eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند سخت دلبسته این ایل و تبارم چه کنم
زندگی جيره ی مختصری است مثل يک فنجان چای و کنارش عشق است مثل يک حبه ی قند زندگی را باعشق نوش جان بايد کرد
می خرامد غزلی تازه در اندیشه ما شاید آهوی تو رد می شود از بیشه ما دانه سرخ اناریم و نگه داشته اند دل چون سنگ تو را در دل چون شیشه ما اگر از کشته خود نام و نشان می پرسی عاشقی شیوه ما بود و جنون پیشه ما سرنوشت توهم ای عشق! فراموشی بود حک نمیکرد اگر نام تو را تیشه ما ما دو سرویم، در آغوش هم افتاده به خاک چشم بگشا که گره خورده به هم ریشه ما
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
❇️ دفتر رباعی آن عشق که طرح آشنایی انداخت ما را به مسیر بی‌وفایی انداخت افسوسِ رسیدنِ به یکدیگر بود چیزی که میان ما جدایی انداخت 🌸🌸🌸 ای‌کاش نگاه خسته را خوابی بود یا در شب بی‌ستاره مهتابی بود ما مثل دو کاج دور از هم هستیم ای‌کاش که بین من و تو تابی بود 🌸🌸🌸 خوب است که بی‌پناه باشی یوسف زندانی بی‌گناه باشی یوسف وقتی‌که زمین قلمروی نامردی‌است بهتر که درون چاه باشی یوسف 🌸🌸🌸 ای‌کاش که دست‌کم سرابم باشی یا شاخه گل لای کتابم باشی در این همه تاریکی مطلق بانو خورشید که نه چراغ خوابم باشی 🌸🌸🌸 این دل که دلیل بی‌سروسامانی‌ است در سینهٔ من کتیبه‌ای ساسانی است تا سلسلهٔ گیسوی تو قاجار است اوضاع دو چشم عاشقم اشکانی است 🌸🌸🌸 با یک دل پردرد تو ماندی با من خورشیدتر از زرد تو ماندی با من رفتند تمام فصل‌ها الا تو پاییز دمت سرد تو ماندی با من 🌸🌸🌸 یک کوچه زمین عاشقان ناهموار یک شهر تمام سایه‌ها بی‌دیوار یک پرسش نیمه‌فلسفی از تقویم آقای خزان کجاست خانوم بهار؟!
♡ دوباره مثل شقایق شدی! چه خونینی! دوباره همدم تنهایی‌ام! چه غمگینی! دوباره چشم، پر از ابر گریه شد اما برای خندۀ سردی تو گرم تمرینی درون کشتی غصه  مسافر رنجی برای شادی خود باز غرق تلقینی گرفته‌ای چقدر فاصله‌ از آدم‌ها! برای هر که رسیده چه سرد و سنگینی! چه حس غربت تلخی نشسته در چشمت ولی هنوز برایم عزیز و شیرینی بگو که عشق نمرده بگو نفس دارد نگو که مرده و حالا به کار تدفینی @eitaaparvanegi
هدایت شده از آوای سکوت
🍁🍃 با تلخی خود حاشیه‌سازی نکنید اینقدر به‌هم زبان‌درازی نکنید حالا که به‌دنبال رسیدن هستید در کوچهٔ عشق، بچه‌بازی نکنید! @avayesokut
یا علی گفتیم و عشق از عین او آغاز شد سرمه ی چشمان ما خاک ردای قنبر(حیدر) است آمده سر نهان خلقت هفت آسمان «لَو کُشِف..» می خوانَد و حق‌الیقین را مظهر است ()
به سرقت برده ای از من دلم را ساده انگاری مرا دیوانه کردی تو، مگر جانم مرض داری؟!   دل از من نه که برده شیطنت هایت دل از ایران از اینجا تا به نیشابور، از اهواز تا ساری   برایت شعر می بافم ولی هی می شِکافیَش قبول اصلا تو یک جا "حافظ و سعدی و عطاری"   کنارت "هیتلر"ها مثل آدم های مظلومند شبیهت نیست حتی در جنایت در دل آزاری   چنان در کار زارِ عشق بی رحمی که از وحشت  به زیر خاک می لرزد"محمد خان قاجاری"   و با فکر و خیالت بی قرارم روز و شب ها را من و عشق تو و درد و غم و تا صبح بیداری   بیا بنشین کنارم امشبی را من هوس کردم برایت شعر گویم مثل شاعر های درباری   تمام شعرهایم را بنا کردم به وزن عشق مفاعیلن...نگاه تو... مفاعیلن... گرفتاری  
دلتنگى كه از حد بگذرد به هيچكس رحم نميكند، سريع به چشم ها روى مى آورد آنقدر اشك ها را در مى آورد تا آرام بگيریم ! دروغ چرا بگويم؟ دلتنگى بعد از او، تمامِ جانم را گرفت.
دل من در هوای تو ، بهاری میشود برگرد چه احساسی میان شعر جاری میشود برگرد همیشه ناظم این شهر در خون خفته ای بانو نباشی لحظه ای ، بی بند و باری میشود برگرد یکی اینجا بدون تو بهارش چون خزان گشته یکی در پیش پاهایت به زاری میشود برگرد تو هر گاهی که میگردی ، بزیر نم نم باران نگاهت مات ، و لبهایت اناری میشود برگرد نظامت را پذیرفتم ، تو سلطانی اگر نآیی وزارت خانهایت دستکاری میشود برگرد به محض رفتنت ، ای ماه بانوی قشنگ من درون سینه ی من ، انتحاری میشود برگرد ترا میگویم ای آنکه ز پیشم دور میگردی بهم میریزد اینجا ، بیقراری میشود برگرد
باز هم در خیال کوچکی‌ام، مادرم چای سبز می‌ریزد، با همان استکان کودکی‌ام!
افتاده دوباره ماهِ شب بر دوشم سرما زده چای آتشی می نوشم خورشید بیا دوباره دلگرمم کن از هر طرفی شعله بکش در گوشم
گاهی تنها دونفر می‌توانند تمام دنیا را مثل دو حبه قند در فنجانی چای به‌هم بزنند...
یك بار بیا و عاشقی کن تلخ است ولی ضرر ندارد . . .
دل من بی‌تو شبیه خلبانی‌ است که شب حین پرواز، مسیرش به طبس افتاده
سلام صبحتون بخیر🌼🌼🌼
باران زده کوچه باغ را تر کرده گل‌های اتاق را معطر کرده آغوش من از عطر تنش پر شده است او حال مرا دوباره بهتر کرده @nabzeghalam
نشسته اند ملخ هاي شك به برگ يقينم ببين چه زرد مرا مي جوند سبز ترينم ببين چگونه مرا ابر كرد خاطره هايي كه در يكايك شان مي شد آفتاب ببينم شكستني شده ام اعتراف مي كنم اما ز جنس شيشه ي عمر توام مزن به زمينم براي پر زدن از تو خوشا مرام عقابان كبوترانه چرا بايد از تو دانه بچينم؟! نمي رسند به هم دست اشتياق تو و من كه تو هميشه هماني كه من هميشه همينم
درون خانهٔ خود، هر گدا شهنشاهی است قدم برون مَنِه از حدِ خویش، سلطان باش
رسول خدا صلي الله عليه و آله: هيچ سخنى در نزد خداوند ، محبوب تر از گفتار «لا اله الاّ اللّه » نيست. مباد یک‌نفست خرج غیر حق گردد ادامه دار بگو لا اله الا الله چو بیشمار تجلی نموده از هر سو تو بیشمار بگو لااله الا الله
ایمان من آن موی پراکنده‌ی تو‌ست درگیر تو‌ام دغدغه‌ام خنده‌ی توست هرکس که به بزم عاشقان استاد است در محضرت استاد که نه، بنده‌ی توست با پلک زدن نشد تماشات کنم این چشم هزار بار شرمنده‌ی توست خورشید به چشمان تو می‌تابد؟ یا این نور ز چشم‌های تابنده ی توست؟ برخیز لباس عاشقی را تن کن آن جامه‌ی زیبا که برازنده‌ی توست عین٫الف
آفتاب مهربانی آمده بر روی بام طعنه زد بر شب که شد تاریکی و ظلمت تمام دست تکان دادم برایش گفت با لبخند گرم صبح زیبایت بخیر ای مهربان من سلام "عاصی" 🍃🌹🍃🌹
انسانِ عصر بی‌سرانجامی زیبا، ولی با روح بیگانه است؛ مانند مریم‌های گلخانه است