غمش در نهانخانهی دل نشیند
به نازی که ليلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام، ناقه در گِل نشیند
خلد گر به پا خاری، آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند؟
پی ناقهاش رفتم آهسته، ترسم
غباری به دامان محمل نشیند
مرنجان دلم را که اين مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
عجب نیست خندد اگر گل به سروی
که در اين چمن پای در گِل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
طبیب از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چون میان دو منزل نشیند؟
#طبیب_اصفهانی
جان میدهد به مرده فقط "ها" ی اسم تو
"هادی" نـگفتـه از دم عیـسی لَـبـالـبـم
#محمدبختیاری
ای گیسوانِ رهایِ تو، از آبشاران رهاتر
چشمانت از چشمهسارانِ صافِ سحر، باصفاتر
#حسین_منزوی
چنان با رفتنت سوزانده ای قلب صبورم را
که هر لحظه دلم تنگ و هوایم بی تو دلگیر است
#نگار_حسینی
عاشق شدن
چه حال غریبی ست،
خوب من!
لرزیدنِ نگاه و دل و
دست و شانه هاست...
#نجمهزارع
حرفهای قشنگ زیادی هست....که شبها
چقدر دلمان می خواهد
بگوییم....
بشنویم.....!
اما
حیف که با
یک "شب بخیر عزیزم"
تمامش می کنیم.....!!!🥀
هرچه را خواسته در ثانیه محتوم شده است
سرنوشت از قلمش بوده که مرقوم شده است
او بجز ظلمستیزی گنهی داشته است؟
جلوهی عالم قدسی به چه محکوم شده است؟
پادشاه جبروت است که محبوب خداست
صاحب جامعه از جامعه محروم شده است
شرف عقل از ایوان علیالنّقی است
عشق از لطف علی بوده که مرسوم شده است
کلّ طومار جهان در ید شایستهی کیست؟
کهکشان با نخ تسبیح که منظوم شده است؟
جان او آب زلالیست پر از نور هدی
جسم او آینه در آینه معصوم شده است
مشعل هر شب تاریک علی النّقی است
او مسیر ملکوت است که معلوم شده است
او که تاریکی دشمن جگرش را سوزاند
دهمین نور الهیست که مسموم شده است
#علی_رفیعی_وردنجانی
هزار حرفِ جگرسوز بر دهانم بود
شکست بغضم و کارم به گفتگو نرسید🚶♀
#حسیندهلوی
برایت بردن من تا خدا، تا نور آسان است
تو خورشیدی و بیشک دیدنت از دور آسان است
ولی ادارک نور آیا برای کور آسان است؟
به اعجاز نگاهت زنده کردی مردهدلها را
برایت بردن من تا خدا، تا نور آسان است
اسیر مهر و حلمت کن مرا چون مرد نصرانی
که با تو رَستَنم از این منِ مغرور آسان است
خودت سیب دلم را از حصار سنگها بردار
برای او که چید از آسمان انگور، آسان است
تمام بیتهایم درد دل بودند، میبخشی
کجا مدح سلیمان از زبان مور آسان است؟
#شاعرحسین_عباسپور
پژمردهام که بوسه بباری بر این کویر
باران مرا به یادِ تو آیا میآوَرَد؟
باران تو را به یادِ من اما میآورد
باران چه میهمان عزیزیست، با خودش
انبوه خاطرات به دنیا میآورد
هر روز پشت پنجره، لطفِ خیال تو
دستی به مهربانی بالا میآورد
باران؛ سکوتِ منجمدِ سالهای سال
خود را به پیشِ چشمِ تماشا میآورد
عشق است، عشق، عشق که هر موجِ رفته را
با پای خود دوباره به دریا میآورد
تا دل بَرَد دوبارهتر و عاشقانهتر
امروز میبَرَد دل و فردا میآورد
پژمردهام که بوسه بباری بر این کویر
باران چقدر حال مرا جا میآورد!
#مبین_اردستانی
یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست
یک لحظه هم از غیب، نگاه تو جدا نیست
این دانش بیحد مگر از سوی خدا نیست
در محضر تو پاسخ هر عالم و عارف
جز آیهی《سُبحانَکَ لا عِلمَ لَنا...》نیست
هر تیر نگاهت به هدف میخورد، آری
در ترکش چشمان تو یک تیر خطا نیست
از لطف احادیث و تفاسیر بلندت
در دین خدا تا به ابد شبهه روا نیست
تا اینکه سلامی برساند به تو از عشق
جابر همهی عمر دلش در نگرانیست
یک عمر گذشتهست ولی خاطر پاکت
یک لحظه جدا از سفر کربوبلا نیست
هنگام اذان است و چه رویای قشنگی
در صحن تو اینقدر شلوغ است که جا نیست
#علی_سلیمیان
مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر
وَ مسیری که فقط با یکی از ما دو نفر ...
یکی از ما دو نفر خواب عجیبی دیده است
ترسش این است مبادا یکی از ما دو نفر...
قول دادیم به هم عاشق هم میمانیم
به نظر میرسد اما یکی از ما دو نفر ...
گلهای نیست خدا خواست که آواره کند
یکی از ما دو نفر را یکی از ما دو نفر
چقدر سخت گذشت و چقدر پیر شده است
پشت این پنجره حالا یکی از ما دو نفر
آخرین حرف دلش نامهی کوتاهی بود
"دوستت داشتم" امضا : یکی از ما دو نفر ...
#جواد_محمدی_فارسانی
من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست
مانند من آسیــمه سر و دربـدری نیست
بسیار برای تـو نـوشتم غم خود را
بسیار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا کـه مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا بـرده و از مـن اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بـمانـنـد
وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست
بگذار تبر بـر کمر شاخه بکوبد
وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست
تلخ است مرا بودن و تلـخ است مرا عمر
در شهر به جز مرگ متـاع دگری نیست
ناصر حامدی
از غم عشق حکایت به صبا نتوان کرد
گله از دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
گر به دلجوئی عشاق ز جا برخیزی
چه قیامت که ز هر سوی بپا نتوان کرد
من از آن نرگس بیمار نکو دانستم
که دگر درد نگاه تو دوا نتوان کرد
بس که اطوار تو هر یک زدگر خوبترست
التفاتی ز جفایت به وفا نتوان کرد
طرف از موعظۀ بی عملان نتوان بست
گوش بر گفتۀ هر یاوه سرا نتوان کرد
گفت ناصح که دوای غم ((الفت))صبر است
راست فرمود و لیکن به خدا نتوان کرد
#الفت_اصفهانی
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم
سایهات نیز بیفتد به تنم میمیرم
بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم میمیرم
برق چشمان تو از دور مرا میگیرد
من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم
بازی ماهی و گربه است نظربازی ما
مثل یک تُنگ شبی میشکنم میمیرم
روح برخاسته از من، ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم
#کاظم_بهمنی
صبحت به خیر دختر زیبای آبها
خاتون شعر! حسن ختام خطابها
صبحت به خیر حادثهی خوب زندگیم!
ای جبر خوشتر از همهی انتخابها
هر صبح با صدای تو بیدار میشوم
با بوسهها، به جای سوال و جوابها
بوی تن تو، بوی خوش دستهای تو
پیچیده در اتاق، از آن سوی خوابها
لختی بخند! صبح مرا روشنی ببخش
ای خندهی تو روشنی آفتابها
با بودن تو حال دلم خوب میشود
مثل شراب در کف "حال خراب" ها
لب تر کن و به جان من و میوه می بریز!
ای! تو دلیل سکر تمام شرابها
آغاز سرخوشان سحرگاهی منی
پایان امن دلهرهها، اضطرابها
#انوش_ترابی