eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من می‌روم ز یاد تو کم کم... غمت مباد!
گُلی به نام «تو» در بازوان من وا شد!
بزن باران که وقت راستی معیار خواهی شد الف قدی که از اندوه‌ ما سرشار خواهی شد بزن باران بزن، امشب عصای دست ما هستی عصا هستی، ولی با حق نباشی مار خواهی شد بگو از قهرمانان در فرود خط به خط خویش وگرنه جای لب‌ها، صاحب منقار خواهی شد لباس سبز سربازی به تن کن ای درخت، امشب وگرنه صبح در میدان حسرت دار خواهی شد شب از لالایی اره به دستان، خواب اگر رفتی سحر ماهیتت هیزم که شد، بیدار خواهی شد به رستم گفتم از «خان»بازی‌ات برگرد، با این کار اگر در این میان «سالار» نه، «سردار» خواهی شد و می‌دانستی ای ققنوس! وقت اوج پرواز ا‌ست به خود گفتی که توی شعله معنادار خواهی شد! چه تابوتی است این تابوت! نه، تخت سلیمانی‌ است برای پر زدن، تا نسل‌ها معیار خواهی شد! تو رستم نیستی، سهراب هم... –طوری که می‌گویند– ولی در قالب اسطوره‌ها تکرار خواهی شد!
☕️ وقتی که دارم با تو چای عشق می‌نوشم دکتر غلط کرده بگوید چای ممنوع است
مولانا مَصلحت نیست قیاسِ رُخِ تو با خورشید شمس اگر اذن طلوع از تو بگیرَد ادب است
کاش هَر صُبح به دیدارِ تُو بیدار شُدن تو دَوا باشی وبا عِشقِ تو بیمار شُدن 🌸 🌸🌸
یک لحظه سرم شلوغ شد، رفت از یاد لعنت به منی که در فراغت شد شاد بی باده خرابم از همان روزی که در برکه ی دل نقش رخت، ماه افتاد
شعر پر آرایه تودرتو نباشد ،بهتر است هرچه باشد قافیه، گیسو نباشد، بهتر است خودکشی دارد هزاران راه اما زیر غم خودخوری در گوشه‌ی پستو نباشد، بهتر است در به در دنبال دیوارم برای هق‌هقم سر فقط وابسته به زانو، نباشد بهتر است اشک گاهی می شود تسکین دردت منتها پابه‌پای عشق و رودر‌رو نباشد، بهتر است از کجا پیدا شد این «خرچنگ» بدهیبت خدا!!! زندگی در چنگ این زالو نباشد، بهتر است حال و احوالت عزیزم روز زیبایت به‌خیر دلبر شیرین من اخمو نباشد، بهتر است تا که از حرف و حدیث دیگران راحت شوی روی چشمت عشق من ابرو نباشد، بهتر است انقدر از زلف می گویند شاعرها که من غیرتی گشتم سرت را مو نباشد، بهتر است گریه را بس کن به قرآن در میان شیرها عشق در پیراهن آهو نباشد، بهتر است خوشکلی بانوی من بس کن تو هم، از من نخواه آینه در کیف زیبارو نباشد، بهتر وقت پایان ملاقات است و من زندانی ام! خانه‌ی بی عشق و بی بانو، نباشد بهتر است 📚گیدا
نگاه لطف تو یک‌عمر شاملم بوده است اگر خیال من از هر دوعالم آسوده است برای شاعر ما خانه‌ای ا‌ست در جنّت امام صادق علیه السلام فرموده است پ.ن؛ قاب یادگاری از اجتماع نوحه‌سرایان کشور در قم با دوست و برادر شاعرم کربلایی
گر به دیوانم شود پر، دفتر این زندگی شاه بیت دفتر و دیوان شعر من تویی
كاش خوبان همه از عاشق خود جان طلبند تا به هر بوالهوسى عاشقى آسان نشود ‌‌
غیرتم بر تو چنان است که گر دست دهد نگذارم که درآیی به خیالِ دگران ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رفته‌ای، گرچه دلم منتظرِ برگرد است چقَدَر صبر از این زاویه‌اش نامرد است🥲
غیرتم بر تو چنان است کـہ گر دست دهـد نگذارم که درآیی به خیال دگران ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱پیغام غمت سوی دلم می‌آید زخمت همه بر روی دلم می‌آید دل پیش درت به خاک خواهم کردن کز خاک درت بوی دلم می‌آید🌱
سزای خوبیِ بی حد و حصر ،سوختن است من آن درخت بلندم که هیزمش کردند
کمندِ عشق را پیچیدگی این بس که در دامش گرفتاری ا‌ست آزادی و آزادی گرفتاری ...
به حجابی که مرا از تو جدا اندازد پیرهن چیست! که حتی به بدن معترضم!
کالا اگر گران بشود بایدش فروخت دیدیم ‌سر گران شده، سر را فروختیم مرقد پاسدار شهید محسن حججی رحمه الله
همیشه های مشامم شمیم زلف تو دارد تو با منی و نیازی به بوی پیرهنت نیست...
گفتم ای دوست، همین هفته قرارِ من و تو مرگ هم طعنه زد و گفت که: إن شاء الله!
شدی در چشم‌هایش خیره ای دل! سادگی کردی از این پس هیچ‌کس را غیر از او زیبا نمی‌بینی
هر چه گشتم در بسـاطم شعر نیست ساده‌تر می‌گویم امشب؛ شب بخیر
مرا به زاويه ی باغ عشق مهمان کن در اين هزاره فقط عشق ،پاک و بی رنگ است
ببین خود را درون قابِ چشمانِ پر از شوقم چه عکست روی موجِ اشکِ من جذاب می افتد