eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز سر رسیده و فردا نیامده خورشید بخت ماست که بالا نیامده دنبال سرنوشت خود از بس دویده ام حتی هنوز هم نفسم جا نیامده احساس می کنم پدرم راست گفته بود آسودگی به طایفه‌ی ما نیامده در انتظار روز خوشی مانده ام ولی هر بار یا نیامده و یا نیامده رو به غروب پیش خودم فکر می کنم خوشبخت کودکی که به دنیا نیامده
بمون ولي به خاطر غرور خسته ام برو برو ولي به خاطر دل شكسته ام بمون به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا شكسته ام ولي برو ، بريده ام ولي بيا چه گيج حرف مي زنم ، چه ساده درد مي كشم اسير قهر و آشتي ميون آب و آتشم چه عاشقانه زيستم چه بي صدا گريستم چه ساده با تو هستم و چه ساده بي تو نيستم تو را نفس كشيدم و  به گريه با تو ساختم چه دير عاشقت شدم چه ديرتر شناختم تو با مني و بي توأم ببين چه گريه آوره سكوت کن سکوت کن سكوت حرف آخره ببين چه سرد و بي صدا ببين چه صاف و ساده ام گلي كه دوست داشتم به دست باد داده ام بمون كه بي تو زندگي تقاص اشتباهمه عذاب دوست داشتن تلافي گناهمه
باید که ز داغم خبری داشته باشد هر مرد که با خود جگری داشته باشد حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش  در لشکر دشمن پسری داشته باشد حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل بازیچه‌ی دست تبری داشته باشد سخت است پیمبر شده باشی و ببینی فرزند تو دین دگری داشته باشد  آویخته از گردن من شاه کلیدی این کاخ کهن بی که دری داشته باشد سردرگمی ام داد گره در گره اندوه خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !
سخن از ظلمت و مظلومیت آمد به میان شهر بیداد رسیده‌ست به اوج خفقان از خداوند نباید اثری باشد اگر از دهان «متوکل» برسد صوت اذان بر لب منبر و مسجد، زده شد مهر سکوت مجرم است آن‌که برد نام علی را به زبان راویان سلسله در سلسله در بند شدند شیعیانی متواری شده همپای زمان بدعتی تازه بنا گشت از آن لحظۀ تلخ که مزار پسر شاه نجف شد ویران دلم از درد شکسته‌ست خدا می‌داند آه این قصۀ جانسوز ندارد پایان باز بی‌وقفه به دریا زده‌ام باداباد نیستم، نیستم از عاقبتش دل‌نگران جان به کف باید از اولاد علی دم زد و بس «ابن سکیت» چنین راه به ما داده نشان عقل دیگر سر عقل آمد و بی‌واهمه گفت: قلب بی‌دغدغۀ عشق ندارد ضربان دهمین عشق بلافصل! سلام ای دریا! پاک‌تر از نفس صبح! سلام ای باران! خود به خود پرده ز چشمان تو می‌رفت کنار که حقیقت نشد از چشم تو آنی پنهان به حضورت به قدومت شده دلگرم زمین به سحرهای سجود تو گواه است زمان شرح و تفسیر نگاه تو کتابی‌ست جدا جذبۀ ماه، پر از مهر، وَ تیغی بُرّان از در «جامعه» هرکس به حقیقت برسد غفلت جامعه او را نکند سرگردان همگی دست به شمشیر، چه می‌فرمایید؟ آسمان منتظر توست کران تا به کران تو فراتر ز بیانی به خداوند قسم سخن شعر نبوده‌ست به جز «سَبقِ لِسان» متن تاریخ فقط گفت که مسموم شدی هیچ‌کس هیچ نگفت اینکه چه بوده جریان؟ سامرا کشت تو را، نور تو خاموش نشد سامری مانده و انگشت تحیر به دهان غم دیدار حرم کنج دلم جا خوش کرد به دعایی دل ما را به مرادش برسان
روا بود که چنین بی‌حساب دل ببری؟ مکن که مظلمه خلق را جزایی هست ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
...🏴..............🏴..............🏴... ما ذرۀ آفتاب هادی هستیم در حلقۀ انجذاب هادی هستیم از دور به او سلام دادیم امروز پس منتظر جواب هادی هستیم صلی الله علیک یا بن رسول الله بأبی انت و امّی و نفسی @eitaaparvanegi ...🏴..............🏴..............🏴...
🥀🥀
زمینِ گرد زندانیست تو در تو در آن نقبے زدم با مقصد مینو بغل وا کن  در آغوشم بکش  آرال پرم  از  اشتیاق آبی  آمو پر از امّن یجیبم زیر باران تا از این پس ماه بدر از من نگیرد رو به من نزدیڪ تر  هست از رگ گردن گلے  خوش رایحه با عطر به لیمو درونم فاخته در شور مے خواند پیاپے نغمه ے عرفانیِ کو کو ندارم در سماع خود به روے لب به غیر از لا اله و ذکر الا هو نگیری درنگاهم جای اعجاز عصای موسوی را جنبل و جادو مّنِ قطره به خود مے بالم از اینکه شدم با رود و اقیانوس  ها همسو بدون  عطر  گام عشق باور کن زمین گرد زندانیست تو در تو
به زخم زخم تنت گریه می‌کنم هر شب برای پیرهنت گریه می‌کنم هر شب شبیهِ سرخیِ خورشیدِ آسمانِ غروب به دست و پا زدنت گریه می‌کنم هر شب به خشکیِ لبِ مثل کویرت آقا جان به خشکی دهنت گریه می‌کنم هر شب به پیکری که سه شب روی ریگ صحرا ماند به جسم بی کفنت گریه می‌کنم هر شب به لحظه‌ای که تنت را گذاشت بین حصیر به بوریا شدنت گریه می‌کنم هر شب اگر شود ز دو دیده دوباره خون جاری به زخم زخم تنت گریه می‌کنم هر شب
دوک نخ‌ریسی بیاور یوسف مصری ببر شهر از بازار یوسف‌های ارزان پر شده‌ است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نام تو اوج صنعت ادبیست،غرق آرایه است هر اثرت هر نگاهت پر است از تلمیح،آب حیوان شده‌ست چشم ترت در بیانت هزار تمثیل است،هر کلام تو حسن تعلیل است به سخن باز کن دهانت را،تا بریزد تمام نی شکرت هر چه اغراق میکند قلمم، حق مطلب ادا نمیگردد متناقض‌نماتری با این های وهوی سکوت مستمرت پشت پرچین پلک تو گاهی ،مینشینم زمان کوتاهی مثل ایهام خنده‌ات ماهی،منشاء فتنه هاست این هنرت شور شیرین هر غزل هستی،نَمکینی اگر عسل هستی! درتناسب چه بی‌بدل هستی،پر شده کل شهر از خبرت دل تو استعاره از دریا،دست تو توی دست ماهی‌ها با توارد رسیده‌ام اینجا،موج جان مست ساحل نظرت در خیالم که آمدی انگار ،پیچک پشت پنجره وا شد تو مگر قاصد بهاری که،کوچه پر گل شده ست پشت سرت؟...
این طرف یک نفری هست که زار افتاده آن طرف یک نفری هست نزار افتاده پدرم با سی و شش سال نشد بازنشست چونکه بیمار شد و گشت ز کار افتاده راه ها بسته شده راه گریزی هم نیست به گمانم که در این جاده چنار افتاده لنز خود پاک نکرده است گمانم عکاس عکس معشوق نبینید که تار افتاده داد استاد فقط هشت نفر را نمره سحر و سوده و سیمین و بهار افتاده هر کجا می نگرم تار ببینم دنیا روی این عینک من چونکه بخار افتاده از درون سبد میوه ی هاجر خانم توی کوچه دو سه تا موز و خیار افتاده یک نفر گیج شد از حال برفت و بنشست نرس آمد وَ به من گفت فشار افتاده با تفنگی که به مسلح شده با ساچمه ای کرد شلیک سپس گفت شکار افتاده میهمان آمده و کنگر ما را خورده چند روزی است که او شام و ناهار افتاده یک نفر گفت برو مولوی و فردوسی هر طرف را نگری پوند و دلار افتاده یک نفر مست بیامد ز خرابات برون داخل کوچه بدیدیم خمار افتاده یک نفر آمده از چین و تجارت می کرد دور از موطن و از شهر و دیار افتاده چونکه افتادگی از خصلت مردان باشد باش آزاده چو سروی به کنار افتاده آسمان بار امانت نتوانست کشید به گمانم که ترازوش ز کار افتاده
"می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود بی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتم ای نارفیق کوه و بیابان اگر نبود پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید، خود سینه می شکافت، گریبان اگر نبود! در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود! از این جهان سفله به یک خیزش بلند، رد می شدیم، تنگی دامان اگرنبود! می گفتمت چه دیده ام و چیست در دلم، این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود!
شاید که زمان نباشد و من باشم پیدا و نهان نباشد و من باشم شاید نه زمین نه ماه باشد روزی شاید که جهان نباشد و من باشم
ای زخم کهنه ای که دهان باز کرده ای چون دیگران بخند به غم های ما توهم تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد چشم انتظار باش در این ماجرا توهم
ز روی مهر و وفا یاد از وفا کردی فدای مهر و وفایت که یاد ما کردی دلم که به نشد از هیچ دارویی به نسخه ای تواش از خط خود دوا کردی دگر چه میکنی ای آسمان دون با من؟ دل مرا که تو از دوستان جدا کردی یکی منم که به پاداش راستی ای چرخ تو سرو قامتم از بار غم دو تا کردی رها مکن دلم از دام زلف خود ای یار کنون که دامنت از دست من رها کردی نبود شیوه پیری به دهر دل بازی ” نظام ” را تو بدین کار آشنا کردی
شبتون بخیر🌼🌼🌼
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
مـــانــنــد کــــویــــر در پــیِ بـــارانـــــم دور از تو در این بادیه سرگردانم بلبل شده‌ام از غم هجرانت دوست هر روز به شوق دیدنت می‌خوانم
لازم به ذکره که یه چندجای شعر اول را دوستان صدا وسیما به صلاحدید خودشون حذف کرده اند که بعضی قسمتها ناقص به نظر میاد .البته هیچ‌چیز سانسوری نبوده نمی دونم چرا این کار را کرده اند
اخوانیه و شروع اتل متل توتوله بگو بخند چجوره هم شیر داره هم... صابون🌺 که هر کی دس بشوره🌺 اما فقط سرویساش از اینجا خیلی دورن تا نتونن آدما دستاشونا بشورن اونا که سرویس دارن باید سریع بپرن چون سرویساش از اینجا یه چار را اون ورترن آدم برا رسیدن یه ظهر معطل میشه یه ذره دیر بجنبی کارت دیگه حل میشه مثل تموم دنیا...(با صدای ترانه) حال آدم جا میاد وقتی برای خنده یه بار به اینجا میاد 🔹🔹🔹 اول اخوانی ام باشه برای خمسه گردنمون حق داره علیرضای خمسه اونکه همیشه کارش نقشایِ خیلی سخته آدم تا می بینتش دلش تو پایتخته تا هر زمان که زنده تو این زمینِ گِردیم با دیدنِ پنجعلی میگیم :ناهار نخِردیم(با صدای خود پنجعلی) اون که به لبهای ما صفای خنده داده همیشه بوده با ما ساده و بی افاده 🔹🔹🔹 چه دلپذیره آدم مثلِ شکیبا باشه برا سه چارتا بچه تو خونه باباباشه هرچه که بیند دیده خدایش آفریده س سیبیلای شکیبام خودش یه جور پدیدس این که شما کارشو تو کار طنز می بینی خودش یه استادیه تو کار شعر دینی آخر فامیل اون شکیبا نه دل نواست نوای اشعار اون همش تو دلهای ماست 🔹🔹🔹 اینجای شعرم واسه جناب عباسیه جناب یه کم‌قلمبس شهاب عباسیه شیرینِ و بانمک تو کار طنز جاشه ولی آدم می گرخه اگه یه لحظه پاشه هادی چوپان کیه ببین عمو شهابو با هیکلش ماشالا گرفته نصف قابو از همه ی خوبیاش از هنرش تشکر آخر حرفم اینه عشق فقط تراختور 🔹🔹🔹 این خانومی که خیلی قابل احترامه دیگه همه می دونید نعیمه ی نظامه 🌺 نعیمه ی نظام و موافق رژیمه با رژیمِ لاغری خودش را کرده بیمه یه خرس خیلی گنده براش اورده فنش تو ماشینش جا نشد با کامیون بُردنش رای سفید به ماها شده‌ همش نشونیش تو قلب ما می مونه همیشه مهربونیش 🔹🔹🔹 میخوای که رویِ لبات گلای خنده واشه نیگا به عبدولا کن تا حاجتت روا شه با عشق کرده ممکن کارایِ غیرِ ممکن چه مجری بزرگی در اومد از بروجن به غیر مجری گریش یه شاعرِ شرقیه فکر محیط زیسته با اون موتور برقیه صمیمیه با مردم هیشکی مثش ندیده مونده پا کار ایران آخه پسر شهیده اگر که حالا اینجا خوشحالیم و خندونیم این شادیو مدیونِ خونِ شهیدامونیم 🔹🔹🔹 احمد رفیعی ۴ ساله از وردنجان
این اصله شعره.اینجاهایی که علامت🌺 زدم حذف شده اند
. 💥دربارۀ حملۀ موشکی سپاه پاسداران به مواضع دشمنان در سوریه و عراق در چشم او شد ساعت سیلی زدن نزدیک شد خشم ایران قوی آمادۀ شلیک دست سپاه مقتدر شد مشت، شد موشک این انتقامی نرم بود از نوع بالستیک ✍️، ۱۴۰۲/۱۰/۲۶