🍃🌸
بعد از آن عشقی که در ما اتفاق افتاده است
چشمهایت ظاهرا از اشتیاق افتاده است
فال لازم نیست، حتی از خطوط دستهات
میتوان فهمید بین ما فراق افتاده است
سوختم اما وجودم روشنی بخش تو شد
قدر یک هیزم که آغوش اجاق افتاده است
این در و آن در زدن چیزی برای من نداشت
مثل گنجشکی که در دام اتاق افتاده است
ترس از این "دوستت دارم" به ما محدود نیست
در تمام شهر انگار اختناق افتاده است
درد دارد نقش عاشقپیشه را بازی کنیم
بعد از آن عشقی که در بند نفاق افتاده است.🌹🥀
من که در آبی چشمان تو فریاد شدم
نقش قایق که به دریای تو افتاد شدم
حالت مردمكت بین شدن یا نشدن
ضرب مجهول نگاه تو و اعداد شدم
خط به خط نقش تو بودم همه با طعم غزل
در خم خاطره هایم به تو معتاد شدم
همه جا شعر فروش لب شیرین و ولی
وارث تیشه ی زنگاری فرهاد شدم
شهرزادی شده بودم همه جا قصّه بدوش
تا هزار و مثلا یک شب بغداد شدم
قصه ات حال خوشی بود در این بیم و امید
سردی بهمن و دل گرمی خرداد شدم
خالی از وسوسه ی بوی تو و حسرت آه
جمع ناممکنی از جلوه ی اضداد شدم
زیر وا کردن هر بند تو از دام گلو
آب دیدم به خودم سختی فولاد شدم
عاشقت ماندم و در حلقه ی زنجیر تو تا
سهمی از عاطفه ی سنگ تو صیّاد شدم
━🌺🍃🌸🍃🌺━
خدا نقاشیات کرد و به دیوار تماشا زد
خدا رنگ تو را روی تمام دیدنیها زد
شب از چشمان تو فهمید برتر از سیاهی نیست
اگر مشکی نشد دریا به بخت خویشتن پا زد
خدا شیرینی نام تو را در آبها حل کرد
از آن پس هر که عاشق گشت اول دل به دریا زد
بزرگی، مهربانی، بیدریغی، آن قدر خوبی
که حتی میتوان گاهی تو را جای خدا جا زد!
دوباره شب شد و در من خیال شاعری گل کرد
دوباره از غزلهایم تب عشق تو بالا زد
غزلهای مرا خواندند و صدها مرحبا گفتند
که زیر بیت ـ بیتش آفرینی از تو امضا زد
.🍃💐🍃
در انحصار زمین نیستی،برای همین هم
بعید نیست که با ماه شب قدم زده باشی..
#امید_صباغ_نو
🌸🌷🌸🌷🍃
باز دریا، بوی باران بوی شرجی، نای عشق
میروم بر بال رویاهـــای لیلایی عشق
میشوم مست از نگاه اسمان در عمق شب
میروم تا ناکـــــــجای بودنت، تا پای عشق
عشق را تفســــیر دل کردم در این بازار رنگ
من مرید رنگ سرخم، رنگ دل سودای عشق
عشق یعنی گم شـدن در هر چ بادا بادها
در تلاطم، غرق امواجی در این دریای عشق
عشق امد، دل دچارش شد، نگاهی بیقرار
مثنوی وزنش شکست و قافیه شیدای عش ق
شعر شد همرنگ شب، شب پر ستاره غرق راز
کمتر از انم ک گویم وصـــفی از زیبای عشق..
خدا نقاشیات کرد و به دیوار تماشا زد
خدا رنگ تو را روی تمام دیدنیها زد
شب از چشمان تو فهمید برتر از سیاهی نیست
اگر مشکی نشد دریا به بخت خویشتن پا زد
خدا شیرینی نام تو را در آبها حل کرد
از آن پس هر که عاشق گشت اول دل به دریا زد
بزرگی، مهربانی، بیدریغی، آن قدر خوبی
که حتی میتوان گاهی تو را جای خدا جا زد!
دوباره شب شد و در من خیال شاعری گل کرد
دوباره از غزلهایم تب عشق تو بالا زد
غزلهای مرا خواندند و صدها مرحبا گفتند
که زیر بیت ـ بیتش آفرینی از تو امضا زد
.🍃💐🍃
من تو را می خوانم و عطر خیالت با من است
با توام ، وقتی غزل های زلالت با من است
بُعد منزل نیست بین عاشقان ، ای مهربان !
دورِ نزدیکی به من ، بوی وصالت با من است
خاطرات روشنت را می کنم هر شب مرور
در شب یلدای تنهایی ، خیالت با من است
می روم هر شب به گلگشت بهار شعر تو
در شب شعر شکفتن ، شور و حالت با من است
از سپهر شعر ، مثل مِهر ، می تابی به خاک
عکسی از لبخند خورشید جمالت با من است
کرده ای مسحور با ِسحر کلامت خلق را
شعرهای روشنت ، ِسحر حلالت ، با من است
در بلندِ آسمان شعر تو پر می کشم
تا که طاووس خیالت ؛ بوی بالت ، با من است
شاعر آیینه ها ! این شعر تقدیم تو باد
شکرِ این نعمت ، که لبخند زلالت با من است
━🌺🍃🌸🍃🌺━
نورچشمم چشمته واکو عدل
پیش پاته خوب تماشا کو عدل
ور نده دست از کتاب و مدرسه
هر چه زودتر خودته ملا کو عدل
هر رهم جوجو مکش خط ور کاغذ
دفتر مشقت رخوانا کو عدل
پیش هر کس قدته هی خم مکو
ای فنر ر از کمر واکوعدل
با رفیقای خوب و دیندار و درست
ری ب کوه و دشت و صحراکو عدل
شیر خشکی باش و در دریا نهنگ
شعله ور بر امواج دریا کو عدل
گاه و وقتم نصف شو از جا وخز
یاد زینب یاد زهراکو عدل
گاه و وقتم یه صفحه یم قران بخون
رد مرو تفسیر ومعنا کو عدل
بقچه دلته خانه غیبت مکو
گر چه سخته با همه تا کو عدل
ورسری نفتی دمین چاه چله
پتله عقلت ر بالا کو عدل
گر دیدی گفتار بابات بد نبود
با عمل تصدیق و امضا کو عدل
.
خوش آن که در صفِ خوبان نشسته باشی و من
نظر کُنم به "تو" ، نازم به انتخابِ خودم ...
#بهجت_دهلوی
به فکر ترجمهی این دلِ شکسته نباش
خودم زبان خودم را به زور میفهمم ...
#عرفان_مقدم
هوای شعر من ابری ردیفش فعل دشواری
دلم پر درد و آشفته ز باران نیست آثاری
غزل ها مانده در ذهنم دوبیتی هم نمی آید
دگرگون می شود حالم از این اشعار اجباری
#محمد_علی_رستمی
جدا افتادن از ساحل برای موج ممکن نیست
که دلتنگی دلیلِ بازگشتن های صدبارهست..!
#محمد_عزیزی
عقل یکدل شده با عشق، فقط میترسم
هم به حاشا بکشد ، هم به تماشا بکشد.
#فاضل_نظری
اهل حاشا کردن و انکار و کتمان نیستم
دوستت دارم و از حرفم پشیمان نیستم...
#سجاد_صفری
شاه شطرنج خودم بودم ولی یک روز عصر
تاج خودرامات ومبهوت رخت بشکسته ام ...
#کمیل_حق_پرست
در بندِ خودم حَبسم و در شهر تو آزاد
کَس نیست تو را بر منِ بی جان برساند
#عرفان_مقدم
از این به بعد بدونِ تـو نیستم تنها
من آشنا شدهام با کسی به نام خودم...!
#نجمه_زارع
مشکلست این که کسی را به کسی دل برود
مهرش آسان بدرون آید و مشکل برود...!
#محتشم_کاشانی
.
دوباره گمشده بودم در ازدحامِ خودم
غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم
چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟
چقدر هست که افتاده ام به دام خودم
#نجمه_زارع
به هم شبیه، به هم مبتلا، به هم محتاج
چنان دو نیمهی سیبی که هر دو نیم به هم
#فاضل_نظری
اگر سنجاق مویت وا شود از دست خواهم رفت...
که سربازی چه خواهد كرد با انبوه جنگاور؟
شب و روز در ره تو من مبتلا نشسته
تو گذر کنی نگوئی تو کئی چرا نشسته
#فیض_کاشانی
دوباره نیمه شب است و صدای ناله ی شعرم
به قول اهل محله , چقدر حوصله دارم!
#مجتبی_سپید
خیره ام در چشمِ خیست حسرتم را درک کن
قبله ام باش عاشقانه ، نیتم را درک کن
ای که رویایت دلیلِ گُنگِ عصیانم شده ست
شعرهایم ،گریه هایم ، خلوتم را درک کن
اولاً: دوستــت دارم!
ثانیاً: هر آنچــه بینمــان رخ داد
اولاً را از یــاد نــــبر...
• محمود درویش ❄️