eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مشکلت با من و احوال پریشانم چیست؟! قلب من تند نرو! صبر کن؛ آرام بایست -
صبح و ظهرش رانمی دانم فقط این را بدان صبح و ظهرم شب شد و با رفتنت تاریک شد
چرا مانند ما دلتنگ نمیشوند.. آیا در شهر آنها شب وجود ندارد؟
آمدی جانم به قـــربانت ولی دیگر برو...!! یک دو روزِ مانده را با خاطرت سر میکنم...
من به خاک افتادم امّا این جوانمردی نبود می‌توانستی نتازی بر من، امّا تاختی...
پیش تو هرقدر از دلتنگی‌ام گفتم، نشد  درد دل کردم ولی از دردهایم، کم نشد   رفتی و در خود شکستم، نیستم غمگین که سرو  بعد طوفان بر زمین اُفتاد، اما خم نشد   خواب دیدم در جهنم باز دنبالِ توام  بر غمِ عشق تو حتی مرگ هم، مرهم نشد   هیچکس جای تو را در خاطراتم پُر نکرد  بردی از یادم ولی، یادت فراموشم نشد   جز وصالت آرزوهای زیادی داشتم  مثل صدها آرزوی دیگرم، این هم نشد ..
♥️ خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
در خیالم بوسه‌باران می‌کنم نام تو را این گناهِ بی‌تو استغفار می‌خواهد چکار؟
هر لحظه می بینم تورا، هرچند نیستی! دیـگر گـرفـتـار مـن و در بـند نـیـسـتـی! گـاهــی سـراغـم آمـدی، آرام و سـرزده... می بینـمت، تـا می زنـم لبخند نـیستی! می خواستم خـیال تو با مـن بـماند و ... هـی چنگ میزنم به هـر ترفند، نیستی! هرچند میگفتی که میمانی، ولی انگار... اصلا نـبوده قـولی و... پـابـند نـیسـتـی! اصلا شبیه قـبل ها، آن عــشق کـودکـی... آن یار اشـعــار مــن و دلـبـنـد نـیسـتــی! تـغـیـیر کـرده ای، نـکـن انـکار بـی ثـمر... آری! به احساس و غمم سوگند! نیستی!
قلاب را بیفکن و تصمیم با خودش این حقِ انتخاب به ماهی سپردن است‌..
تو همان فردایی که باید به خاطرش زنده بمانم..
از من چه مانده در قمارِ آرزوهایم میبازم و "تقدیر" و "قسمت" نام میگیرند..
بی قراری ها نشانِ جوششِ هر عاشق است آبِ یک جامانده را نامی بجز مرداب نیست..
بی سایه‌تر از خویش حضوری ندیده‌ام حق دارد آفتاب قبولم نمی‌کند
خورشید دلم ناز گلم حضرت دلبر صبح تو بخیر سوگلی حضرت داور افسوس‌ بجای "گل من ، عشق ، نگارم" گویم به تو خواهر و تو گویی که برادر "عاصی" ❤️❤️❤️
چون صاعقه در کوره‌ی بی‌صبری‌ام امروز از صبح که برخاسته‌ام ، ابری‌ام امروز...
تو آن ابر سیه پوشی که باران در بغل دارد و با دشت دلم قهرست یا دائم جدل دارد گذشتن از تو دشوار است یا ماندن؟ نمی دانم زبان تلخی و چشمان تو کندوی عسل دارد منم صیاد در دام غزال تیزپا! حتی سکوت و خنده ها و گریه ام، عکس العمل دارد به دنیا اعتباری نیست اما عشق پابرجاست سرشت آدمی این تحفه از روز ازل دارد ته امروز و فردا کردن عاشق پشیمانی است نمی فهمی چرا ؟ دنیای آدم ها اجل دارد... قرار بی قراری های هم باشیم، دست ما توان خلق عشقی برتر از تاج محل دارد خمار خنده های زندگی بخشیم و این دنیا بدهکاری به ما یک چای با طعم غزل دارد @gida13
  بین جمعی که نشستند قضاوت بکنند کاش می‌شد که کمی هم به خدا جا برسد ✍ °•♡°•
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم کوهیم و تماشاگر رقصیدن رودیم
حسرتــ عشقی بہ دل دارم ڪه طوفـــان می‌ڪند زخم دل‌را بانمڪ عمریستـ ڪه درمان می‌ڪنم
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی دردیست در این سینه که همزاد جهان است از دادُ وِداد آن همه گفتند و نکردند یا رب چه قدر فاصله دست و زبان است خون می چکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من میکنم افشردن جان است از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود گنجی است که اندر قدم راهروان است -
ای هر سخنت قطره ی باران بهاری باید که بر این تشنه ی بی تاب بباری من معدن حرفم پرم از شعر و تغزّل امّا تو عزیزم به خدا حرف نداری سیب است و انار است و عسل هست و شکر نیز واجب شده بر خوان لبت شکرگزاری! تو قصّه ی "شیرینی" و من شاعر "مجنون" این گونه بعید است به من دل بسپاری! سیگار و غزل چاره ی بی حوصلگی هاست یک شعر بمان پیشم اگر حوصله داری ..
دگر از عمارتِ دل به جهان مرا چه حاصل که به سیل اشک، بنیادِ وجود خویش کَندم
مرا خیالِ تو بیخیالِ عالم کرد همان خیالِ تو ما را دچار این غم کرد!
عندما أحببتك، تمنيت أن تكسر مخاوفي وليس قلبي!  وقتی دل به تو دادم، آرزو داشتم ترس‌هایم را بشکنی، نه دلم را!
جز جدایی هیچ راهِ دیگری نگذاشتی ؛ میروم ، هرچند اصلاً این قرارِ ما نبود...! ... ‌
ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻴﻠﻪ ﻣﯽ ﺑﺮﯼ ﺩﻝ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺭﺥ ﻧﻤﯽ ﻧﻤﺎﻳﯽ
دست بردم که کشم تیر غمش را از دل تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست بهم
ﭘﻨﺒﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻪ ﺷﺪ ﭼﻮﻥ ﮔﻞ ﺷﮑﻔﺘﯽ؟ﮔﻔﺖ:ﺩﻭﺵ خوﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮ ﺗﻦ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺷﺪﻡ!