احساس که در بند جدل کردن نیست
محدود به بوسه و بغل کردن نیست
پیوسته معمای جهان می ماند
زن،مسئله ای برای حل کردن نیست
#مجید_افشاری
نامہات را تازه خواندم آفتاب بیغروبم!
بیگمان وقتی تو خوبی، من هم اینجا
خوب خوبم
مہربانی ڪردی و گفتی ڪہ از حالم بگویم؛
گاه دریاے شمالم، گاه توفان جنوبم
گاه برگم، گاه بادم، گاه سنگم، گاه چوبم
گاه رودے پُرخروشم، گاه سرگرم رسوبم
گاه چون آبادےِ دورے اسیر گردبادم
گاه مانند درختی در مسیر دارڪوبم
ڪاش آب چشمہ باشم، از تنت تب را برانم
ڪاش باد تشنہ باشم، از دلت غم را بروبم
غصّه خشڪ و تر ندارد، این سر و آن سر ندارد
شیشہے رنج و غمت را ڪاش بر سنگی بڪوبم...
#ناصر_حامدی
همه شب با دل دیوانهٔ خـود در حرفم
چه ڪنم جز دل خود نامهبری نیست مرا
#صائب_تبریزی
هردم ز شوق حلقهٔ زنجیر زلف او
دیوانه میشود دل آشفته رای ما...
#عبید_زاکانی
#السلام_علیک_یااباعبدلله
من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟
خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم
واژه های بدنت سخت به هم ریخته است
سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟
مثل مـــــادر وسط کوچه گرفتــــار شدی
تـــن پامــــال شـــــده در گذرت را ببرم
ولــــدی لب بــزن و نـــــام مرا بــــــاز ببر
تا به همـراه نســـــــیم این اثرت را ببرم
ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است
چــــــونکه باید بدن مختصـــــرت را ببرم
میوه های لب تو روی زمین ریخته است
بــا عبــــــــا آمده ام تـــــا ثمرت را ببرم
بت شکن بودی وبیش از همه مبعوث شدی
حـــالیــــــــا آمــــــده ام تــا تبرت را ببرم
شبــه پیغمبـــر من معجزه هـــا داری، حیف!
قســـمت من شــده شق القــمرت را ببرم
سفره ات پهن شده در همه دشت، کریم
ســهم من هم شده ســوز سحرت را ببرم
لشـــگر روبـرویت "آکله الاکبـــــاد" اســت
کاش می شد که علی جان جگرت را ببرم
بدنی نیســت که تشـییـع کنم ، مجبــورم
تـکه تـکه تنـــــــــی از دور و برت را ببرم
عمه ات آمده بالای ســــرت می گوید:
تو که رفتــی بگــــذار ایــن پدرت را ببرم
ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد
بگــــــذار ایـــن پـــــدر محتضـــرت را ببرم
مادرت نیست ولی منتظر سوغات است!
عطر گیســـوی تو از این سفرت را ببرم
(مصطفی هاشمی نسب)
اين سينه هواى يار ميخواهد خب
بى تاب شده قرار ميخواهد خب
لبخند كه ميزنى لبت ميشكفد
ما هم دلمان انار ميخواهد خب ...
#سید_تقی_سیدی
حالِ دلِ جامانده که تعریف ندارد
این داغِ جگرسوز که توصیف ندارد
مجنون و پریشان شدهی نام حسینیم
دیوانهی این واژه که تکلیف ندارد
#اربعین
#یاحسین
#یاصاحبصبر
@sherenur
دلم در دست او گیر است خودم از دست او دلگیر
عجب دنیای بی رحمی دلم گیر است و دلگیرم...
#حسین_منزوی
.
به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم !
که راه دور تر از عمر آرزومند ست'!
#هوشنگ_ابتهاج
اگرچه دوری و دیری، اگرچه دلسنگی
اگرچه با دلِ تنگم همیشه در جنگی
شکسته شیشهی قلبم، گلایه نیست که این
تقاصِ آینه باشد مجاورِ سنگی
شبیه شاخهی لرزان، چگونه شانهی من
به هق هقم ز غمت مینوازد آهنگی
بدون هیچ گلایه، شبیه مجنونم
که میکِشد به ابد بارِ سختِ دلتنگی
امیدِ وصل تو این مرده زنده میدارد
اگرچه فاصلههامان به قدر فرسنگی...
#سمیه_تقوی
سلام.
تو پیامهای ناشناس آیدی آقا جواد رو میخواستید !؟
من ندارم آیدیشون رو. اونی که داشتم دیلیت کرده
من اگر روزی شود نقاش این دنیا شوم
این جهان را عاری از هر غصه وغم می کشم
👤 #عباس_حیدری
درود 🌹 دلتان پر نور و سرور
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
#محمد جواد غفور زاده
ای کاش میرساند به دریا مرا حسین.
آه ای غمت قصیدهی بیانتها حسین!
غم با دلت عجين شده از ابتدا حسین!
در موی بیدهای جهان مویه میکنند
موسیقی عزای تو را بادها حسین!
ای حُسن بیبدیل! چه حُسن سلیقه داشت
آن که نهاد نام بلند تو را "حسین"
تا بوده نی به حرمت تو گل نداده است
این است فرق بین نی و نیزهها، حسین!
وقت نوشتن از تو قلم سرخ میشود
همخانواده است گل سرخ با حسین
من ماهی قناتم و روز و شبم یکی است
ای کاش میرساند به دریا مرا حسین.
ای شعر ناب نام تو را "آب" مینهم
تا بعد خواندن تو بگویند: "یا حسین"!
کبری موسوی قهفرخی
تو که دردآشنای اهل دردی
تو که دست کسی را رد نکردی
بگو حالا که دلهامان شکسته است
دلت میآید آیا برنگردی؟
#سیدحبیب-نظاری
پادشاهان پیاده در مسیر عاشقی
جای ماهم دست یاری بر شه عطشان دهید
کربلایی می شویم از برکت یاد شما
یک سلام از سوی ما بر حضرت جانان دهید
#مهمان_خدا
#چه_کربلا_نرفته_هاکه_کربلایی_اند
سلام ای صبح، خورشید سحرخیز!
به دیدار بهاری مستمر، خیز!
میآید از سفر، یک بار دیگر-
جهانِ از نفس افتاده! برخیز!
#سیدحبیب-نظاری
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
بازیچهی پچ پِچِ خلایق شدهایم
هر حرف بدی که بوده، لایق شدهایم
جز عشق، گناهمان چه بودهست بگو
آدم که نکشتهایم عاشق شدهایم!
━━━━💠🌸💠━━━━
#سیامک_مهرزاد
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
آری اگر ردای وصـالش به تــن نـشد
جای گلایه نیست که ما بی قواره ایم
━━━━💠🌸💠━━━━
#سیدپوریا_واصفی
ای آتش سودای تو خون کرده جگرها
بر باد شده در سر سودای تو سرها
در گلشن امّید به شاخ شجر من
گلها نشکفتند و برآمد نه ثمرها
ای در سر عشّاق ز شور تو شَغَبها
وی در دل زُهّاد ز سوز تو اثرها
آلوده به خونابهٔ هجر تو روانها
پالوده ز اندیشهٔ وصل تو جگرها
وی مهرهٔ امّید مرا زخم زمانه
در ششدَر عشق تو فرو بسته گذرها
کردم خطر و بر سر کوی تو گذشتم
بسیار کند عاشق از این گونه خطرها
خاقانی از آنگه که خبر یافت ز عشقت
از بیخبری او به جهان رفت خبرها
#خاقانی_شروانی
🍃
گر ز تن جانم و از سینه دل آید بیرون
تخم مهرت کِیام از آب و گل آید بیرون
گر مرا ریشۀ جان ز آب و گل آید بیرون
مهر جور تو مبادم ز دل آید بیرون
عشق جرمی است که در روز قیامت از خاک
این گنه هرکه ندارد خَجل آید بیرون
عهد من گر گسلد یار، دلم ممکن نیست
کز کف آن بت پیمانگسل آید بیرون
حذر از آه من سوختهجان کن کآتش
بارد ابری که ز دریای دل آید بیرون
هست دنیا چو خرابات، که شد هرکه در آن
داخل از کردۀ خود منفعل آید بیرون
چه عجب زین دل پرجوش که چون عِقد گهر
اشکم از دیده به هم متصل آید بیرون
کی تواند رهد از قید خودی، خود "مشتاق"
مگر از خویش به امداد دل آید بیرون
#مشتاق_اصفهانی
شاعر قرن دوازدهم
🍃