از عاشقانه ها غم غربت به من رسید
ته مانده ی شراب محبت به من رسید
تقدیر ،جان به لب شد و اقبال ،خون جگر
تا دور زد پیاله و نوبت به من رسید
تنها غمی که خورده و رنجی که بُرده ام
از خورد و بُردِ سفره قسمت به من رسید
زحمت به من رسید همیشه به راحتی
بر عکسِ راحتی که به زحمت به من رسید
از جستجوی عافیت انگار عاقبت
این یک دو حرفِ واژه ی آفت به من رسید
از لطف بی دریغ رفیقان مشفق است
تیری که از کمان ملامت به من رسید!
با این همه به دیده منّت نهاده ام
هر حکم کز خزانه حکمت به من رسید
# جوادجعفری_نسب
#عضوکانال
باسم رب الشهید
باران شدند و تا ابد، با عشق باریدند
مهتاب بودند و به روی شب درخشیدند
رفتند و با یک کهکشان فریاد برگشتند
وقتی که دست اهرمن ها داس را دیدند
رفتند و گل کردند در باغی پر از لاله
پرواز کردند و به خون خویش غلتیدند
طوفان شدند و بارش غیرت گرفت و بعد
آهسته و آرام در تابوت خوابیدند
آنانکه همچون صاعقه در عالم بالا
پله به پله آسمان را در نوردیدند
پروانه سان حول حریم شعله ای زیبا
تا صبح روز وصل دور شمع چرخیدند
آهسته و آرام مثل ماه در برکه
رفتند آنانکه وطن را خوب فهمیدند...
#زینب_حسامی
کنون که گردش ایام را ثباتی نیست
همان خوش است که در عشق بگذرد ایام
#ملک_الشعرای_بهار
زل بزن در چشم من بگذار وقت رفتنت
خوب بدمستی کنم این فرصت محدود را
#جواد_منفرد
چرا بیهوده میکوشیکهبگریزی زِ آغوشَم
ازینسوزَندهتَر هَرگزنَخواهییافتآغوشی
#فروغ_فرخزاد
درد را وارونه کردم تا فراموشش کنم
درد اما درد باقی ماند و من رفتم ز یاد
#فاطمه_دستجردی
غزل شمارهٔ ۹
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را؟
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را؟
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آیینهساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر ز عالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشیدِ کعبه، ماهِ کلیسا کنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را
با خیل غمزه، گر به وثاقم گذر کنی
میر سپاه شاه صفآرا کنم تو را
جم دستگاه ناصردین شاه تاجور
کز خدمتش سکندر و دارا کنم تو را
شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت
زیبد که تاج تارک شَعرا کنم تو را
#فروغی_بسطامی
رباعی شمارهٔ ۱۲
تا دل به هوای وصل جانان دادم
لب بر لب او نهاده و جان دادم
خضر ار ز لب چشمهٔ حیوان جان یافت
من جان به لب چشمهٔ حیوان دادم
#فروغی_بسطامی
رباعی شمارهٔ ۱۵
تا دست ارادت به تو دادهست دلم
دامان طرب ز کف نهادهست دلم
ره یافته در زلف دل آویز کجت
القصه به راه کج فتادهست دلم
#فروغی_بسطامی
خلقت آدم
نعره زد عشق که خونینجگری پیدا شد
حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
فطرت آشفت که از خاک جهان مجبور
خودگری خودشکنی خودنگری پیدا شد
خبری رفت ز گردون به شبستان ازل
حذر ای پردگیان پردهدری پیدا شد
آرزو بیخبر از خویش به آغوش حیات
چشم وا کرد و جهان دگری پیدا شد
زندگی گفت که در خاک تپیدم همه عمر
تا از این گنبد دیرینه، دری پیدا شد
#اقبال_لاهوری
تا زنده باشم چون کبوتر دانه میخواهم
امروز محتاج توام؛ فردا نمیخواهم
آشفتهام... زیباییات باشد برای بعد
من درد دارم شانهای مردانه میخواهم
از گوشهی محراب عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل میخانه میخواهم
میخندم و آیینه میگرید به حال من
دیوانهام، همصحبتی دیوانه میخواهم
در را به رویم باز کن! اندوه آوردم
امشب برای گریهکردن شانه میخواهم
#علیرضا_بدیع
مرا ببخش بدی کردهام به تو گاهی
کمال عشق، جنون است و دیگرآزاریاست
#سهیل_محمودی
من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم
من و تو کوه شدیم و نمیرسیم به هم
#فاضل_نظری
نگاهت را بیا بر دار از دار الشفا امشب
من از دار المجانین... آرزوی کربلا دارم
#محمدجواد_منوچهری
تا مِیل نَباشَد به وِصال از طَرَفِ دوست
سودی نَکُنَد حِرص و تَمَنّـا که تو داری...
#سعدی
همیشهعشقبهمشتاقان،پیاموصلنخواهد داد
که گاه پیرهن یوسف، کنایه های کفن دارد
#حسین_منزوی
سلام تازهات از چیست؟ ای بــــرف
مگر صدبار پامالت نکردیم؟!
#میلاد_عرفان_پور 🌱
شب دوشین، تبسمهای پنهانی که میکردی
نمکپاش جراحتهای پنهان من است امشب
#صائب_تبریزی
گر ز خاکآسودنت آسوده میگردند خلق
تن به خاک تیره ده، آسایش دلها طلب...
#صائب_تبریزی