هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
♡
خورشید تو خندید، دلم روشن شد
از نور تو شورهزار دل گلشن شد
وقتیکه به من نگاه کردی ای دوست
کوه غم من بهقدر یک ارزن شد
#زینب_نجفی
#راجی
@eitaaparvanegi
آبادی شعر 🇵🇸
♡ خورشید تو خندید، دلم روشن شد از نور تو شورهزار دل گلشن شد وقتیکه به من نگاه کردی ای دوست کوه غم
کانال اشعار زیبای خانم راجی بزرگوار🌸
هدایت شده از بارشهای قلم من
این قلب رمنده را عوض کن یارب
روح شکننده را عوض کن یارب
من بنده عاصیام خودت میدانی
اصلا منِ بنده را عوض کن یارب
#مستان
@mastanehaye_man
آبادی شعر 🇵🇸
این قلب رمنده را عوض کن یارب روح شکننده را عوض کن یارب من بنده عاصیام خودت میدانی اصلا منِ بنده ر
کانال اشعار شاعر عزیز خانم مستان گودرزی 🌸👌👌
در سینه من زخم زیتون ریشه دارد
زخمی که در دریایی از خون ریشه دارد
من تک درخت سبز پاییزم که در من
دلشورههای بید مجنون ریشه دارد
زخمی سراپایم، سراپا زخمیام من
زخمی که در چنگال صهیون ریشه دارد
چشمان من ویرانی تاریخ را دید
در چشم من صدها شبیخون ریشه دارد
با خشتخشتش بغض کردم، مویه کردم
تاریخ من در قدس محزون ریشه دارد
روزی دوباره سبز خواهم شد سراسر
در من هزاران دشت زیتون ریشه دارد
#علی_اصغر_شیری
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
مزّه ی چای هل وشعـر وهوای پاییز
توی ایوان دلم، با تو دل انگیز و خوش است
#منیژه_کمالی
#شفق
میان هرج و مرجِ شهر دنبال کسی هستم
کسی آیا ندیده در حوالیّ خودم من را؟
#احمدجواد_نوآبادی
اینجا شکسته قاعده ها را ضریب عشق
مستی نکرده از تو خماری کشیده ام ...
#حسین_مرادی
آدمیزاد است دیگر ، دوست دارد دق کند
گاه گاهی گوشه ای بنشیند و هق هق کند
با خودش خلوت کند از دست بی کس بودنش
هی شکایت از خودش، از خلق و از خالق کند
من شدم این روزها خورشید سرگردان که حیف
در پی ات باید مکرر مغرب و مشرق کند
آن قـدر با چشم هایت دلبری کردی که شیخ
جرأت این را ندارد صحبت از منطق کند
حد بی انصاف بودن را رعایت کن... برو !
ماندن تـو می تواند شهـر را عاشق کند
کاش می شد کنج دنجی را شبی پیدا کنم
آدمیزاد است دیگر... دوست دارد دق کند
#شایان_مصلح
ای یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای؟
وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیدهای؟
ای سروِ خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیدهای
گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنت
فردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیدهای
بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم
وز ناوکت پر خون شدم از من چرا رنجیدهای؟
#سعدی
سوختم از دوری ات با بی قراری ساختم
بی تو عمری با غم چشم انتظاری ساختم
وعده ی امروز و فردایت مرا پابند کرد
تا به آب و دانه ای مثل قناری ساختم
خاطراتت وقت دلتنگی دوباره جان گرفت
خانه ای از عکس های یادگاری ساختم
لحظه ای باران نم نم،لحظه ای رگبار و سیل
با تو و رفتارت ای ابر بهاری ساختم
دوستم داری نداری؟ دوستت دارم ولی
مثل حافظ با غم عشق و نداری ساختم
#سید_علیرضا_جعفری
میرسد لحظهی پایانی عیاشیتان
شده نزدیکتر از پیش فروپاشیتان
#علی_سلیمیان
#طوفان_الاقصی
درسِ عبرت
داده ثمر باغِ مصفایِ شهادتهاش
تاریخ سرشار از شکوهِ استقامتهاش
طوفانِ الاقصی شرر بر جانِ صهیون زد
این است تازه اولین فصلِ حکایتهاش
نزدیکتر گردد به پایان غُدهی صهیون
از این حکایت هر چه گردد خوانده قسمتهاش
آنکه به جان یک جهان رنگ مصیبت زد
شکرِ خدا حالا شده وقتِ مصیبتهاش
لعنت به صهیونی مرامانی که در تاریخ
حامیِ او بودند هنگامِ خیانتهاش
آنانکه نامردانه خنجر دست او دادند
کردند جایِ هر ستمکاری ، محبتهاش
آنانکه در تفسیر خوب از ظلم و بیدادش
ماندند پایِ میزِ تشریحِ قساوتهاش
دلسوز صهیونند در این بُرهه آنان که
دم بر نیاوردند عمری از جنایتهاش
وقت است تا آنانکه سر در برف پوشاندند
هشیار گردند از مرور درسِ عبرتهاش
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#احمد_رفیعی_وردنجانی
#شکست_غیر_قابل_ترمیم
ما را به دل کی از ستمگر بیم باشد؟
کی شیوه ی ما سازش و تسلیم باشد؟
یک لحظه دست از این عقیده بر نداریم
حاشا که حق جز آنچه می دانیم باشد
نور حقیقت می شود آخر نمایان
ظلمت اگر عمری پیِ تحریم باشد
گردد نصیب او شکستی مفتضح تر
بگذار دشمن بر همین تصمیم باشد
طعمِ شکستِ ظلم،شیرین است بر ما
خاصه که (#غیر_قابل_ترمیم)باشد
#شکست_غیر_قابل_ترمیم
#احمد_رفیعی_وردنجانی
می گذارم تا سرم را روی آن دوشی که نیست
گریه خواهم کرد در گرمای آغوشی که نیست
مانده در آیینه چشمی خیره در چشمان من
حرف ها دارم بگویم از تو با گوشی که نیست
می رسد الهام شعر تازه ای از راه با
چشم های مست و خندان غزل نوشی که نیست
نیستی و من به یاد کودکی هامان هنوز
می دوم در تپه ها دنبال خرگوشی که نیست
دست های مهربان کوچکی که باز هم
می تکاند خاک را از روی روپوشی که نیست
لحظه ی دلتنگی ام را زنگ خواهم زد ولی
هیچ چیزی بدتر از وقتی تو خاموشی که نیست
#سید_علیرضا_جعفری
این باورِ ماست، سَنُصَلّی فِی القُدس
حق یاورِ ماست، سنُصَلّی فی القدس
آن روز امامتِ نمازِ جمعه
با سرورِ ماست، سنصلّی فی القدس
علی ساعدی
#فلسطین
#صبح یعنی تو بخندی دل من باز شود
پلک بگشایی و از نو غزل آغاز شود
#صبح یعنی که دلم گرم نگاهت باشد
آسمان، عشق، زمین با تو هم آواز شود
#صادق_علیزاده
صبح زیبا برتو وبر زندگی خندیده است
بوی گلهای بهاری در هوا پیچیده است
بلبل از شادی به پروازآمده در باغ ها
با حیا و شرم روی سبزه را بوسیده است
شاپرک پرواز کرد آمد به روی گل نشست
او کمی از شهد گلها با ولع نوشیده است
هرکه مهر آورد لبخندی به هستی هدیه داد
گوی سبقت ازهمه زیبارخان دزدیده است
#شیوا_روحی_فر
☘
به بیداری رسیده اوج وجدان
زند فریاد بر هر ظلم نادان
که دوران بزن دررو سر آمد
چه پیدا میشود انگیزه در جان
#پرویز_استاد
#رژیم_صهیونیستی_محکوم_به_زوال_است
«صبح آمده باز با نشاط و لبخند»
با آبیِ چشمهاش و گیسوی کمند
با عشق و امید باز کن پنجره را
در را به روی غصه ی دیروز ببند
#مهرآفرین
🌼
صبح آمده باز با نشاط و لبخند
غمگین منشین به روی دنیا و بخند
با روی گشاده و نگاه پرمهر🙂
بنشین سر سفره با عیال و فرزند👨👩👧👦
#حضرتباران
🌼
"صبح آمده باز با نشاط و لبخند"
پخش است در آسمان گلاب و اسپند
دل منتظر است چشم خود باز کنی
خورشید به چشمان تو خورده پیوند
#محمدحسنمحمدی
.
💠 فرمانده میدان
تجلّی کرد تا حیران کند خورشید تابان را
مهی که یادمان میآورد پیر جماران را
به زیر گام او میدان که نه دنیا چه سرمست است
که گام محکمش جان میدهد مردان میدان را
شکافد بحر غمها را به اعجاز کلام خویش
عصا برداشت تا باطل کند سحر یهودان را
چه شوری میکند برپا، چه شیرین میکند غوغا
چه مجنون میشود جانها که مشتاق است جانان را
به باغ حکمتش با هر نفس گل میکند امّید
به جنگ لشکر احزاب آورده است ایمان را
از این طوفان اقصی کفر سالم برنمیگردد
که این مرد الهی میکند تأیید طوفان را
به هرچه از لبش میبارد ایمان و یقین دارم
که میبیند تو گویی هر زمان پیدا و پنهان را
برای فتح قدس آمادهایم و جان به کف داریم
بده فرمانده کل قوا این بار فرمان را
✍️#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۲/۰۷/۱۸
#اللهاکبر
#طوفان_الاقصی
#مرگ_بر_رژیم_صهیونیستی
#رژیم_صهیونیستی_محکوم_به_زوال_است
🍃
خورشیدبه روی باغ میزد لبخند
پروانه به روی غنچه میریزد قند
فنجان سپیده را پر از شادی کن
برخیز و دهان غصه با خنده ببند
#صفیه_قومنجانی
در خواب دیدم دیگری
بوسیـده رویت را
ایـن خواب هـا را ...
غالباً "کابوس" مینامند !
#سجاد_شهیدی
بندی به پای دارم و باری گران به دوش
در حیرتم که شُهره به "بی بند و باری" ام
#غلامرضا_شکوهی
همیشه فرصت عاشق شدن مهیا نیست
مرا به حرف بیاور که مرگ پشت در است...
#محمدحسن_جمشیدی
کَسبِ تَکلیف زِ چشمانِ تو کَردَم که بمیرَم یا نه ؟!
مُژگانَت که تَکان خُورد ، به کُل جان دادَم..
#امیرحسین_عارف
نذر کردم گر ببینم روی زیبای تو را
یکصد و ده بیت تنها خرج چشمانت کنم
#محمود_احمدوند
مرا انداخت پشت گوش، پشت پيچِ موهايش
مگر عاشق كُشان دارند از اين تبعيد بالاتر..؟؟!
✍🏼 #علیرضا_رشادتی