eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک دَم دلم ز درد تو خالی نمی‌شود من دل ندیده‌ام که چنین "مبتلا" بود
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شد حامد عسکری
درد دل،شعر قشنگ،این همه احساس لطیف به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد... 🌹🍃
عزیز دیگری بودن کمال بی مبالاتیست عزیز مصر هم باشی عزیز جان من هستی 🌹🍃
تا كِی به شكل خاطره‌ای گم ببينمت؟ در عطر سیب و مزّه‌ی گندم ببينمت من آن هميشه چشم به راهم، به من بگو يک جمعه در هزاره‌ی چندم ببينمت؟ در كوچه‌های يافتنت پرسه می‌زنم شاید كه در میانه‌ی مردم ببينمت! در خشكسالِ شادی و در قحط عاطفه با يک سبد امید و تبسم ببينمت امشب دوباره گريه‌ی من در غزل تنيد شاید میان بغض و ترنم ببينمت باید دوباره باشی و معنا كنی مرا تا كِی به شكل خاطره‌ای گم ببينمت؟
گاهی خیال میکنم از من بریده ای بهتر ز من برای دلت برگزیده ای؟ از خود سوال میکنم آیا چه کرده ام؟ در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟ فرصت نمیدهی که کمی دردل کنم ... گویا ازین نمونه مکرر شنیده ای ... از من عبور میکنی و دم نمیزنی ... تنهادلم خوش است که شایدندیده ای ... یک روز می رسد که در آغوش گیرمت هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای
خواستم عاشق بی‌نام‌ونشانت باشم نگرانم نشوی تا نگرانت باشم گم شدم در تب شعری که پر از شور تو بود تا شبیه غزلی ورد زبانت باشم عاقبت علت تشویش جهانت شده‌ام من که می‌خواستم آرامش جانت باشم جرُم من نیست اگر نوبت من پاییزی‌ست من نمی‌خواستم ای گل به زیانت باشم
تــــا میروی، دهانِ غـــزل تلخ می شــود شیرین من، عجیب نبودت مصیبت است
چون مــا اثر گذاریم یکبــار دیگر آری این جوهرِ سرانگشت، دینم نموده یاری اَمــرِ تو رهبــرم را بر دیــده می‌پذیرم ننگی بُوَد به ، سر را بَرد به خواری سردار لشگر ما چون دست ذوالفقار است خون در رگم به جوش است با شور افتخاری دوزخ سرایِ آنکه ایـمان به جان ندارد جَنَّت اگر تو خواهی باید که دل سپاری راهی نمانده باقی، جز انتخاب اصلح رأی دلم به عشقِ، ایــران و برقراری هر برگ رأی ما چون بال کبوتران است پرواز اگر تو خواهی، یک برگِ رایِ آری
شب است خواب به چشمم نمیرود، آری دلم گرفته برایت ، هنوز بیداری؟ بدا به حال دلی که هنوز عاشق توست خوشا به حال کسی که تو دوستش داری...
باز باران میچکد از چشم خیسم با گهر های فراوان قصه ام را مینویسم میخورد بر بام گونه اشکای بی درنگم میچکد بر روی کاغذ لحظه های رنگ رنگم یادم آرد روز باران چشم در چشم سیاهش گردش یک روز شیرین در بلندای نگاهش شاد و خرم نرم و نازک عاشقی دیوانه بودم توی جنگل ها پراحساس از نگارم می سرودم میدویدم همچو آهو گرد قلب مهربانش میپریدم از لب جوی بلند گیسوانش میشنیدم از پرنده قصه های مرگ فرهاد از لب باد وزنده عشق های رفته بر باد داستان های نهانی گشت بر من آشکارا راز های زندگانی کرده بودش سنگ خارا پیش چشم روزگاران دستش از دستم جدا شد قصه ي عشق من و او خاطراتي برفنا
ناز چشمان تو و امروز و فردا کردنت می‌کشد آخر مرا این‌پا و آن‌پا کردنت می‌پسندی بی‌تو بنشینم در آتش روز و شب یا که یادت رفته با عاشق مدارا کردنت می‌دهی دلتنگی‌ام را در شب مستی به باد غنچه‌های باغ لب‌ها را شکوفا کردنت گرچه رسوای توأم ناچار بنشین با دلم تا ببینی نیستم در بند رسوا کردنت چشم‌هایم را به‌دست آور نگاهم را ببین سرد مهری‌هاست حتی در تماشا کردنت
ذرّه‌اے شانہ‌ے ما بار غمٺ را نڪشید گرچہ یڪ عمر فقط نوڪر سر بار شدیم😔 واقعاً جاے سؤال اسٺ ڪہ از بهر ظهور ما چہ ڪردیم ڪہ اینگونہ طلبڪار شدیم؟!😔
زیبایـےِ دیوانِ غزل‌هاے من از توست زیرا ڪہ دل انڪَیزترین شعر ِ جهانے! "اقلیم ِ وجودم" شده "از آنِ تو" اے ڪاش.. در مُلڪ ِ دلـــم تــا "ابدُالدّهــــر" بمانـے! ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
اين غزل ها به خدا مفت نمى ارزيدند اگر اين دختر و اين عشوه و اين ناز نبود
به قم بر چادرش افتاده جمعی یا رضا گویان گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش
اگر شد مرعشي مرجع در اين خانه را ميزد كسي عالم نخواهد شد بدون سجده بر گنبد...
به بغض کردن بی های های معتقدی؟! و در غروب کسالت به چای معتقدی؟!
دو نگاهی که کردمت همه‌عمر نرود تا قیامت از یادم نگهِ اولین، که دل بردی نگهِ آخرین، که جان دادم...
‏با اینکه عشق، اوجِ خودآزاریِ من است اما دلم خوش است، جنونم به پای توست...
مَن هَمان خَسته‌یِ بی حوصِله‌یِ غَم زده اَم آدمِ بَد قِلقی کِه رَگِ خوابَم "شِعر" است...
قوّتی داد به فرهاد و به مجنون ضعفی هرکه را عشق ز راهی به‌سر دار بَرَد
دلم وقتی بریزد راهِ برگشتی نخواهد داشت که سوی آسمان، برفِ پشیمان برنمی‌گردد
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم....
از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمی شود مشکل تو وفای من ، مشکل من جفای تو
وصف گلزار جمالٺ دامن از دسٺم ربود ھـمچـنان آیینہ، گلچیـن سراپاۍ ٺوام :)! 🎈'
دل من خسته شده، ناز ڪشیدن بلدی؟ روے لبخند غمش، ساز ڪشیدن بلدی؟ مبرے یاد مرا، خاطره‌ها را نڪُشے طرح چشمان مرا، باز ڪشیدن بلدی؟ غزلے باز بخوان، عاشقے از یادم رفت از زبان دل من، راز ڪشیدن بلدی؟ پَرو بالے دگرم نیست، قفس جایم بود تو هنوز هم، پَر پرواز ڪشیدن بلدی؟ دفتر عشق من، آغشته شد از خاطره‌ها چهره‌ے عاشق طناز، ڪشیدن بلدی؟ دل من غرق تمنــــاے وصال تو شده نقش یک عاشق طناز ڪشیدن بلدی؟ غرق دریا شده‌ام، قایق تو جا دارد؟ لنگر عشق بگو باز ڪشیــدن بلــدی؟ نـــاز ڪن نـــاز، ڪه این ڪـــار تــو است اے خدا راست بگو، ناز ڪشیدن بلدی؟؟؟ 🌹🌿🌷🌿🌻🌿🌹
کاش از شعرم بخوانی، در دلم غوغاست بی تو کاش برگردی عزیزم! عاشقت تنهاست بی تو در نبودت واژه هایم، رنگ و بوی غم گرفته شعر گفتن در غیابت سخت جان فرساست بی تو با دلی رنجور و خسته من برایت می نویسم از نگاه ابری من، دفترم دریاست بی تو این جهان را هرچه گشتم، جز جفا چیزی ندیدم رفتی و در این جهنم ، عشق ناپیداست بی تو در هوای خانه ی من ، عطر آغوش تو مانده رد پای رفتن تو، بر دلم بر جاست بی تو آنچنان جان داده ام که، تا ابد در جمع یاران مجلس ختمی برایِ، جان من برپاست بی تو 🍃💐🍃
هر زمان از عشق پرسیدند گفتم آه، عشق.. خاطرات بی شماری پشت این افسوس بود...
من «نغمه نی» بودم و چون «مويه‌ی عشاق» با آه درآمیخته شد، بود و نبودم یک عمر برای تو غزل گفتم و افسوس شعری که سزاوار تو باشد نسرودم ‌ ‌