eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای در پی گنج، گنج و گنجینه علی ا‌ست ای اهل ‌عمل، دست پر از پینه علی‌ است ای آن که به دنبال خدا می‌گردی دنبال علی باش که آیینه علی ا‌ست
در سینه ی من انار را پیدا کن آن میوه ی تاجدار را پیدا کن تا شعر تو معنای شکفتن بدهد هم قافیه با بهار را پیدا کن!
ای عشق همیشه بی خبر می آیی آمیخته با خون جگر می آیی با من همه ی حرف حسابت این است کی از دل پیله ات به در می آیی!
با مِهرِ گِلم را سرشته اند❤️ در تار و پود ذاتی من عشق ، رشته اند دست منست و دامن انها، به افتخار✌️ نام مرا کنیزکِ نوشته اند سلام 🌹
اول هوس و شیطنتی پر هیجان بود، نوعی طپشِ قلب، شبیهِ ضربان بود! کم کم همه‌ی دغدغه‌ام دیدن او شد انگار که جذاب ترین فردِ جهان بود! هی رفتم و هی دیدم و هی آه کشیدم، دلبستگی‌ام بیشتر از تاب و توان بود... میخواستم اقرار کنم عاشقم اما... [ چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود؟ ] فهمید که دیوانه و دلبسته‌ی اویم [ از بس‌که اشارات نظر، نامه‌رسان بود ] القصه گرفتار دل هم شده بودیم روزی که جوان بودم و او نیز جوان بود... از آنچه میان من و او بود چه گویم؟ مجنونِ زمان بودم و لیلایِ زمان بود اما وسط آنهمه دلبستگی و عشق، معشوقه‌ام انگار کمی دل‌نگران بود! خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده... من زاغه نشین بودم و او دختر خان بود! کم کم به خودش آمد و فهمید چه کرده... حق داشت که پا پس بکشد، بحثِ زیان بود! اصلا تو بگو، دختر خان با دک و پوزش، هم شأن من پاپَتیِ غاز چران بود؟! البته که نه! رفت... خدا پشت و پناهش اصرار چرا؟ قسمتِ او با دگران بود... او رفت و غمش شعله به جان قلم انداخت! من ماندم و یک دفتر و طبعی که روان بود... یک مشت غزل شد همه‌ی دار و ندارم، دیوان بزرگی که پر از آه و فغان بود... بیش از دو دهه دور خودم گشتم و گشتم دل در گروِ عشق و سرم در دَوَران بود... گفتم که بدانید وفا، عشق، دروغ است! من تجربه کردم، به همین قبله چَخان بود... حُسنش همه گفتند و من سر به هوا را... آگاه نکردند به شرّی که در آن بود...! ویروس، خطرناک تر از عشق ندیدم یک قاتل بِالفطره اگر بود، همان بود! هی ریشه زد و ریشه زد و ریشه کَنَم کرد این توده‌ی بدخیم گمانم سرطان بود...
برای با تو بودن من به هر در میزنم؛ حتی "فلسطین" میشوم اما؛ به "اِشغالم" نمی‌آیی..
پلک بر هم بزن اين چشم اذان پخش کند اشهَدُ انّ " تو" در کل جهان پخش کند   خنده بر لب بنشان حالت لبخند تو را بدهم "حاج حسين و پسران" پخش کند   بغلم کن همه جا ! شهر حسودی بکند چشم تو بین زنان تیر و کمان پخش کند   باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده  راز ديوانگی ام را به جهان پخش کند   بشود فاشِ همه راز اشارات نظر! قصه عشق مرا نامه رسان پخش کند   شعر من خوبترین شعر جهان است اگر آنچه از روی تو دیده ست زبان پخش کند   وصف زیبایی تو در همه ابیاتم آب درياشده تا قطره چکان پخش کند   ... درد یعنی تو نباشي بغلم ناز کنی  راديو لحظه اي آواز بنان پخش کند  
از زلزله و عشق خبر کس ندهد آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای...
40.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی استاد عباس شاه زیدی «خروش» بشر که قدرت فهمیدنش همین قَدَر است چگونه فرض کند مرتضی علی بشر است نه ممکن است نه واجب، علی کسی دگر است مسلّم است خدا نیست، از بشر که سر است! به عجز خم شو و زانو بزن در این درگاه بگو که اشهد انّ علی ولی الله
هم روی مرا نقاب میزد خورشید هم چشمِ مرا به خواب میزد خورشید هر صبح تمام کوچه ها را با عشق نقاشی آفتاب میزد خورشید! ☀️
گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است تا حواس احدی جمع به بغضم نشود آرزو می‌کنم ای کاش دلش چون مویش پیش چشم کسی آشفته و درهم نشود من که بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی گیر لحن بم مردانه‌ی محکم نشود شده حتی به دعا دست برآرم که :”خدا! برود مشهد و برگردد و آدم نشود” خون دل خوردم و حرفی نزدم تا شاید مهربان تر بشود، تازه اگر هم نشود- با من ساده همین بس که مدارا بکند عاشقم هم که نشد، خب به جهنم! نشود نفیسه سادات موسوی
آدمها رو ذخیره نکنیم برای روزهای مبادا؛ اگر برای کسی نصفه و نیمه‌ایم و او تمامش را برایمان خرج می‌کند توی آب نمک نخوابانیمش؛ هی بگوییم اگر هیچکس نباشد این آدم هست که تمامِ خودش را پای من می‌گذارد! آدمها یک روز ته می‌کشند بی اینکه بفهمید و زمانی به خودتان می‌آیید که دیگر هیچ راهی برای بازگرداندن آدمی نیست که احساسش را صادقانه خرجتان کرده بود ...! ✍ فاطمه خرازی
از دست تو من چه‌ها کشیدم ای دل! جـز خـیره‌سری از تـو ندیدم ای دل! گفتی که بدون عشق دنیا هیچ‌است امـروز به حـرف تـو رسـیدم ای دل!
آن طبیبی که مرا دید در گوشم گفت درد تو دوری یار است به آن عادت کن
همین که میگُذری از مقابلم خوب است چه خوب جانِ مرا میبری، ادامه بده...
گردنت کج می‌شود،یک شهر می‌ریزد به هم، تا ڪہ می‌ریزد چنین آن زلف زیبا یڪ طرف
سلام
گر علی ساقی عشق و حرمش همچو سبوست "عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست" چون بهار است اگر او ، همه ی سبزی از او "به جهان خرم از انم که جهان خرم از اوست" 🌴🕯🌴
احوال دل مپرس که خون ریزد از قلم وقتی که می‌رسم سرِ شرحِ بیانِ دل
فقط غروب ها نیست که دل گیر است دلت که گیرِ کسی باشد ، هَمیشه میگیرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بی هوا عشق می‌زند به سرت...
چیدن سیب و کمی عصیان فدای چشم تو پوچی این قرن بی عرفان فدای چشم تو رنگ کاشی های مسجد شاه دارد چشم هات از "خمینی شهر" تا  تهران فدای چشم تو برنوی مشروطه خواهی مرد لر می خواهد و هر فلانی زاده ی "بَهمان" فدای چشم تو .گ دختر افراسیابی  *"گُلونی*  بَکو د سر از لرستان تا به تنگستان  فدای چشم تو زیره  ارزانی کرمان  سرمه بر چشمت نکش لشکر آغا محمد خان فدای چشم تو خون صد ها صدر اعظم از لبانت می چکد قمصر و ابیانه و  کاشان  فدای چشم تو شاعری با خط عبری ابروانت را نوشت شد مسلمان گبر بی ایمان فدای چشم تو مثل داش آکل مرا مرجان نگاهی کشته است عاشقان  دختر ساسان فدای چشم تو چون که شعر صائب جان را نمی فهمی گلم می نویسم ساده و آسان ،فدای چشم تو ❤️
با تُو مِی چَسـبد فقـط رَفـتن به قَـعر عاشِقی وَرنه در بابِ هَوس بازی که آدم قـَحط نيست!
. باور کنید چاره ی هر درد ، خنده نیست نیشی به قدر نیشِ عزیزان گزنده نیست عمریست خنده از سرِ ِدرد است و زورکی چیزی شبیه خنده ی زوری کُشنده نیست تقصیر بِرکه است که هِی موج می زند آری ! وگرنه ماه که زشت و زننده نیست وقتی پُر است روی زمین از کلوخ و سنگ دنیا پناهِ غربتِ بالِ پرنده نیست این عادت است  می برد او را  وگرنه رود از روی شوق ، جانبِ دریا رونده نیست یک عمر خنده کردم و دردی دوا نشد باور کنید چاره ی هر درد ، خنده نیست
‍ وقتی که دریای محبت در دلت باشد هر جا گره افتاد انجا منزلت باشد دائم برای دستهای این و آن چتری باید خدا آیینه دار محملت باشد مانند گلها فارغ از هربغض میخندی ترسی نداری زهردر آب و گلت باشد چون ابرهستی در مسیر رود میباری بیمی نداری سنگ حدفاصلت باشد تا شانه بالا میزنی آیینه میفهمد این اخم ها سهل است سد مشکلت باشد تو آسمانی مهربانتر از زمین هستی آنقدر خوبی که، خدا هم عاشقت باشد ✍
•{وقتی همه جا از غزل من سخنی هست یعنی همه جا، تو، همه جا، تو، همه جا، تو پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟ تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟}• 🌸🌸🌸
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
شاعران عزیز که در کانال حضور دارند، میتونن اشعار خودشون رو به لینک ناشناس بفرستن تا در کانال بارگذاری بشه از حضور شما خرسندیم😍 و آماده‌ی شنیدن نظرات و انتقادهای شما هستیم https://abzarek.ir/service-p/msg/943440 @abadiyesher