صدفهای زیادی بوده است لاجرم دُر در یکی تشکیل و پیدا میشود فکر پنهان کردن احساس خود هرگز نباش چونکه دل با رنگ رخسار تو رسوا میشود مردمان صرفا شبی را نام یلدا مینهند هر شبِ عاشق ولی جانکاه و یلدا میشود این سکانس آخر هر آدمِ دلداده است عاقبت در کنج خانه زار و تنها میشود
شبی که باتو شود طی شبی ست یلدائی نه این دقایق بی معنی اهورائی وان یکاد بخوانیم و در فراز کنیم به مقدم سحر جمعه ای تماشائی حضور مجلس انس است و دوستان جمعند خداکند که در این بزم عشق بازآئی ترنج وتیغ به کف؛منتظر سر راهت نشسته یوسف صدیق ،بسکه زیبائی کدام دیده زهجرت گریست این شب را امیر بادیه گرد، ای خدای تنهائی چگونه بی تو سپر می شود دقایق ما بیا که درب دلم تا مدینه بگشائی به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو حجتی ست زهرائی محسن پالیزدار
نه دل آزرده، نه دلتنگ، نه دلسوخته ام یعنی از عمر گران هیچ نیندوخته ام پاسخ ساده ی من سخت تر از پرسش توست عشق درسی ست که من نیز نیاموخته ام
از جان خودم خاطره سیرم کرده در آینه ی شکسته پیرم کرده شرمنده که در هوای تو می گریم دلتنگ شدن بهانه گیرم کرده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خویش را در جاده‌ای بی‌انتها گم کرده‌ام بعد تو صدبار راه خانه را گم کرده‌ام من غریب‌افتاده‌ای بی تکیه‌گاهم؛ سال‌هاست کوهِ خود را بین پژواک صدا گم کرده‌ام از عبادت‌های حاجتمند خود شرمنده‌ام گاه می‌بینم تو را بین دعا گم کرده‌ام! شیشه‌ی عطرم که حیران در هوایت مدتی‌ست هستی خود را نمی‌دانم کجا گم کرده‌ام زیر بار عشق از قلبم چه باقی مانده است؟ گندمی را زیر سنگ آسیا گم کرده‌ام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غمخوار من! به خانه‌ی غم‌ها خوش آمدی با من به جمع مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ می‌زنند می‌بینمت، برای تماشا خوش آمدی راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای من! به آخرین شب دنیا خوش آمدی پایان ماجرای دل و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیری‌ام سخنی بیش از این نبود منت گذاشتی به سرِ ما خوش آمدی ای عشق! ای عزیزترین میهمان عمر دیر آمدی به دیدنم، اما خوش آمدی
آدمیزاده اگر بی ادب است انسان نیست فرق ما بین بنی آدم و حیوان ادب است 🌹
به پایان آمد امشب هم، نیامد یوسف زهرا شد از عمرم صباحی کم، نیامد یوسف زهرا کجا دنبال دلدارم بگردم ایها العالم؟ تمامِ همّ ِ من شد غم، نیامد یوسف زهرا اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج یاصاحب‌صبر
مناجات فاطمیه! صاحـب‌عزای حضرت خیرالنّساء، بیا! ای بانــــــیِ شکسـته‌‌دلِ روضه‌ها، بیا! درد فراقــــــــتان به خدا می‌کُشد مرا رحمـــــی نما به حال دل این گدا، بیا! از بس به هجر رویتان عادت نموده‌ایم دل می‌رود به سمـــت گناه و خطا، بیا! ما در میان بحر گُنَه غوطــه می‌خوریم آقــــا نجــــاتمان بــده از ایــن بلا، بیـا! مشغول خویش و بندۀ دینار و درهمیم فکــــری به حال نوکــــــر زهرا نما، بیا! لطف شماست که گریه‌ی مادر نموده‌ایم ای سفـــــره‌دار واســعــــۀ هل اَتی، بیا! ای آخــــرین نگــــار دل آرای فاطــــمه! آقـــای من! برای رضــــــای خـــــدا، بیا! آقــا به حــــقّ چــــــادر خاکــی مادرت! آقــا به حــــقّ داغ دل مرتضــــــی، بیا! عجل الله
خوش به حال انارها و انجیرها دلتنگ كه می شوند، می تركند...
صدها غزل برای تو ای کیمیا کم است حتی غزل نوشته شود با طلا کم است با واژه ها که شأن تو انشا نمیشود شرمنده ام که قدرت این واژه ها کم است در جستجوی چشمه ی جوشان کوثرت سعی میان مروه و کوه صفا کم است موسی کجا و معجزه ی چادرت کجا در محضر تو معجزه ی صدعصا کم است یک جان که نیست لایق قربانی ات شدن عالم شود برای تو حتی منا کم است امروز آمدی به جهان٬ زود میروی من مانده ام که عمر گل آخر چرا کم است‌ اینجا نمان برو به همان لامکانی ات اینجا برای تابش نورت فضا کم است گفتم برای تو غزلی دست و پا کنم اما نشد بضاعت این بینوا کم است لطفی کن و سیاهه ی من را قبول کن بانو نگو که معرفت این گدا کم است
بخارا نوش جان حضرت معشوقه ی حافظ تو جان من شدی از این ثمرها قند میسازی
تا نيمه چرا اى دوست؟لاجرعه مرا سركش من فلسفه اى دارم يا خالى و يا لبريز ... 🚶🏿‍♂
آسوده چرا خفتی در نیمه شب یلدا .. در ماه نگاهی کن آشفته شو چون پاییز ✨🌙
مرا پرسی که چونی، چونم ای دوست؟ جگر پر درد و ،دل پرخـونم ای دوست شنیدم عاشقان را، می نوازی مگر من زان میان، بیرونم ای دوست...
هر از گاهی که هم از هر نگاهی بی گناهی و‌ هم در محضر قاضی نداری یک گواهی به هر حالت تمسک می‌کنی اما همیشه نمی‌دانی که محکومی به علت های واهی سرانجام همین دلبستگی ها هم جدایی است ولی پیوسته درگیری که می خواهی نخواهی به یک سو میخوری حسرت پریشانی به یک سو در این سو سو وزیدن ها بکِش کبریتِ آهی به آتش می‌کشی دار و ندار عاشقی را تصور میکنی بردی ولی در اشتباهی
چـشمِ‌من‌خیرھ‌‌بھ‌‌عکسِ‌قشنگت‌بندشدھ‌ ! بـٰاچہ‌حالےبـنویسـم‌کہ‌دلـم‌تـنگ‌شدھ(:🥀 دلتنگتیم 💔 1:20🖤
در سینه نشانده یڪ دل سنگی را هی زیر سوال برده یڪرنگی را ای ڪاش شبیه من گرفتار شود تا هضم ڪند معنی دلتنگی را
جاری است بینِ ما ، گِله ، گاهی شبیهِ عشق سَر رفتنی است حوصله ، گاهی شبیهِ عشق بینِ من وُ تو ، بینِ تو وُ من ، به هر دلیل صد دَرّه است فاصله ، گاهی شبیهِ عشق بی ‌خوابی است وُ خستگی وُ حل نِمی‌شود اِنگار این معادله ، گاهی شبیهِ عشق گاهی شبیهِ مرگ ـ دلم جُم نمی‌خورد با صد هزار زلزله ـ گاهی شبیهِ عشق از هفت شهر ، تا تَهِ یک کوچه ، می‌دَوی وَ رفته است قافله ، گاهی شبیهِ عشق گاهی پُر از حساب وُ کتابی ، شبیهِ عقل لَبریز شور وُ وِلوله ، گاهی شبیهِ عشق بی پاسخ است ، پُرسشِ بی ‌رحمِ روزگار گاهی شبیهِ مسئله ، گاهی شبیهِ عشق دنبالِ شادمانی‌اَم ، اما گُزیر نیست از رَنج هایِ حاصله ، گاهی شبیهِ عشق از زیر وُ بَم ـ به گفته یِ سهراب ـ آگَه است پایی که دارد آبله ، گاهی شبیهِ عشق بازی ، هزار مرحله دارد ، صَبور باش سخت است چند مرحله ، گاهی شبیهِ عشق بعضی «نَخیر» ها ، که پُر از لعن وُ نفرتَند دارند معنیِ «بله» ، گاهی شبیهِ عشق